مردی دختر سه ساله ای داشت. روزی مرد به خانه آمد و دید که دخترش گرانترین کاغذ زرورق کتابخانه او را برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد دخترش را به خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را برای آراستن یک جعبه بی ارزش هدر داده تنبیه کرد و دختر کوچک آن شب با گریه به بستر رفت و خوابید. روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای شرش نشسته است و آن جعبه زرورق شده را به سمت او دراز کرده است.مرد تازه متوجه شد که آن روز،روز تولدش است و دخترش زرورق را برای هدیه تولدش مصرف کرده است. او با شرمندگی دخترش را بوسید و جعبه را از او گرفت و درب جعبه را باز کرد. اما با کمال تعجب دید که جعبه خالی است. مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که جعبه خالی هدیه نیست و باید چیزی درون آن قرار داده میشد.اما دخترک با تعجب به پدر خیره شد و به او گفت که نزدیک به هزار تا بوسه در داخل جعبه قرار داده است تا پدر هر وقت دلتنگ شد و با باز کردن جعبه یکی از این بوسه ها را مصرف کند. می گویند پدر آن جعبه را همیشه همراه خود داشت و هر روز که دلش میگرفت درب جعبه را باز میکرد و بطور عجیبی آرام می شد . هدیه کار خود را کرده بود.
ساکن بودن و فعالیت نکردن همیشه جزو دردسرهای مابوده است .دردسری که روانشناسان میگویند برایش راهحلهایی هم وجود دارد.
«افسرده نیستم ولی اول صبح که از خواب پا میشم، حس انجام دادن هیچ کاری نیست.»، «میدونم خیلی کار دارم ولی تنبلیم مییاد که حتی یکیشون رو انجام بدم.»، «وای! نمیدونی چقدر بده! درسامو میذارم لحظه آخر بخونم، بعدش اون لحظه هم یهدفعه انگار همه تنبلیهای دنیا رو ریختن رو سرم.»، «دوست دارم کارام جلو بیفتهها ولی از اون طرف هم اگه حسش نباشه، دلم میخواد تمام روز رو توی رختخواب بمونم.»
شما هم مطمئنا لااقل یک دوره در زندگیتان از این تنبلیهای ناگزیر نالیدهاید. احتمالا همه ما در ذهنمان، راههایی مختص خودمان برای غلبه بر تنبلی داریم، اما شاید بد نباشد نظر روانشناسها را هم در مورد علتهای این پدیده ی فراگیر بدانیم و پیشنهادهایشان را بشنویم.
تنبلی، موضوع مورد علاقه ی نویسندگان کتابهای موفقیت است. بهعنوان مثال، گذشته از آنکه برایان تریسی و راهکارهایش را قبول داشته باشیم یا نه، کتاب پرفروش قورباغه ات را قورت بده فقط حول یک موضوع میچرخد؛ تنبلی. حتی نویسندگان هم دست از سر این موضوع برنداشتهاند. داستان روسی «ابلوموف» حدیث تنبلی بینهایت یک شخصیت به همین نام است.
در این داستان تنها عاشق شدن ابلوموف است که میتواند او را از زندگی همیشگی در رختخواب نجات دهد. اما تنبلیهای آدمهای دور و بر ما معمولا بهشدت ابلوموف نیست. ما از تنبلیهایی جزئیتر شکایت داریم که به خاطر اینکه حسشان در موقعیتهای خاصی به سرمان میزند، زندگیمان را موقتا فلج میکنند.
در واقع استعارهای که تنبلی را کنار رختخواب میگذارد، چندان هم با واقعیت جور نیست. شما ممکن است در محل کارتان، در دانشگاه، در آشپزخانه، در اتاق پذیرایی، در میانه ی راه کوه رفتن، در کتابخانه وقتی که روزهای پشت کنکور را میگذرانید، یکباره احساس تنبلی کنید، پشتش توجیه بیاورید که خستهاید و کارهایتان را انجام ندهید.
راههای زیادی وجود دارد که آدم بر این تنبلی غلبه کند اما چون امتحان کردن هر کدام از این راهها خودش نیاز به کنار گذاشتن تنبلی دارد، ممکن است شما در یک دور باطل تنبلی پشت تنبلی بیفتید. پس اولین پیشنهاد این است که لااقل برای امتحان کردن این پیشنهادها باید یک بار خودتان تنبلی را کنار بگذارید!
تنبلی از کجا میآید؟
اگر کتابهای روانشناسی و حتی زیستشناسی را زیرورو کنیم، میتوانیم دلیلهای عمیق و درازمدتی را برای تنبلی پیدا کنیم. روانشناسان تکاملی معتقدند که تنبلی ریشهایتر از این حرفهاست. آنها میگویند تمام پدیدههای ذهنی بشر که نشانهای از «بیفعالیتی»، «ساکن بودن» و «انفعال» دارد میتواند به یک دلیل واحد رخ دهد.
به نظر آنها علت همه این پدیدهها میتواند سبک زندگی بدوی اجداد ما باشد. این روانشناسان که ارادت خاصی به جناب داروین دارند، بیفعالیت بودن اجداد ما در زمانهای خاصی از سال و ذخیرهکردن انرژی برای زمانهای دیگر را دلیل تنبلی، خستگی روانی و افسردگی بشر مدرن میدانند.
آنها میگویند در زمان مدرن ممکن است دیگر از زمانهای متناوب فعالیت - بیفعالیتی برای ذخیره انرژی خبری نباشد اما ژنهای ما به این تنبلی نیاز دارند. اگر بخواهیم طبق نظر روانشناسان تکاملی عمل کنیم، باید بگذاریم ژنهایمان در چند صد سال،زندگی مدرن را تجربه کنند تا نتیجهها و نبیرههایمان دست از تنبلی بردارند.
اما گروه دیگری از روانشناسها هم هستند که نظر متفاوتی دارند. روانکاوها بیشتر در مورد نوع خاصی از تنبلی که آدم را به عقب انداختن کارها و انجام دادنشان در لحظه آخر وامیدارد، حرف دارند. به نظر آنها در این نوع از تنبلی، رگههایی از خودآزاری روانی وجود دارد. در واقع ما به خاطر این کار خودمان را زجر میدهیم اما ناخودآگاه از این رنج لذت میبریم. روانکاوها برای حل این مشکل راهحلهای طولانیمدتی دارند.
به نظر آنها شمایی که این نوع خاص از تنبلی را دارید، باید آنالیز روانی شوید تا معلوم شود که کی و کجا این خودآزاری روانی را در خود پرورش دادهاید. از آنجا که این کار فقط در مطب روانکاوها انجام میشود و در این مقاله نمیشود با توضیح کامل تئوری روانکاوی راه به جایی برد، مجبوریم از خیر این گروه از روانشناسها هم بگذریم
آیا شما هم فرد کمال گرایی هستید؟
آیا شما هم همواره فکر می کنید آن کسی که می خواهید باشید نیستید؟
آیا احساس می کنیپد کارهایی که به اتمام رسانده اید به اندازه کافی خوب نیستند؟
آیا نوشتن مقالات و طرحها را با اهداف انجام دقیق آنها به تعویق می اندازید ؟
آیا احساس می کنید کارها را باید صد در صد درست انجام دهید و در غیر این صورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستید؟
اگر چنین باشد در آن صورت ما به جای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل بودن داریم.
کمال گرایی
تصور کمال گرایی به افکار و رفتار های خود تخریب گرانه ای اشاره می کند که هدف آنها رسیدن به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته می شود.
به هرحال مطالعات اخیر نشان می دهند نگرش کمال گرایانه موجب اخلال در موفقیت می شود. آرزوی کامل بودن ، هم احساس رضایت از خودمان را از ما می گیرد و هم ما را به اندازه سایر مردم ( کسانی که اهداف واقع گرایانه دارند ) ، در معرض ناکامی قرار می دهد.
علل کمال گرایی
اگر ما فردی کمال گرا باشیم ،احتمالا در کودکی یاد گرفته ایم دیگران با توجه به میزان کارآییمان در انجام کارها به ما بها می دهند در نتیجه آموخته ایم در صورتی ارزشمندیم که مورد قبول دیگران واقع شویم ( فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها می دهیم ) ، بنا بر این عزت نفس ما ، بر اساس معیارهای خارجی پایه ریزی شده است . این امر می تواند ما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. در نتیجه تلاش برای حمایت از خودمان و رهایی از اینگونه انتقادات ، سبب می گردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانیم . بعضی از احساسات ، افکار و باورهای منفی ذیل ،احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:
ترس از بازنده بودن
افراد کمال گرا ،غالبا شکست در رسیدن به هدف هایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند.
ترس از اشتباه کردن :
افراد کمال گرا ،غالبا اشتباه را مساوی با شکست می دانند . موضع آنها در زندگی ،حول و حوش اجتناب از اشتباه است . کمال گراها فرصت های یادگیری و ارتقاء را از دست می دهند.
ترس از نارضایتی :
افراد کمال گرا ، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند ، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت می گردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی می باشد.
همه یا هیچ پنداری :
افراد کمال گرا، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسانیدن یک کار بطور متوسط ، هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا در دیدن دورنمای موقعیت ها دچار مشکل هستند. برای مثال ، دانش آموزی که همیشه نمره (الف) داشته ، در صورت گرفتن نمره ( ب ) بر این باور است که من یک بازنده کامل هستم.
تاکید بسیار بر روی بایدها :
زندگی کمال گرا غالبا بر اساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها به خدمت گرفته می شود . افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی باید ها بندرت بر روی خواسته ها و آرزوهای خود حساب می کنند.
اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند:
افراد کمال گرا مشاهدات خود را به گونه ای جمع آوری می کنند که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرس های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست می یابند . در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان نا پذیر و ناکافی تلقی می کنند.
: