اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

هولوکاست

واژه هولوکاست (به عبری: השואה, شوآ) اصطلاحی مذهبی و به معنای قربانی کردن یک حیوان نر طبق سنت یهودی است. اصل این واژه در یونانی ὁλόκαυστον بوده‌است که واژه‌ای است مرکب: ὅλος یعنی به تمامی، یکسر و καυστός یعنی سوزاندن


علاوه بر یهودیان اروپایی که قربانیان اصلی هولوکاست بودند، گروه‌های دیگری از جمله اسلاوها، کولی ها، معلولین، کمونیست ها، سوسیالیست ها و همجنس گرایان لایق زندگی تشخیص داده نمی‌شدند و اغلب موردشکنجه و کشتار قرار می‌گرفتند. یکی از معمولترین روشها استفاده ازاتاق گازو در بعضی موارد تیرباران جمعی بوده‌است سپس اجساد قربانیان سوزانده می‌شدند و خاکستر آن‌ها دفن یا پراکنده می‌شد. 


در اول نوامبر سال ۲۰۰۵، سازمان ملل با صدور قطعنامه ای که به پیشنهاد آمریکا و با رای موافق ۱۰۴ کشور تصویب شد، انکار هولوکاست را قابل پذیرش ندانست و بیست و هفتم ژانویه را برای یادبود قربانیان آن فاجعه، روز جهانی قربانیان هالوکاست نامگذاری کرد.ایران تنها کشوری بود که با این قطعنامه مخالفت کرد و بررسی مساله هولوکاست در مجمع عمومی سازمان ملل را اقدامی در راستای اهداف واشنگتن و متحدانش عنوان کرد


زیر سؤال بردن هولوکاست، در برخی کشورها مانندالمان، فرانسه و اتریش، جرم محسوب می‌شود. دلیل تصویب چنین قوانینی، انکار واقعیت‌های تاریخی و جلوگیری از یهودی ستیزی و سواستفاده طرفداران حزب نازی و نژادپرستان اعلام شده‌است


انکارهولوکاست باوری است که اظهار می‌دارد نسل کشی یا آنچه که «همه‌سوزی جمعی گروه‌های مختلفی از مردم یهودی در طی جنگ جهانی دوم بدستآلمان نازی دراتاق های گاز از ۱۹۴۱ تا انتهای ۱۹۴۵» خوانده می‌شود، اتفاق نیافتاده‌است و یا بزرگ نمایی ‌شده است. امروزه انکار هولوکاست را از مصادیق یهودی ستیزی به شمار می‌آورند.

بسیاری از انکار کنندگان هولوکاست واژه انکار را برای معرفی دیدگاه خود مناسب نمی دانند و به جای آن از عبارت بازنگری هولوکاست یا بازنگری خواهی استفاده می کنند. برخی هم عبارت انکار هولوکاست را برای تفکیک دیدگاه سیاسی ردکننده از دیدگاه تاریخی بازنگری خواه، به کار می برند. از این رو انکار هولوکاست مفهومی سیاسی است. برخی از گروه های مسلمان هولوکاست را افسانه خوانده و آنرا بهانه صهیونیست ها برای فریب اذهان عمومی در اشغال فلسطین معرفی می کنند.

برخی دلایل ادعا شده برای رد هولوکاست به این شرح است:

  1. اتاق‌های موسوم به گاز فقط برای شپش‌زدایی و موارد بهداشتی استفاده می‌شده‌است و استفاده از گاز سیانور (سیکلوین ب) برای کشتار مردم مقرون به صرفه نمی‌باشد.
  2. نشانه‌ای از گاز سیانور در دیوارهای اتاقهای اصلی گاز که گفته می‌شود برای کشتار یهودیان استفاده می‌شده پیدا نشده‌است.
  3. اسناد موجود نشان می‌دهد که زندانیان بیمار یهودی و غیر یهودی مورد مداوا قرار گرفته و جراحی هم می‌شده‌اند.
  4. چرچیل، نخست وزیر بریتانیا و آیزنهاور رییس جمهور آمریکا در کتابهای خاطرات خود از جزییات دوران جنگ، هیچ اشاره‌ای به وجود اتاق‌های موسوم به گاز نداشته‌اند.
  5. بیماری باکتریایی تیفوس در آن زمان شیوع داشت و تصاویر اجساد بسیار لاغر مردگان نیز شاهد بر همین ماجراست. دولت برای جلوگیری از گسترش پخش این میکروب کشنده اجساد مردگان را می‌سوزاند.

اغراق در پاکسازی نژادی

برخی پاکسازی نژادی یهودیان از طریق اخراج آنها به اردوگاه‌های کار اجباری را تایید می‌کنند، ولی ادعای وجود اتاقهای گاز را بی‌اعتبار می‌دانند.

مایکل سانتومارو، محقق آمریکایی و سردبیر انتشارات کستل هیل (Castle Hill) می‌گوید: "ما روی دادن وقایعی چون اخراج یهودیان و پاکسازی نژادی را تایید می کنیم و تصدیق می کنیم ... البته ما اذعان داریم که شمار زیادی بالغ بر صدها هزار یهودی در جبهه شرقی نبرد قتل عام شدند. اما برخی از این قربانیان مبارزان پارتیزانی بودند. ما در عین حال انکار نمی کنیم که زنان و کودکان و مردان بی گناه نیز در این جبهه قصابی شدند، اما در خصوص شمار نهایی کل قربانیان یهودی با مورخین متعارف اختلاف نظرهای عمده ای داریم."

یورگن گراف، مورخ و پژوهشگر سوئیسی اظهار می‌دارد: "در رابطه با وجود اتاق های گاز برای قتل عام یهودیان نیز ماجرا به همین نحو است، یعنی تمام داستان بر شهادت افراد مبتنی شده است. به طور کلی گزارش شاهدان عینی نسبت به مدارکی که از روش های علمی به دست آمده باشد، اعتبار بسیار کمتری دارد."

فلسطین

ملت قهرمان و مسلمان فلسطین، هرگز جنایت‏ها و اهانت‏هاى گروهى یهودى جنایت پیشه را فراموش نخواهند کرد. انواع تجاوزات، نیرنگ‏ها، توطئه‏ها و کشتارهاى جمعى و آوارگى و بى‏خانمانى، حاصل عملکرد یهودهاى صهیونیستى است که بیش از نیم قرن است، بخشى از سرزمین‏هاى اسلامى را اشغال و تحت‏سلطه خود در آورده‏اند.

یهودیان را «عبرانى‏» و «عبرى‏» گفته‏اند که این وجه تسمیه، ماخوذ از کلمه «عبر» یعنى عبور ابراهیم، جد بزرگشان، از «نهر فرات‏» مى‏باشد. همچنین ایشان را اسرائیلى و بنى اسرائیل خوانده‏اند، این نامگذارى به «اسرائیل‏» پیامبر خدا، یعنى حضرت یعقوب مى‏رسد. اسرائیل مرکب از دو کلمه عبرى (اسرا) به معنى بنده و(ئیل) به معنى خدا مى‏باشد که روى هم به معنى عبدالله یعنى بنده خداست

حدود پنج هزار سال پیش گروهى از «یبوسى‏ها» همراه قبایل دیگر کنعانى از جزیرة العرب به سرزمین فلسطین کوچ کرده و به رهبرى «ملیک صادق‏» در گوشه‏اى از آن سرزمین شهرى به نام «یبوس‏» بنا نهادند. سلطان آن مردم، مردى صلح‏طلب بود و براى عمران و آبادانى آنجا تلاش مى‏کرد، از این رو، مردم آن جا به خاطر اینکه سلطانشان صلح دوست‏بود، نام یبوس را تغییر داده و آن را «اورسالم‏» یعنى شهر سالم و دوستدار صلح نام نهادند.

اورسالم که در زبان عبرى اورشالم خوانده شد، هفده بار مورد محاصره قرار گرفت، چندین بار با خاک یکسان شد و مردم آن از دم تیغ گذشتند. پیش از میلاد مسیح «پمبیوس‏» سردار رومى اورسالم را فتح کرد و آن جا را به ویرانه‏اى مبدل نمود. در سال 700 م هم «طیطوس‏» چنان آن جا را در هم کوبید و ویران ساخت که از اورسالم فقط تل خاکسترى باقى ماند. در سال 614 میلادى ایرانى‏ها به اورسالم که نام «ایلیا» به خود گرفته بود حمله کرده و همه معابد و کلیساهاى آن را ویران کردند، ولى رومى‏ها به رهبرى «هرقل‏» آن جا را از تصرف ایرانى‏ها خارج کردند.

به طور کلى، مى‏توان گفت این شهر پانزده قرن در دست‏یبوسى‏ها یعنى کنعانیانى قرار داشت که از جزیرة العرب آمده و پایه‏گذار اصلى آن بودند; سپس چهار قرن در ست‏بنى‏اسرائیل و چند قرن در دست ایرانى‏ها و دو قرن در دست‏یونانى‏ها و اشکانى‏ها و چهار قرن در دست رومى‏ها بود و در تمام این مدت، مردم بومى آن یعنى کنعانیان و یبوسیان همچنان در آن جا ساکن بوده و زندگى مى‏کرده‏اند.

بنابراین، روشن مى‏گردد که اورسالم توسط کنعانیان و یبوسیان عرب ساخته شده و بناى آن کوچک‏ترین ربطى به قوم یهود ندارد. عهدنامه مسلمانان با مردم آن شهر نیز، نشان مى‏دهد، که اکثریت‏ساکنان این شهر را یبوسى‏ها و کنعانى‏ها که مسیحى شده بودند تشکیل مى‏داده‏اند و یهودى‏هایى که با اشغال و تصرف عدوانى به آن جا وارد شدند، به عنوان ساکنان رسمى و اصلى اورسالم شناخته نمى‏شدند تا در عهدنامه، نامى از آنان ذکر گردد

پس از فتح مسالمت‏آمیز «اورسالم‏» یا «ایلیا» به دست مسلمانان، به حکم اینکه قرآن مجید آن جا را پر برکت نامیده و نخستین قبله مسلمانان نیز بوده، نام این شهر به بیت المقدس تغییر یافت. هنگام تصرف شهر توسط مسلمانان، با وجود رفتار پسندیده مسلمانان، شهر هنوز از ویرانى‏هاى گذشته رنج مى‏برد; مسلمانان با ورود خود آبادى کامل شهر را آغاز کردند و مسیحیان هم که از آزادى کامل برخوردار شده بودند، همدوش مسلمانان به تعمیر خرابى‏هاى کلیساى «قیامت‏» و کلیساى «عذرا» پرداختند. در سال هفتاد و پنج هجرى، خلیفه وقت‏ساختمان «مسجد الاقصى‏» را تجدید و تکمیل کرد و تا آن جا با مسیحیان خوشرفتارى نمود که آنان را در ساختمان مسجد شرکت داد.

هنگام تصرف شهر که بدون جنگ و خونریزى انجام گرفت، خلیفه دوم براى تحویل گرفتن شهر، از مدینه به «ایلیا» آمد و ضمن ملاقات با اسقف‏ها و رهبران مذهبى عهدنامه‏اى نوشته و امضا کردند. این عهدنامه در نوع خود بى‏نظیر است; چرا که بر خلاف حملات پیشین یهودى‏ها به شهر اورسالم که با ویرانى و کشتار مردم شهر همراه بود، مسلمانان به جان و مال و کلیسا و صلیب و مریض و سالم و همه افراد آنان امان مى‏دهند و اجازه نمى‏دهند کلیساهاى آنان اشغال شود و یا آنها را ویران کنند.

یکى از دستاوردهاى دنیاى امروز، آزادى بیان عقیده و مذهب است که غربى‏ها آن را نتیجه مبارزات و تلاش‏هاى دوران روشنگرى خود مى‏دانند، در حالى که در این امان نامه آزادى مذهب، دین و عقیده براى مردم اورسالم تضمین شده است; قسمتى از عهدنامه چنین مى‏باشد:

هم چنین امان مى‏دهد که کسى با صلیب و دارایى آنان کارى نداشته باشد و آنان در مسایل مذهبى آزاد باشند و به کسى آزار نرسد... هر کس بخواهد از آن جا بیرون رود آزاد است و اگر بخواهد در همان جا ساکن گردد آزاد است و هر کس بخواهد با رومى‏ها برود و یا نزد کسان خود برگردد آزاد است. 

فى‏الواقع، مى‏توان ادعا کرد جز در دوران کوتاهى از تاریخ اسلام، کمتر مى‏توان از تعصب و عدم تسامح مسلمانان نسبت‏به غیر مسلمانان سراغ گرفت و جز در عصر «متوکل‏» و «معتصم‏» که عناد و دشمنى با «معتزله‏» و معتقدان مذاهب دیگر شدت گرفت، در دوران‏هاى دیگر رعایت‏حال مسیحیان و اهل ذمه، از سیاست‏هاى روشن دولت‏ها و حاکمان اسلامى بوده است.

در سال 625 ه (1228م) بر اثر لشکرکشى مجدد صلیبى‏ها و قراردادى که با پادشاه عصر امضاء کردند، بیت المقدس به صلیبى‏ها تحویل داده شد; اما در سال 642 ه(1244م) مسلمانان دوباره بیت المقدس را از سلطه غربى‏ها خارج و به ساکنان آن اجازه دادند که با کمال آزادى، در کنار مسلمانان زندگى کنند. از سال 1517 میلادى، بیت المقدس تحت اداره حکومت عثمانى درآمد و همچنان در دست آنان قرار داشت، تا آن که در سال 1917 امپریالیزم انگلیس با همکارى متفقین و سربازان انقلابى عرب! آن جا را تصرف کرد; بدین ترتیب، از سال پانزده هجرى تا 1337 ه-جز در مدت یک قرن - دوازده و نیم قرن، بیت المقدس در دست مسلمانان بوده و پیروان مذاهب گوناگون از آزادى کامل مذهبى و رفت و آمد در آن شهر برخوردار بوده‏اند


در اوایل دهه شصت قرن نوزدهم، بعضى از متفکران یهود براى فعالیت در راه ازگشت‏به فلسطین و عمران آن دعوت خود را آغاز کردند. اولین آن‏ها «هیرش کالیشر»  خاخام  یهودى بود که این دعوت را در کتاب «در جستجوى صیهون‏» در سال 1861 آغاز کرد. چند تن دیگر از یهودیان متفکر نیز، آثارى در این رابطه به رشته تحریر آورده و زمینه مهاجرت هر چه بیشتر یهودیان و تشکیل دولت صهونیستى را در اذهان آماده کردند.


در میان متفکران یهودى، دو گونه اندیشه و طرز فکر را مى‏توان مشاهده کرد، برخى از آن‏ها روحیه مذهبى داشتند و بیشتر جنبه عرفان یهودى را مطرح مى‏کردند و آرزوى بزرگ اینان قیام قائم یهودیت‏بود.

بر اساس این اصل، در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت‏خداوند که تمام اقوام و قبایل زمین، با او میثاق بسته‏اند براى تمام بشریت تحقق خواهد یافت و تمام بشریت، به سوى سرزمین‏هایى که تورات، سرگذشت ابراهیم و موسى علیهما السلام را در آن مکان‏ها ذکر کرده، روان خواهند شد; در دوره‏اى نزدیک‏تر به زمان ما - در قرن نوزدهم - هدف «عشاق صهیون‏» ایجاد یک کانون روحانى جهت نشر عقاید و فرهنگ یهودى در سرزمین صهیون بود. جالب توجه است که این صهیونیزم مذهبى که فقط در بین گروه‏هاى محدودى رایج‏بود، هرگز به دشمنى با مسلمانان - که خود را به عنوان وابستگان به ذریه ابراهیم و پیرو دین او تلقى مى‏کردند - برنخاست. این صهیونیزم روحانى، بیگانه و به دور از هر نوع برنامه سیاسى براى ایجاد یک دولت و یا هر نوع سلطه‏اى بر فلسطین بود و هرگز رفتارى دال بر علاقه به درگیرى بین جوامع یهودى و مردم عرب - مسلمان یا مسیحى - در پیش نگرفت. 

زاده شد که دکترین  خود را از سال 1882 م تدارک مى‏دید. او این تئورى را در کتاب خود «دولت‏یهود» مدون ساخت و پس از اولین کنگره صهیونیست جهانى در شهر «بال‏» سویس 1897 م به کاربرد عملى آن پرداخت. هرتزل بر خلاف صهیونیست‏هاى مذهبى، نسبت‏به خدا مطلقا شکاک بود; او که اشتغال خاطرش عمدتا نه مذهبى بلکه سیاسى بود، مساله صهیونیزم را به شکلى جدید مطرح ساخت که به طور کلى مى‏توان عناوین اصلى طرز تفکر سیاسى او را در مطالب زیر خلاصه نمود:

1- یهودیان سراسر دنیا - در هر کشورى که باشند - مجموعا یک قوم را تشکیل مى‏دهند.

2- یهودیان، غیر قابل جذب و ادغام در ملت‏هایى هستند که در بین آنان زندگى مى‏کنند و در آنان تحلیل نمى‏روند (نژاد پرستى).

3- یهودیان همه وقت و همه جا تحت آزار و ظلم بوده‏اند. 

راه‏حل‏هایى که تئودور هرتزل از عناصر فوق استخراج مى‏کند: نفى و رد ادغام یهودیان در ملت‏هاى دیگر، ایجاد نه تنها یک کانون و مرکز فرهنگى براى اشاعه ایمان یهودى، بلکه یک دولت‏یهودى که تمام یهودیان جهان در آن مجتمع شوند مى‏باشند.

نکته سوم اینکه این دولت‏باید در یک محل خالى و بى‏مدعى مستقر شود، این بدان معناست که نباید به مردم بومى اهمیت داد و آنها را به حساب آورد. در فرمول بندى هرتزل، به حضور مردم فلسطین، نه در کتاب او و نه در مجالس پایه‏گذارى نهضت جهانى صهیونیزم هیچ‏گونه اشاره‏اى نشده است. عدم وجود مردم فلسطین، از اصول مسلم و اساس صهیونیزم سیاسى است و این اصل مسلم، ریشه و منشا تمام جنایات بعدى آنان است. خانم «گلدمایر» در «روزنامه ساندى تایمز» (15 ژوئن 1969) اعلام مى‏کند: فلسطینى وجود ندارد، این طور نیست که تصور کنیم که یک خلق فلسطینى در فلسطین وجود داشته که خود را به عنوان یک خلق فلسطینى تلقى مى‏کرده‏اند و ما آمده‏ایم آنان را بیرون کرده و کشورشان را گرفته‏ایم، آنان اصلا وجود ندارند. 

«پروفسور بنزیون دینر»  که اولین وزیر آموزش ملى دولت اسرائیل و دوست صمیمى «داوود بن گورین‏» بنیانگذار دولت اسرائیل بود، در سال 1954 در مقدمه کتاب «تاریخ هاگاناه‏»  از انتشارات سازمان صهیونیزم جهانى مى‏نویسد: در کشور ما جا براى کسى به جز یهودیان نیست; ما به اعراب خواهیم گفت: بیرون. اگر موافق نباشند یا مقاومت کنند، ما آنان را بیرون خواهیم کرد.

این ادعا در حالى صورت مى‏گیرد که پس از «بیانیه بالفور» (1917م) پس از یست‏سال فعالیت صهیونیزم سیاسى براى «بازگشت‏» ، بعد از اولین امواج مهاجرت کسانى که از برنامه‏هاى صهیونیزم روسیه، لهستان و رومانى گریخته بودند، طبق سرشمارى انگلیسى‏ها در 31 دسامبر 1922م، تعداد 757000 (هفتصد و پنجاه و هفت هزار نفر) در سرزمین فلسطین ساکن بوده‏اند که از این عده 663000 (ششصد و شصت و سه هزار نفر) عرب (590000 عرب مسلمان و 73000 عرب مسیحى) و 83000 یهودى بوده‏اند، یعنى 88% عرب و 11% یهودى.

هرتزل پس از تلاش‏هاى زیاد، بالاخره توانست‏حمایت رسمى انگلستان را جلب کند; این حمایت‏به صورت اعلامیه بالفور که در دوم نوامبر 1917 به شکل نامه‏اى از «بالفور» وزیر خارجه انگلستان به «لردرو چیلد»  ثروتمند یهودى انگلیس صادر شد تبلور یافت. این اعلامیه در عین حال موفقیت مساعى صهیونیست‏هاى انگلیس و رهبرشان «حییم وایزمن‏»  را نشان مى‏داد.

در اعلامیه بالفور به صراحت آمده است: دولت‏شاهنشاهى انگلستان، نظر لطف مخصوصى به تشکیل وطن ملى یهود در فلسطین دارد و در آینده‏اى نزدیک، نهایت‏سعى و کوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن مبذول خواهد شد.

«خانم گلدمایر» و «بگین‏» مى‏گویند: این زمین به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داریم. 

«موشه دایان‏» نیز مى‏گوید: اگر بر تورات مسلطیم، اگر خود را قوم تورات مى‏دانیم، بایستى بر سرزمینهاى توراتى نیز مسلط شویم. سرزمین‏هاى قضات و ریش سفیدان، بیت المقدس، حبرون، اریحا و باز هم جاهاى دیگر.

آنان پیوسته یک ادعاى ارضى و یک «حق الهى‏» مالکیت‏بر فلسطین را ادعا مى‏کنند. آنان مى‏گویند همه چیز بر ما مجاز مى‏شود، وقتى «قوم برگزیده‏» خداوند و عامل مطلق باشیم، بر این اساس شکنجه و بدرفتارى، تروریسم، تهدید و ارعاب و دستگیرى‏ها، نقل و انتقال اجبارى و تبعید دسته جمعى، انهدام اموال و مصادره آنها و قتلهاى دسته‏جمعى را براى خود محفوظ مى‏دارند; بارزترین این نمونه همانا کشتار «دیر یاسین‏» است: در 9 آوریل 1948 با روش خاص نازى‏ها در «اورادور» ، 254 نفر سکنه این دهکده (مردها، زنها، بچه‏ها، سالمندان) به وسیله گروه مسلح «ایرگون‏» به ریاست «مناخیم بگین‏» کشته شدند، بگین در کتاب خود تحت عنوان «قیام تاریخ ایرگون‏» مى‏نویسد: بدون پیروزى دیر یاسین دولت اسرائیل نیز وجود نمى‏داشت. وى مى‏نویسد: «هاگاناه‏» حمله‏هاى پیروزمندانه‏اى در جبهه‏هاى دیگر نیز داشته است، اعراب وحشت‏زده فرار مى‏کردند در حالى که فریاد مى‏زدند: دیر یاسین!

این مفهوم و وعده‏ها و حربه‏هاى تحقق آن، مثل واژه «قوم برگزیده‏» و «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات‏» ، اساس ایدئولوژیک صهیونیزم سیاسى را تشکیل مى‏دهد. استعمارگران همه زمانها و همه اقوام همواره براى ضمیمه‏سازى‏ها و غصب و تصرفات و سلطه‏گرى‏هاى خود توجیهى تراشیده‏اند، معمولا بهانه آنان یک «برترى‏» فرهنگى بوده است که به مهاجم و غاصب، به اصطلاح یک ماموریت تمدن بخش از طرف «نژاد» خود براى دیگران را اعطا مى‏کرده است و بهانه مذهبى پوششى براى سلطه یک گروه اجتماعى بر دیگرى بوده است.

اندیشه قوم برگزیده از نظر تاریخى و سیاسى جنایت آفرین است; چه همواره تهاجمات، توسعه‏طلبى‏ها و سلطه‏گرى‏ها را مقدس وانمود کرده است. اندیشه قوم برگزیده از نظر مذهبى غیر قابل تحمل است; چه هر جا که برگزیدگان باشند «طردشدگان‏» هم هستند


پس از آغاز سیل مهاجرت یهودیان به فلسطین، صهیونیست‏ها با خرید زمین‏هاى اعراب و تشکیل دار و دسته‏هاى مسلح تروریستى، بنیه مالى و نظامى جنبش صهیونیستى را به منظور آمادگى براى رویارویى نهایى با اعراب بومى تقویت نمودند و سرانجام، پس از سرکوب قیام‏ها - گارد یهودى‏ها در زره‏پوش‏هاى انگلیسى مردم را قتل و عام مى‏کردند - با کمک و مساعدت‏هاى بریتانیا استقلال دولت اسرائیل را اعلام کردند. صهیونیست‏ها پس از پایان جنگ دوم جهانى و در بحبوبه اغتشاشات تقسیم مجدد جهان بین فاتحین، ماهرانه از عدم ثبات و توازن جهان سود جستند و با فعالیت‏هاى شدید دیپلماتیک و تبلیغاتى و سوء استفاده از وجدان‏هاى معذب اروپاییان در اثر کشتار یهودیان، خود دست‏به کشتار قومى دیگرى زده و سرزمین فلسطین را غصب کردند.

در زمان عهدنامه تقسیم فلسطین که تاریخ 29 نوامبر 1947 میلادى به وسیله مجمع عمومى سازمان ملل متحد به تصویب رسید (با فشار آمریکا و انگلیس) - یهودیان بعد از آن همه مهاجرت به فلسطین 32% جمعیت فلسطین را تشکیل مى‏دادند و 56% زمین‏ها را در اختیار داشتند - دولت صهیونیست 56% از مساعدترین زمین‏هاى این سرزمین را دریافت کرد. در فاصله زمانى بین تقسیم در نوامبر 1947 و پایان عملى استعمار انگلیس بر فلسطین (انگلستان بر فلسطین قیمومیت داشت) در 15 مه 1948، گروه‏هاى مسلح صهیونیست‏سرزمین‏هاى منطقه مختص به اعراب مثل «یافا» و «سن ژان داکر» را اشغال کردند، اما براى دولت صهیونیستى زمین کافى نبود، بایستى این زمین را از ساکنانش خالى مى‏کرد تا از آن نه تنها یک مستعمره سنتى استثمار کارگر ارزان بومى بسازد، بلکه شهرک‏هاى مهاجر نشینى در آن ایجاد کند که مهاجرین یهودى جانشین ساکنان محلى شوند. در اولین جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1949 صهیونیست‏ها 80% کشور را در اختیار داشتند و 770000 (هفتصد و هفتاد هزار) فلسطینى بیرون رانده شدند.


توسعه‏طلبى: مایلم به شما تذکر دهم که قبل از اینکه خیلى دیر شده باشد، هر از چندگاهى به برنامه «فلسطین بزرگ‏» (اسرائیل بزرگ) مراجعه کنید. برنامه کنفرانس بال باید شامل واژه «فلسطین بزرگ‏» یا واژه «فلسطین و سرزمین‏هاى مجاور» باشد وگرنه بى‏معناست; چه شما نخواهید توانست 10 میلیون یهودى را در سرزمینى به مساحت 25000 کیلومتر مربع بپذیرید.  این نامه خطاب به تئودور هرتزل از طرف یکى از دوستان نزدیک و مشاورین وى به نام «داوید تریج‏» در تاریخ 29 اکتبر 1899 کمى بعد از برگزارى کنگره صهیونیزم جهانى نوشته شده است. تمام تاریخ تهاجمات و توسعه‏طلبى‏هاى حکومت اسرائیل، از همین منطق وحشیانه صهیونیزم سیاسى سرچشمه مى‏گیرد.

«بن گورین‏» با صراحت مى‏گفت: مساله ما حفظ وضع موجود نیست، وظیفه ماست که دولتى متحرک در جهت توسعه هر چه بیشتر ایجاد کنیم. 

«بن گورین‏» از سال 1937 مرزهاى اسرائیل را بر اساس مراجع توراتى طرح کرده است; به عقیده او سرزمین اسرائیل باید پنج منطقه را در بر گیرد: جنوب لبنان تا رودخانه لیتانى (که بن گورین آن را «بخش شمال اسرائیل غربى‏» مى‏خواند)، جنوب سوریه و ماوراء اردن (آنچه که امروزه اردن خوانده مى‏شود)، فلسطین و صحراى سینا. آنان حتى شهر «حمص‏» در سوریه را با شهر «حمات‏» که در سفر اعداد (باب‏34، آیات 1، 2 و 8) مرز شمالى کنعان را مشخص مى‏سازد یکى دانسته‏اند، برخى دیگر این شهر را حتى در ترکیه مى‏دانند.

اصولا اندیشه یک جنگ پیش گیرنده که در آن ایده گسترش مرزها محقق شود منطق نظام صهیونیستى است. در 12 اکتبر 1955 مناخیم بگین اعلام مى‏کند: من عمیقا معتقدم بدون لحظه‏اى تردید باید یک جنگ پیش گیرنده علیه دولت‏هاى عرب به راه انداخت، بدین ترتیب ما به دو هدف خواهیم رسید: ابتدا تخریب قدرت اعراب و سپس گسترش مرزهاى خودمان. جنگ پیش گیرنده در سال 1967 (جنگ شش روزه) با عملیاتى شبیه به عملیات فاشیست‏هاى ژاپنى انجام شد (در تاریخ 7 دسامبر 1941 ژاپنى‏ها بدون اعلان جنگ در «پرل هاربور» ناوگان آمریکایى اقیانوس آرام را غافلگیر و تخریب کردند) در 5 ژوئن 1967 هواپیماهاى جنگى اسرائیل، بدون اعلان جنگ هواپیماهاى مصرى را بر روى خاک در فرودگاه نابود کردند.

صهیونیست‏ها پس از این جنگ، سرزمینى سه بار بزرگ‏تر از آنچه در تقسیم سال 1947 به آنان اختصاص داده شده بود را اشغال کردند، اما اشتهاى آنان براى فتوحات جدید بیشتر شد. ضمیمه‏سازى «بیت المقدس‏» و «ارتفاعات جولان‏» در قرارداد ننگین «کمپ دیوید» و اشغال لبنان در سال 1982 غیر منتظره نبود; زیرا سیاست رژیم صهیونیستى مبنى بر توسعه ارضى است.


در 13 سپتامبر 1993 (22 شهریور 1372) قرارداد «اسلو» میان نخست‏وزیر رژیم صهیونیستى و «یاسر عرفات‏» رئیس حکومت‏خودگردان «ساف‏» به امضا رسید که دوره نج‏ساله‏اى را براى انتقال قدرت حکومتى و تحقق خودمختارى فلسطینیان آغاز کنند.

این قرارداد از ماه مه 1994 باید اجرا مى‏شد و در سال 1999 (1378) حکومت فلسطینى رسما اعلام مى‏گردید. مذاکرات صلح باید در دوره سوم عقب‏نشینى شروع مى‏شد. اسرائیل که متعهد شده بود دست‏به عقب‏نشینى‏هاى متوالى در منطقه باخترى «رود اردن‏» و «نوار غزه‏» بزند (تنها از طریق سه عقب نشینى)، هنوز به عقب‏نشینى دوم اقدام نکرده است و قرار عقب‏نشینى 13% این مرحله را مشروط به اعلام 3% آن به پارک طبیعى، بدون سلطه فلسطینى‏ها مى‏داند.

کرانه باخترى رود اردن به سه منطقه تقسیم شده است که بخشى تحت کنترل کومت‏خودگردان محسوب مى‏شود و قسم دیگر تحت کنترل اسرائیل و قسمت آخر تحت کنترل انحصارى حکومت‏خودگردان درمى‏آید و 3% آن به حالت ابهام باقى مى‏ماند. این‏ها شروطى است که اسرائیل قبل از عقب‏نشینى مرحله دوم مطرح مى‏کند.

قرارداد بعدى که به «گریلند ریور» معروف است، چیزى جز بهانه‏جویى اسرائیل و حضور آمریکا در منطقه تحت‏حکومت فلسطین را در پى ندارد. پاره‏اى از مفاد قرارداد واى ریور که در 23 اکتبر 1998 (اول آبان 1377) در کاخ سفید و حضور رئیس جمهور آمریکا، «شاه حسین، سلطان اردن‏» و امضاى نخست‏وزیر اسرائیل و رئیس تشکیلات خودگردان (عرفات) رسید به این قرار است:

سازمان‏هاى تروریستى غیر قانونى شناخته شده و مبارزه علیه آن‏ها صورت گیرد. طرف فلسطینى افراد خاصى که مشکوک به اقدامات تروریستى هستند را بازداشت، تعقیب و مجازات نماید.

طرف فلسطینى نام افراد پلیس خود را در اختیار طرف اسرائیلى بگذارد.

هرگونه واردات، ساخت، کسب و مالکیت‏سلاح‏هاى گرم در مناطق تحت‏حاکمیت قضایى فلسطین جرم باشد. سلاح‏هاى غیر قانونى جمع‏آورى شود و آمریکا از طرف فلسطین در این مورد موافقت کرد که در اجراى برنامه کمک نماید.

کمیته اجرایى سازمان آزادى‏بخش فلسطین به رئیس جمهور آمریکا قول داد که مواد ضد اسرائیلى منشور ملى فلسطین را لغو کند.

کمیته‏هایى که در طول روند مذاکرات شکل مى‏گیرند، همگى آنان با نظارت آمریکا و حضور اسرائیل رسمیت مى‏یابند.

همه این موارد، حاکى از ذلت‏حکومت‏خودگردان براى به دست آوردن حکومتى است که با موافقت آمریکا و اسرائیل پایه‏ریزى شود. در متن پیمان واى ریور حتى به یک مورد کلمه صلح برنمى‏خوریم و در عوض چهل مورد امتیاز، آن هم فقط براى اسرائیل در نظر گرفته شده است.

بعد از حضور رئیس جمهور آمریکا در اوایل آذرماه سال جارى در فلسطین اشغالى، عرفات و شوراى مرکزى سازمان آزادى‏بخش فلسطین در حضور رئیس جمهور آمریکا و هیات همراه وى، به نشانه موافقت‏با لغو بندهاى ضد اسرائیلى منشور ملى فلسطین، دست‏هاى خود را بلند کردند. منشورى که سى و چهار سال پیش با هدف مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل به وجود آمد و در بندهاى آن مبارزه با رژیم صهیونیستى تا ساقط کردن آن تاکید شده بود. این منشور که در سال 1347 تنظیم و تصویب شده است از سى و سه بند تشکیل شده که عرفات به موجب تعهد خود به صهیونیست‏ها باید بیست و هشت‏بند آن را حذف نماید. یک نگاه گذرا بر این بندها نشان مى‏دهد که حکومت‏خودگردان با حذف نکات مورد نظر رژیم صهیونیستى، حتى موجودیت فلسطینیان در داخل فلسطین را نیز انکار مى‏کند.

مهم‏ترین موضوعات مطروحه در این بندها شامل مطالب و محورهاى زیر است:

فلسطین، میهن ملت فلسطین است.

فلسطین سرزمینى غیر قابل تفکیک است.

ملت فلسطین صاحب حق شرعى و قانونى براى زندگى در سرزمین فلسطین است.

یهودیانى که تا قبل از اشغال فلسطین در آنجا زندگى مى‏کرده‏اند، فلسطینى به شمار مى‏روند.

مبارزه مسلحانه تنها راه آزادى فلسطین است.

ملت فلسطین به سوى یک انقلاب مردمى براى آزادى میهن خود پیش خواهد رفت.

عملیات چریکى، هسته جنگ آزادیبخش ملت فلسطین است.

وحدت عربى به آزادى فلسطین و آزادى فلسطین به وحدت عربى مى‏انجامد.

تقسیم فلسطین در 1947 و تاسیس اسرائیل، باطل است.

پدیده اسرائیل مغایر با حق ملت فلسطین براى زندگى در داخل سرزمین خود است.

ادعاى وجود رابطه تاریخى میان یهودیان و فلسطین واهى است.

یهودیان یک ملت واحد نیستند، بلکه اتباع وارداتى کشورهاى دیگر به فلسطین هستند.

صهیونیسم حرکتى سیاسى و وابسته به امپریالیسم است.

صهیونیسم یک جنبش نژادپرست، توسعه‏طلب، فاشیست و تجاوزکار است.

موارد فوق بخشهایى از نکات ضد صهیونیستى منشور فلسطین است، لذا همان‏گونه که ملاحظه مى‏شود حذف بسیارى از این بندها به منزله چشم‏پوشى از موجودیت، هستى و حق حیات ملت فلسطین خواهد بود. در حقیقت‏با مطالعه منشور فلسطین و دقت در آنچه که باید حذف شود، بهتر مى‏توان به عمق خیانتى که تشکیلات خودگردان عرفات علیه حقوق و هستى ملت فلسطین تدارک دیده شده است واقف شد. تاکید «کلینتون‏» بر ایتخت‏بودن ابدى بیت المقدس براى اسرائیل و سفر به غزه و استقبال عرفات از وى تازه‏ترین حلقه خیانت رهبرى ساف به آرمان آزادى قدس شریف مى‏باشد. شوراى ساف با هشتاد و یک راى موافق و هفت راى مخالف اقدام به لغو این بندها نمود. قرارداد «واى ریور» بر پایه خروج نیروهاى اسرائیلى از کرانه غربى رود اردن مى‏باشد، ولى نتیجه را براى صهیونیست‏ها به جا مى‏گذارد، زیرا آنان پس از لغو بندهاى ضد صهیونیستى منشور ملى فلسطین، نه تنها اقدام به عقب‏نشینى نکردند، بلکه شروط جدیدى را مطرح کردند:

«بیل کلینتون‏» رئیس جمهور آمریکا به منظور به راه انداختن مجدد روند سازش در اجلاس سه جانبه‏اى با یاسر عرفات رهبر ساف و «بنیامین نتانیاهو» نخست‏وزیر وقت رژیم صهیونیستى شرکت کرد.

به گزارش دفتر نخست‏وزیر رژیم اشغالگر قدس نتانیاهو در این دیدار براى اجراى بندهاى قرارداد مذکور ده شرط به شرح زیر اعلام کرده است که به نظر مى‏رسد که عرفات در سرزمین‏هاى خودگردان نقش ژاندارم صهیونیست‏ها را ایفا مى‏کند.

مقام معظم رهبرى با بینش عمیق خود نسبت‏به مواضع غاصبین و مزدوران آن‏ها فرمودند:

«دستگاه‏هاى آمریکا و رئیس جمهور آمریکا تلاش خودشان را گذاشته‏اند که مساله فلسطین را از صورت مسایل دنیاى اسلام و خاورمیانه به کلى حذف کنند و اصلا مساله‏اى به نام فلسطین و آرمان فلسطین و نهضت فلسطین، دیگر باقى نماند. این یکى از اهداف بسیار مهم آن‏هاست. براى خاطر این، مسافرت مى‏کنند، حرکت مى‏کنند، تلاش مى‏کنند. آدم‏هاى ضعیف النفس و خیانت پیشه و حقیر هم که در بین فلسطینى‏ها هستند، مثل همه ملت‏هاى دیگر که آدم‏هاى این طورى دارند و متاسفانه جوامع بشرى در بیشتر ادوار تاریخ، گرفتار انسان‏هاى حقیر مرعوبند، آن‏ها هم تسلیم شده‏اند و آمده‏اند منشور ملى فلسطین را جلویشان گذاشته‏اند. هر جا که مبارزه‏اى با صهیونیست‏ها و اشغالگران و آدم‏کشان مردم فلسطین و جنایتکاران نسبت‏به فلسطین هست، مى‏خواهند آن را حذف کنند. حذف کردند! حالا چنان چه آن را از روى کاغذ حذف کنند، مگر ممکن است انگیزه دفاع از کشور فلسطین و هویت فلسطینى از دل فلسطینى‏ها برود...

مگر تا حالا که جوانان مسلمان در انتفاضه فلسطین یا در کشور لبنان به خاطر خدا، به خاطر مسؤولیت الهى دفاع از سرزمین اسلامى، جان خودشان را به خطر مى‏انداختند، به خاطر منشور فلسطین این کارها را مى‏کرده‏اند که حالا اگر شما منشور به اصطلاح ملى فلسطین را دستکارى کردید، آن‏ها دست‏بردارند؟!» .

ا

طرف‏هاى اسرائیلى و فلسطینى پس از چندین هفته مذاکرات فشرده، بر سر اصلاحات جدید در قرارداد «واى ریور» به توافق رسیدند. قرارداد جدید، به دو طرف یک سال فرصت مى‏دهد تا توافق نامه نهایى را امضا کنند.

متن توافق نامه هشت ماده‏اى عرفات و «باراک‏» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستى به طور خلاصه چنین مى‏باشد.

1- طرفین باید ظرف مدت یک سال به توافق دست‏یابند.

2- عقب نشینى نیروهاى صهیونیستى طى سه مرحله و تحت‏یک سیستم پیچیده صورت مى‏گیرد.

3- زندانیان فلسطینى در چند مرحله آزاد خواهند شد.

4- طرفین توافق کردند از اقدامات یکجانبه خوددارى کنند.

5- مقامات تشکیلات خودگردان متعهد مى‏شوند افراد مظنون به اقدامات تروریستى را دستگیر، سلاح‏هاى غیر قانونى را ضبط و تعداد نیروهاى پلیس فلسطینى را کاهش دهند.

6- کمیته‏اى براى رسیدگى به امور آوارگان تشکیل شود.

7- ساخت‏بندر جدید در نوار غزه.

8- از اول اکتبر (9 مهرماه 1378) تردد فلسطینى‏ها از نوار غزه به سمت الخلیل منطقه تحت‏حمایت رژیم صهیونیستى ممنوع باشد.

قرار است در مذاکرات آینده مقام‏هاى فلسطینى و رژیم صهیونیستى، در مورد تعیین وضعیت نهایى کشور مستقل فلسطینى، مسایل زیر مورد بحث قرار گیرد.

ایجاد یک کشور مستقل فلسطینى و تعیین حدود اختیارات، وضعیت نهایى مرزهاى کشور فلسطین، وضعیت‏بیت المقدس، سرنوشت آوارگان فلسطینى، آینده شهرک‏هاى یهودى‏نشین و کنترل منابع آب; اما با توجه به مسایل پیچیده‏اى همچون وضعیت‏بیت المقدس و بازگشت آوارگان فلسطینى، چشم‏انداز مذاکرات روشن به نظر نمى‏رسد. همچنان که در مورد روند سازش، باراک - نخست وزیر رژیم صهیونیستى که وى را به گرگى که هنوز دندان‏هاى زهرآلودش را نشان نداده است توصیف کرده‏اند - از عرفات خواسته است تا عملیات استقرار نیروهاى فلسطینى به جاى ارتش اشغالگر در مناطق کرانه غربى متوقف شده و مسایل اساسى و پیچیده‏اى مانند قدس، پناهندگان، شهرک‏سازى دولت آینده فلسطین، آبراه‏ها، گذرگاه‏ها و اختلاف مرزى و غیره را مطرح ننماید.


انتفاضه قیام مردم فلسطین در سرزمین‏هاى اشغالى است. مردم فلسطین پس از تشکیل دولت اسرائیل، یا آواره شدند و یا در سرزمین‏هاى خود که تحت اشغال و حاکمیت رژیم صهیونیستى درآمد، باقى ماندند. در سال 1987 قیام مردم فلسطین به صورت یکپارچه در درون سرزمین‏هاى اشغالى با پرتاب سنگ به سوى سربازان اشغالگر آغاز شد که نشان دهنده یاس مردم از اقدامات دیپلماتیک کشورهاى عربى و گروه‏هاى سازشکارى مانند ساف است. «جنبش جهاد اسلامى‏» که شاخه انشعابى «اخوان المسلمین‏» است و به رهبرى دکتر «فتحى شقاقى‏» در سال 1980 تشکیل گردید، از گروه‏هاى فعال در مبارزه مردم فلسطین علیه اسرائیل غاصب است. تشکیل این جنبش را مى‏توان از بازتاب‏هاى انقلاب اسلامى دانست که از اصولى مانند جهاد، شهادت و فداکارى در راه هدف بهره مى‏گیرند، در واقع مى‏توان گفت «جهاد اسلامى‏» که معتقد به شیوه مبارزه مسلحانه است در به راه انداختن انتفاضه نقش مهمى داشته و از رهبران آن محسوب مى‏شود.

یکى دیگر از گروه‏هاى مبارزى که پس از شروع انتفاضه به وجود آمد حماس (حرکت مقاومت اسلامى) بود که به زودى به صف مبارزات مردم پیوست. رهبر معنوى حماس «شیخ احمد یاسین‏» مى‏باشد.

غاصب بودن رژیم صهیونیستى از نظر حقوق بین الملل

بر طبق حقوق بین الملل، تعریف معمولى کشور بر اسرائیل صدق نمى‏کند. زیرا هر دولت داراى سه خصوصیت ویژه است که اسرائیل، فاقد هر سه ویژگى فوق است: 1- مردم 2- سرزمین مشخص 3- حکومت

1- مردم: با وجود کثرت یهودیان فعلى در فلسطین بر کسى پوشیده نیست که آنان به این کشور تعلق ندارند، آنان بیگانه‏اند و از چهار گوشه جهان بر خلاف میل مردم بومى این کشور که با زور آواره شده‏اند، آمده‏اند; بنابراین به هیچ وجه تعریف مردم درباره آنان صدق نمى‏کند، تا چه رسد که آنان را مردم فلسطین بنامیم.

2- سرزمین مشخص: کشور اسرائیل، مرزهاى مشخصى ندارد. تمامیت ارضى سرزمین‏هاى اشغالى نیز، با مردم اصلى فلسطین و کشورهاى عرب همسایه مورد منازعه است. در حقوق بین الملل یک اختلاف و مشاجره، در مورد یک سرزمین مى‏تواند اصل سرزمین را انکار کند.

3- حکومت: نسبت‏به مساله حکومت هم واضح است که از نظر تعریف، حکومت‏باید نماینده مردم کشور باشد. در این جا نیز حکومت اسرائیل نماینده مردم فلسطین نیست; اگر بود. آنان را آواره نمى‏کرد.

ربنا

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
بارالها ، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی ، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت .

lord, do not cause our hearts to swerve after you have guided us. grant us your mercy. you are the embracing giver.


ربنای دوم، سوره مومنون از سوره های مکی - آیه شماره 109: إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ
زیرا شمایید که چون طایفه ای از بندگان صالح من روی به من آورده و عرض می کردند بارالها ما به تو ایمان آوردیم ، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهربانی فرما که تو بهترین مهربانان هستی .

among my worshipers there were a party who said: "lord, we believed. forgive us and have mercy on us: you are the best of the merciful


ربنای سوم، سوره کهف از سوره های مکی - آیه شماره 10:إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا
آنگاه‌ که آن جوانان کهف ( از بیم دشمن ) در غار کوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت کردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیا ساز .

when the youths sought refuge in the cave, they said: 'lord give us from your mercy and furnish us with rectitude in our affair

ربنای چهارم ، سوره بقره از سوره های مدنی – آیه: 250وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند از خدا خواستند که بار پروردگارا به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما
when they appeared to goliath and his soldiers, they said: 'lord, pour upon us patience. make us firm of foot and give us victory against the nation of unbelievers