قابل اعتماد بودن عبارت است از :
عدم تضعیف پذیرش، جبران متقابل، پشتیبانی و تقویت رابطه.
بنابراین تعریف، ما در عین حال که به دیگران اعتماد می کنیم خود نیز باید فردی قابل اعتماد باشیم. چرا که اعتماد، از مورد اعتماد بودن برمی خیزد، اگر شما فردی قابل اعتماد باشید اما طرف مقابل تان فاقد این ویژگی باشد، به راحتی آن رابطه اعتماد آمیز از بین می رود. در نتیجه به طور کلی می توان گفت که اعتماد یعنی اطمینان از اینکه طرف مقابل در روابطش با شما، قصد ضربه زدن ندارد. اطمینان از اینکه او نیز شما را دوست دارد. اعتماد شامل دستیابی به شناختی معمول و معقول درباره افراد، و همچنین تعیین حد و مرزهای مشخص برای برقراری و حفظ روابط موفقیت آمیز است.
تمسخر کردن
یا به عبارت دیگر دست انداختن باعث می شود طرف مقابل فکر کند شما فرد قابل اعتمادی نیستید و رابطه ی خوبی را با شما نمی تواند برقرار کند. البته لازم به ذکر است که تمسخر کردن کاملا متفاوت از شوخی کردن است. در تمسخر کردن فرد قصد تحقیر و پایین آوردن شان و منزلت طرف مقابل را دارد در حالی که در مزاح یا شوخی هدف شما این نیست که موقعیت یا کلیت فرد مقابل تان را زیر سوال ببرید.
بیان انتقاد آمیز از رفتار دیگران
تا حد امکان از سرزنش دیگران خودداری کنید چون انتقاد ممکن است اعتماد طرف مقابل را از بین ببرد و دلیل عمده ی دیگر این است که امکان دارد احساس فرد دیگر نزد شما پذیرفته نشود.
اگر انتقاد در جهتی باشد که تغییر ممکن نباشد جنبه ی مخرب خواهد داشت ولی در صورتی که از روش درست انتقاد استفاده کنید و همچنین طرف مقابلتان انتقاد پذیر باشد، با این اقدام برای تفهیم احساسات یک قدم جلوتر گذاشته اید.
اعتماد یعنی اطمینان از اینکه طرف مقابل در روابطش با شما، قصد ضربه زدن ندارد و اطمینان از اینکه او نیز شما را دوست دارد
سکوت به حالت بی تفاوتی و یا کنش های طرد کنندگی
فرض کنیم اتفاقی افتاده. شخصی روبه روی ما می نشیند و مساله را برای ما بازگو می کند. اگر کاملا بی تفاوت بوده و نگاه چشم در چشم نداشته باشیم و عکس العمل کلامی در برابر حرفهای وی نشان ندهیم، تمامی اینها دال بر عدم توجه است.
حرکات صورت، تکان دادن سر، کج خلقی کردن، ابرو بالا انداختن و .. همه از علایم بی تفاوتی وکنش های طرد کننده ای هستند که موجب شکست خوردن رابطه شما با اطرافیان می گردد.
ارزیابی دیگران در پاسخ
ارزیابی دیگران در پاسخ، شامل مورد ارزیابی قرار دادن بازخورد دیگری است. در واقع پاسخی که ما به طرف مقابل می دهیم به نوعی شخصیت فرد را ارزیابی می کنیم و در پاسخ دادن دیگران را ارزیابی می کنیم در حالی که به موقعیت توجه نمی کنیم و به شرایطی که به وجود آمده است توجهی نداریم.
شما تا زمانی می توانید اعتماد کنید که بازخورد طرف مقابل تایید کننده اعتماد باشد. ولی اگر شما اعتماد کنید و طرف مقابل بی اعتماد باشد، این طرز تلقی موجب می شود که اعتماد از بین برود
خودداری از جبران متقابل در برابر گشودگی و مشارکت دیگران
شما تا زمانی می توانید اعتماد کنید که بازخورد طرف مقابل تایید کننده اعتماد باشد. ولی اگر شما اعتماد کنید و طرف مقابل بی اعتماد باشد، این طرز تلقی موجب می شود که اعتماد از بین برود. به طور خلاصه اعتماد به این معنا است که شما به دیگران اجازه دهید احساسات، هیجانات و واکنش های شما را دریابد و آنها را محترم بشمارند و در واقع در احسساسات و افکارتان سهم پذیر باشید البته بدون آنکه هیچ گونه تبعیضی را به کار ببرید.
اعتماد داشتن به دیگران موجب می شود که واکنش ها و رفتار ما جنبه حمایت گونه و پاداش بخشی برای آنها پیداکند. از این طریق فرض ما بر این است که دیگران قصد ندارند عمدا به ما آسیبی برسانند و اگر عملی از آنها سرزند آن را دال بر اشتباه یا خطا می گذاریم که میتوانیم آن را بپذیریم.
به منظور بنای اعتماد، افراد به ویژگی های رفتاری، نگرش ها و باورهای زیرنیازمندند:
کاستن از احساس رقابت
کاهش رقابت ، حسادت و تدافع در برابر افراد مهم زندگی تان روشی برای از میان برداشتن موانع بین شما وآنها است. کاهش چنین موانع روان شناختی برای حرکت به سوی ساختن اعتمادی دوطرفه ضروری است.
خطر پذیرش دیگران را تقبل کنید
منظور از خطر پذیرش دیگران آن است که همکاران و اطرافیان خود را همان طور که هستند بپذیرید. مطابق با دیدگاه انسان گرایانه، این نوع پذیرش به معنای توجه مثبت نامشروط است و از این طریق ما انسان های اطراف خود را با مجموعه ای از ویژگی های مثبت و منفی شان می پذیریم و قبول داریم، نه صرفا به علت نکات مثبت رفتاری که دارا هستند. این تقبل، شما را در نزد دیگران، شخصی واقعی جلوه می دهد. این پذیرش، رفتاری ضروری برای بنای اعتماد بین دو نفر است که شما ارتباط را روی آن استوار می سازید.
پذیرش خود و خود دوست داری کلیدی است برای احداث شاهراه اعتماد در مسیر
زندگی
خودافشاگری
خودابرازی یا خود آشکار سازی یکی از ملزومات ارتباط موثر است. یعنی تا زمانی که شما احساسات و یا افکار خود را آشکار نسازید نمی توانید انتظار داشته باشید که دیگران نیز با شما همراهی و همکاری داشته باشند. وجود خودابرازی در روابط باعث شکل گیری اهداف مشترک شده و مانع از شکل گیری اهداف جداگانه در محیط کاری و سایر محیط های زندگی می گردد. این ویژگی گامی ضروری برای بنای اعتماد بین مردم محسوب می شود. برای خودافشاگری کامل باید خطر آسیب دیدن از دیگران را بپذیرید. این خطر پذیری سنگ بنای مهم در ایجاد و پرورش اعتماد به شمار می آید.
ترس را رها کنید
ترس، مراودت شما را با دیگران محدود می سازد. خود را از آن دسته از قیود رفتاری که رشد هیجانی شما را از حرکت باز می دارند، آزاد سازید. ترس از طرد شدن، ترس از شکست، ترس از مراقبت، ترس از موفقیت، ترس از آسیب دیدن،ترس از ناشناخته ها و ترس از صمیمیت ها از جمله موانع ایجاد و پرورش ارتباط معتمدانه است و در صورت عدم توجه مناسب و اقدامات درمانی در مسیر رشد ارتباطات مانع ایجاد می کنند.
پذیرش خود
پذیرش خودتان و توانایی های بالقوه تان گامی مهم در زمین گذاشتن سپر حفاظتی و برقراری ارتباطاتی توام با اعتماد به دیگران است. در صورتی که شما به هویت خود نامطمئن هستید و در نتیجه نمی توانید ابتدا خودتان را بپذیرید، چگونه می توانید به ارزیابی از خودتان بپردازید که در اعتماد سازی امری لازم تلقی می شود؟
پذیرش خود و خود دوست داری کلیدی است برای احداث شاهراه اعتماد در مسیر زندگی.
آدمی با احساس خود زنده است. اگر انسانی نتواند بخندد. نتواند گریه کند. نتواند لذت ببرد. نتواند از تماشای شبنم صبحگاهی به گلبرگ شقایق احساس شعف کند؛ چگونه انسانی است؟ اگر انسانی لبخند و شادمانی یک کودک را در لحظه نوازش درک نکند. اگر اندوه دیگران را نفهمد؛ چگونه انسانی است؟ واقعیت این است که ما نیاز داریم احساسات خود را بشناسیم، نیاز داریم بدانیم چه چیزهایی این احساسات را در ما به وجود میآورد. نیاز داریم بدانیم انسانهای پیرامون ما چه احساسی دارند. چه چیزهایی آنها را خوشحال یا ناراحت میکند و ما برابر آنها باید چه رفتاری داشته باشیم. احساسات بخشی از زندگی هر انسان را تشکیل میدهد. همه ما زمانی بوده که غمگین بودهایم. خشمگین بودهایم،از چیزی متنفر بودهایم، حسادت کردهایم، لذت بردهایم، شاد بودهایم، ترسیدهایم و... .
همه اینها احساسات ما انسانهاست که از راههای مختلف کلامی و غیرکلامی آنها را بروز میدهیم. بنابراین باید با حالات هیجانی و احساسی خود آشنا شویم و همچنین احساسات انسانهای پیرامون خود را بشناسیم.
بهطور کلی فهمیدن احساساتی که توسط ما و دیگران تجربه می شود به سلامت روان ما کمک میکنند. البته احساساتی مانند شادی، اندوه، حسادت و خشم نیز برای دیگران قابل تجربه است. اما ممکن است نحوه بروز این احساسات و شدت آن در افراد مختلف متفاوت باشد. ابراز احساسات با تشکر و قدردانی تمجید و تشکر شما از همسرتان او را به یک قهرمان تبدیل میکند؛ در غیر این صورت وی در زندگی به یک انسان عادی و بیهدف تبدیل خواهد شد. توجه داشته باشید وقتی از کسی تشکر میکنید؛ به حقیقت لطف او را پاسخ میگویید. اگر همسرتان چیزی خرید ولی شما آن را نپسندیدید و طبق سلیقه شما نبود. یا غذایی درست کرد و شما دوست نداشتید؛ او را نکوهش نکنید. زیرا او تلاش کرده و هدفش کسب رضایت شما بوده است. تقدیر و ستایش به همسرتان انگیزه میدهد و او نیز این را از شما یاد میگیرد و سعی خود را در جهت برآوردن خواسته های شما بیشتر می کند و هدفمندانه خواهش های شما را جویا می شود. چرا که نیاز مرد به تایید و تمجید در روان شناسی زن و مرد شناخته شده است.
با کاغذهای پشت چسبدار یادداشتهای خود را در جاهایی که احتمالش را نمیدهد؛ بچسبانید بهطوری که صبح موقع رفتن به محل کار آنها را ببیند و بخواند. یکی را داخل دستشویی بگذارید و بنویسید: «دست و صورتت را بشور. دوستت دارم». یکی را روی کیف دستیاش بچسبانید و بنویسید: «به امید خدا، منتظرت هستم». یادداشتی داخل جیب او بگذارید و بنویسید: «دوستت دارم. روز پرنشاطی را برایت آرزو میکنم» ، «نوش جانت جای من رو خالی کن»... .
ابراز احساسات با خنده و تبسم
توجه داشته باشید تبسم و لبخند یکی از بهترین شیوههای ابراز احساسات است، بنابراین اگر تبسم کنید همسرتان نیز مشکلات را فراموش میکند. اگر در روابط شاد باشید، به مشکلات لبخند بزنید، روابط شما با همسرتان محکمتر شده؛ دوستیها و صیمیتها برای رفع آنها بیشتر میشود. شادی،عشق و موفقیت همه از درون شما سرچشمه میگیرند و با تمرین افکار شادی بخش؛ حوادث در روز شادی آفرین میشوند. علاوه بر آن بر لب داشتن لبخند در طی ارتباط با افراد به ویژه همسرتان باعث توزیع انرژی مثبت به او شده و شما را دوست داشتنی تر می نماید.
ابراز احساسات با غافلگیر کردن
گاهی زندگی کسالتآور و یکنواخت میگردد و امور روزمره و عادی شما را کسل میکند، برای از بین بردن این حالت لازم است یک چیز را تغییر دهید. بدانید شما قادر خواهید بود خلاق و هیجان آفرین باشید. فقط باید وقت بگذارید، انرژی صرف کنید و اشتیاق به خرج داده تا کاری متفاوت از کارهای روزمره انجام دهید. سالگرد ازدواجتان به وسیله یک پیک بستهای برای همسرتان به نشانی خانه بفرستید و ضمن تبریک او را به شام در رستوران دعوت کنید.
بدون مناسبت ویژه یک بسته بزرگ بادکنک به رنگهای متنوع بخرید و پیامهای عشقتان را روی برگههایی بنویسید (تمام خصوصیات خوبی که دارد) و داخل هر کدام از بادکنکها بگذارید. وقتی همه را یاد کردید؛ آنها را به داخل ماشین یا داخل اتاق خواب جا دهید. یک سوزن به یک برگه یادداشت متصل کنید و آن را جلو شیشه خودرو یا داخل اتاق جایی که به راحتی ببیند قرار داده و بنویسید: «هر یک از بادکنکها را بترکان و بخوان که تو بهترین مرد یا (زنی) هستی که تاکنون شناختهام». احتمالاً این ابراز احساسات برای همیشه به یاد او خواهد ماند.
در آسیبشناسی روانی، گروهی از شخصیتها را «سایکوپت» مینامیم، یعنی کسانی که اختلال شخصیتی ضداجتماعی دارند. اینها اصولاً شخصیتهایی هستند که از نظر روانی دچار مشکل هستند. سارقان کوچک، قاتلان، صادرکنندگان چکهای بیمحل و آزاردهندگان جنسی از این دستهاند. اما مجرمان اقتصادی از این گروه نیستند. از رجال قدرت و سیاست گرفته تا عاملان اجرایی همه شخصیتهای کاملاً سلامتی دارند. شخصیت اینها با شخصیت قاتل یا سارق فرق میکند. نوع ارتباط آنها در جامعه متفاوت است. سایکوپتها اصولاً اهل ارتباط عمومی قوی نیستند و با افسردگیها و اختلالات روانی شدید دست به گریبانند، اما مجرمان اقتصادی ـ حتی در رده عامل اجرایی ـ بسیار فعال و پرتحرکند. .
ما میتوانیم سه دیدگاه اصلی برای بررسی این مجرمان مطرح کنیم. اول، دیدگاه و نظریه روانکاوی است. براساس این دیدگاه که مبتنی بر نظریه فروید است، ابتدا برای بررسی شخصیت مجرمان اقتصادی باید به دوران کودکی آن ها برگردیم. نظریه روانکاوی میگوید پول آرزویی مربوط به دوران کودکی نیست، اما نگرش افراد به پول به عنوان حاصل احساسات اولیه در دوران کودکی قابل بررسی است. به اعتقاد فروید، افرادی که در مرحله مقعدی تثبیت میشوند و در دوران کودکی در خصوص دفع یا نگهداری مدفوع خود با مشکل روبرو میشوند"پدر و مادر خیلی زود از آنها انتظار کنترل دارند" بسیار منضبط، خسیس و لجوجند و اینها با خصوصیاتی مانند پاکیزگی، وظیفهشناسی، اعتمادپذیری، خودسری و کینهتوزی همراهند. این کودکان در بزرگسالی به اخلاق خسیسانه و جمعآوری پول تا مرحله پولپرستی روی می آورند.
روانشناسان معتقدند شیوهای که خسیس پول انباشت میکند نمادی از خودداری او از اجابت مزاج در دوره کودکی است، چون شخصیت و ارکان اخلاق فرد در دوران کودکی خصوصاً تا سهسالگی ریخته میشود. مثلاً آدم دست و دلباز یادآور کودکی است که با اجابت مزاج و دفع مدفوع در کودکی تسلیم قدرت والدینش میشود و محبت و تأثیر آنان را به دست میآورد. پس براساس نظر فروید و دیدگاه روانکاوی، آدمی با پول همان کاری را میکند که در کودکی با مواد زائد و دفعشدنی بدن خود میکرد. به هر حال، گرسنگی پول از دید روانکاوی ناشی از محرومیت و عقدههای دوران کودکی است.
دیدگاه دوم در زمینه ثروتاندوزی انگیزشی است. براساس این دیدگاه، پول باعث رضایت خاطر و امنیت روانی و عاطفی میشود. شرححال بعضی از ثروتمندان نشان داده که عدهای به خاطر امنیت خاطر به کسب مال میپردازند. در این دیدگاه، فرض بر این است فردی که در جستوجوی فراهم کردن ایمنی است بیشتر به خاطر رضایت خویش به پول وابسته میشود. پول باعث تقویت احساس امنیت و عزت نفس میشود. طبق هرم مازلو، نیاز های در الویت دوم نیاز به امنیت یا احساس امنیت است. براساس این رویکرد، افراد مالاندوز و حتی مجرمان اقتصادی در مرحله ارضا یا نیازهای اولیه خود با مشکل روبرو شدهاند، لذا از طریق کسب مال به دنبال امنیت روانیاند. پول به آنان عزت نفس میدهد. این افراد گاهی با پول به دور خود حصاری میکشند و شیوههای دیگر افزایش اعتماد به نفس را کنار میگذارند. طبق این دیدگاه، یک گروه محقق، به سرپرستی گلدبرگ و لوئیس، چند تیپ از افراد پول طلب را مشخص کردهاند.
گروه اول صرفهجوهای وسواسی هستند. برای این افراد پسانداز نوعی پاداش است. آنان عرصه زندگی را بر خود تنگ میکنند و مبلغی را که پسانداز کردهاند برای تأمین امنیت خاطر خود کافی نمیدانند. بعد، خویشانکارها هستند. این افراد شبیه به صرفهجوها هستند، اما از ماهیت ایثاری که در تحمیل فقر به خود میدهند لذت میبرند. ممکن است برای دیگران پول خرج کنند، هرچند نه خیلی زیاد. این تأکیدی است بر روحیه ایثارشان. سومین گروه ارزانخرهای وسواسیاند، افرادی که پول را مشتاقانه پسانداز میکنند تا زمان مناسب، مثلاً یک حراجی فرا برسد و با خوشحالی خرج کنند. هیجان این عمل در احساس باهوشتر بودن آنها نسبت به دیگران است؛ یعنی فروشندگان و خریدارانی که بهای کامل کالا را میپردازند. آنها از خریدهایی که کیفیت لازم را ندارند احساس خوشحالی میکنند.گروه چهارم کلکسیونرهای شیدا یا وسواسیاند. آنها با اشیا که حتی گاهی ارزش چندانی هم ندارند رابطه برقرار میکنند و آنها را جمع میکنند. آنها به جای اینکه به انسانها که منبعی از محبت و امنیتند علاقه نشان بدهند، به داراییهای مادی تمایل دارند. این افراد تا میتوانند جمع میکنند اما از بخشیدن آن خودداری میکنند.
نظریه سوم، نظریه شرطی و دیدگاههای یادگیری است. براساس این دیدگاه نگرش و گرایش افراد مبتنی بر یادگیری و آموزش است. این افراد مطابق الگوهای خاصی یاد گرفتهاند که به سرمایه و مصرف چه نوع نگاهی داشته باشند.
براساس این دیدگاه، پول تشویقکننده و پاداشدهندهای بزرگ است. در این دیدگاه، پول تقویتکنندهای شرطی است و به شیء با ارزش و معناداری تبدیل میشود. این نظریهها برای بررسی شخصیت افراد در رویارویی با پول مطرح شدهاند. در بحث مجرمان اقتصادی هم همین مدلها قابل بحثند.
اما در مباحث مربوط به یک دیدگاه التقاطی بر می خوریم. نظریهای که در حوزه روانشناسی اجتماعی براساس نظریات آلپورت است، دیدگاهی که خودمختاری کنشی نامیده شده. آلپورت در تحلیل رفتار معتقد است مثلاً شکارچی یا ماهیگیر اول برای رفع نیاز خودش به شکار میپردازد، اما بعد که نیازهایش برطرف شد کشش درونی عادتی در آنها به وجود میآید که به این کار ادامه بدهند. یعنی گرایش به موضوع مادی اول مبتنی بر نیاز است، بعد عادت میشود و دیگر به خاطر نیاز نیست، بلکه از کاری که انجام میدهد، از شکاری که میکند یا از پولی که انباشت میکند لذت میبرد. این لذت مبتنی بر عادت در درون فرد نهادینه میشود و دیگر نمیتواند از آن دست بردارد.براساس این خودمختاری کنشی، مجرم اقتصادی، از هر گروهی که باشد، اول نیازش به پول و گرایش به پولاندوزی برای برآوردن نیازهای اقتصادی زندگی است. اما چرا بعد این گرایش ادامه پیدا میکند؟ چون در فرد نهادینه و عادتی میشود.
همچنین در روانشناسی چند تیپ پولی معرفی میشوند.
تیپ اول خسیسها هستند که پول میاندوزند. اینها نمیپذیرند که تنگنظر شناخته شوند. ترس وحشتناکی برای از دست دادن اندوختههایشان دارند و قابل اعتماد نیستند. با این همه، در لذت بردن از مزایای پول دچار مشکلند.
تیپ دوم مصرفکنندگان وسواسی و غیرقابل کنترلند، به ویژه زمانی که افسردهاند یا احساس بیارزشی و طردشدگی میکنند. مصرف کردن برای آنان خرسندی کوتاه مدت و به دفعات احساس گناه در پی دارد.
تیپ سوم در روانشناسی اجتماعی خدایان پول نامگذاری شدهاند. اینها کاملاً جذب پول درآوردن هستند که بهترین راه برای کسب قدرت و تأیید به نظر میرسد. اینها معتقدند هر چه بیشتر پول داشته باشند کنترل بیشتری بر زندگی خود خواهند داشت و احتمالاً خوشحالتر خواهند بود.
گروه چهارم چانهزنها یا ارزانخرها هستند. اینها وسواسگونه در پی چانهزنی هستند، چون به دست آوردن کالا به بهای ارزانتر به مردم احساس برتری میدهد. اینها اگر مجبور به پرداخت بهای کامل شوند یا نتوانند تخفیف بگیرند، احساس عصبانیت و افسردگی میکنند