اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

دروغ

حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - فرمود که: «بنده‏ای مزّه ایمان را نمی‏یابد تا دروغ را ترک کند، خواه دروغ از روی شوخی و هزل باشد یا از جدّ».



دروغ از جمله گناهان کبیره، بلکه زشت‎ترین گناهان و خبیث‏ترین آنها است. صفتی است که انسان را در دیده‏ها خوار، و در نظرها بی‏وقع و بی‏ارزش می‏سازد. و سرمایه خجالت و شرمندگی، و باعث دل شکستگی و رنج و اندوه می گردد. سبب و اساس ریختن آبرو در نزد خلق خدا، و باعث سیاه‏روئی دنیا و آخرت است.

چون حرمت دروغ را دانستی، پس اگر اعتقاد به خدا و رسول، و ایمان به روز جزا داری، باید از آن اجتناب کنی و خود را از آن نگاه داری.
و طریقه خلاصی از آن، این است که: پیوسته آیات و اخباری که در مذمّت آن رسیده در پیش نظر خود داشته باشی و بدانی که: دروغ گفتن، باعث هلاکت ابدی و عذاب اخروی است. پس از آن، ملاحظه نمایی که هر دروغگویی در نظرها ساقط، و در دیده‏ها خوار و بی‏اعتبار، و احدی اعتناء به سخن او نمی‏کند، و پست و ذلیل و خوار می‏گرددو اغلب اوقات آن است که: دروغ گفتن، باعث رسوایی و فضیحت، و بازماندن از مقاصد و مطالب می‏گردد. و عزت انسان تمام می‏گردد.

از جمله اسباب رسوایی دروغگو، آن است که: خدای - تعالی - فراموشی را به او مسلّط ساخته و به این جهت دروغی را که می‏گوید فراموش می‏کند و خلاف آن را می‏گوید و رسوا می‏شود.

از حضرت صادق - علیه السّلام - منقول است که: «هر که زبان او راستگو باشد، عمل او پاکیزه است. و هر که نیّت او نیک باشد، روزی او زیاد می‏شود. و هر که با اهل خانه خود نیکویی کند، عمر او دراز می‏شود». و فرمود که: «نظر به طول رکوع و سجود کسی نکنید وفریب آن را نخورید، زیرا:
می‏شود این امری باشد که به آن عادت کرده باشد، و به این جهت نتواند ترک کند. و لیکن نظر به صدق کلام و امانتداری او کنید، و به این دو صفت، خوبی او را دریابید»




کمال جوئی

همه انسان ها به طور فطری طالب کمال هستند. هیچ انسانی نیست که نقص وجودی را خوش داشته باشد. هر انسانی به طور غریزی و فطری به دنبال آن است که روز به روز کامل تر شود. حتی یک نفر نیز پیدا نمی شود که تمایل قلبی اش این باشد که تکاملش متوقف گردد و یا هر روز از روز پیش وضعش بدتر شود!
اگر انسان بداند که امکان نیل به مرتبه ای از کمال برای او وجود دارد، آرزو می کند که به آن مرتبه نایل شود.

این علاقه و میل فطری به کمال، موهبتی است که خدای متعال در وجود انسان قرار داده و یکی از نعمت های بزرگ الهی است. تصور کنید اگر چنین گرایشی در نهاد انسان نبود، همیشه خمود و بی حال گوشه ای نشسته بودیم و چندان حرکتی نمی کردیم. این، گرایش به کمال است که موتور محرک ما برای سعی و تلاش بیشتر است.
هدف خداوند از آفرینش انسان این بوده که به اراده خود مسیر تکامل را بپیماید؛ از همین رو چنین گرایشی را در فطرت او قرار داده است.

البته در مقام عمل، انسان گاه در تشخیص این که مصداق کمال چیست اشتباه می کند. بدیهی است که هیچ انسانی، نیرو، پول، امکانات و استعدادهای خود را به کار نمی گیرد تا به دست خود، خویشتن را به چاه بیندازد و در جهت نقص بیشتر حرکت کند؛ به عکس، همه تلاش های هر انسانی برای پیشرفت کردن، بهتر شدن و تکامل است.

همه انسان ها بالفطره طالب خوشی هستند. هیچ کس نیست که ناخوشی و بدبختی را دوست بدارد. هیچ کس مایل نیست به درد و رنج و گرفتاری مبتلا باشد. آنچه انسان فطرتاً در پی آن است، خوشی، لذت، آسایش، آرامش، راحتی و در یک کلمه «سعادت» است.

اما آن کمال اصلی و نهایی انسان چیست؟ چه وقت می توان گفت، وجود انسان حقیقتاً کامل شده است؟

تکامل انسان در «قرب به خدا»‌ است
ما معمولاً مفهوم قرب را در امور مادی به کار می بریم و مرادمان از آن، قرب مکانی یا قرب زمانی است
مسلّماً قرب و بعد مکانی و زمانی در مورد خدا بی معنی است. خداوند هیچ نسبتی با زمان و مکان ندارد که بخواهد به زمان و مکانی نزدیکتر و از زمان و مکانی دورتر باشد.

خدای متعال می فرماید: هر کس به یکی از دوستان من بی حرمتی کند به من اعلان جنگ کرده است؛ و نزدیک نشد بنده ای به من به چیزی که محبوب تر از انجام اَعمالی باشد که بر او واجب کرده ام؛ و او با انجام مستحبات تا آن جا نزد من مقرب می شود که او را دوست می دارم. پس وقتی او را دوست داشتم گوش او می شوم که با آن می شنود، و چشم او می شوم که با آن می بیند، و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید، و دست او می شوم که با آن کار انجام می دهد. اگر مرا بخواند او را اجابت می کنم؛ و اگر از من چیزی بخواهد به او عطا می کنم.

آری، روح انسان می تواند آن چنان ترقی کند و کمال یابد که مانند شعاعی به معدن نور وجود متصل گردد و هم چون رشته ای در بارگاه قدس و عزت الهی آویخته شود. چنین انسانی دیگر استقلالی ندارد و خودی نمی بیند، تنها معدنی از نور می بیند که شعاع های آن به هر سو پراکنده شده است. چنین بنده ای تعلق و وابستگی خود به آن وجود پاک نفوذناپذیر را با تمام وجود حس می کند. در اصطلاح عرفا به چنین مرتبه‌ ای «مقام فنا» گفته می شود. مرتبه ای که عبد کاملاً در خدا محو و فانی است و گویی «خود» از میان برداشته شده است.

جهاد با نفس

نخستین گام در طریق تربیت و تهذیب، «مجاهده» است؛ یعنی تلاش در جهت رفع موانعی که سد راه کمال انسان است و بدون آن هر نوع تربیتی بی حاصل است.
مجاهده دو گونه است: درونی و برونی (جهاد با نفس و جهاد با دشمن بیرونی) که هر دو نقش تربیتی و انسان سازی دارند.
شناخت نفس نخستین ضرورت در امر مجاهده است.یکی از مراتب نفس (مرتبه نازل آن) نفس اماره است که از درون به بدی فرمان مید هد و از آن نکوهش بسیار شده و پیروی هوای نفس سرچشمه همه خطاها و گمراهیها به شمار آمده است.قرآن کریم پیروی هوای نفس را نوعی پرستش مشرکانه می داند که چشم عقل را کور و قلب را ظلمانی می کند و آدمی را از هویت الهی محروم و از مشاهده حقایق محجوب می سازد .
هوای نفس به گردابی مهلک مانَد که هر مقدار آدمی در آن پای بفشارد بیشتر به اعماق آن کشیده می شود و امید نجات را از دست می دهد. هوای نفس تنها به گناه بسنده نمی کند، بلکه آدمی را تا سر حد کفر و انکار آیات خدا به پیش می راند.
و چون سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن، قوی شد و تمام قوا سر به رقّیّت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پیشگاه آنها نمودند و تسلیم تام شدند، آنها قانع به معاصی نمی شوند و کم کم از معصیتهای کوچک انسان را به معاصی بزرگ و از آنها به سستی عقاید و از آن به ظلمت افکار و از آن به تنگنای جحود و از آن به بغض و دشمنی انبیا و اولیا می کشانند.

مجاهده با نفس اماره امری است اجتناب ناپذیر که تا آخرین روزهای زندگی ادامه دارد.که اولاً، اصلاح نفس که اساس تربیت اخلاقی است، جز از طریق مجاهده میسر نیست و ثانیاً، نیل به درجات عالی و کمالات معنوی در پرتو مجاهده با نفس، میسر است؛ زیرا هوای نفس، آدمی را از علم و کمال و کرامت و عزّت و تجلّی استعدادهای انسانی باز می دارد.ثالثاً، اگر انسان در جبهه نفس شکست بخورد، در همه جبهه ها شکست خورده است و اسارت نفس انسان را به هر نوع بردگی و انحطاط می کشاند.

بنابراین، اگر انسان بخواهد مالک خویشتن باشد و از قید و بند طبیعت و اسارت تن و اسارت دیگران رهایی یابد، بناچار باید محدودیتهایی را بپذیرد تا از خودِ محدود آزاد شود.
مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمتهای الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است، آنگونه که درپاره مسلکهای افراطی ترویج شده است، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است.
و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی نه تنها سد راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب به رکود و خمول کشیده شدن توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می سازد.

مربیان اخلاق و ارباب سلوک، برای تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوی کمال، مراحلی ذکر کرده اند

. یقظه. یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خودفراموشی که بدون آن، آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد . منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن اینکه انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله می طلبد و راحله انسان، خصال خود انسان است

تفکّر. دومین مرحله تهذیب، تفکر است. تفکر «سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد» و هیچ کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید. مبادی تفکر، یعنی نقطه آغازین اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»، تفکر در آثار خدا و نعمت های بیکران او که توجه به آنها نفس را به خضوع و سپاس وا می دارد، و نیز اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه ای که در برابر آفریدگار خود دارد و اینکه هدف از این زندگی دنیوی چیست، مقصد نهایی حیات کجاست و برای وصول به آن مقصد چه باید کرد.

عزم. سومین مرحله تهذیب، عزم است؛ یعنی تصمیم بر ادای فرایض و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری در راه حق. انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید.

مشارطه. مشارطه که آن را معاهده نیز می گویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پایبندی به عهد و میثاقی که در این خصوص بسته است.

مراقبه. مراقبه آن است که در تمام مدتی که فرد شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسه های شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آنها به خدا پناه ببرد.

محاسبه. محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است. اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد و بداند که خداوند از اعمال و اسرار نهان او آگاه است و آن را حسابرسی خواهد کرد

تذکر. تذکر یعنی متذکر عظمت خداوند بودن و نعمتهای او را یاد کردن و توجه داشتن به اینکه انسان در محضر خداست و باید از گناه بپرهیزد.

ضبط خیال. در زمره شرایط تزکیه نفس، از ضبط خیال نیز نام برده اند؛ چه نیروی تخیل مانند مرغی به هر سو پرواز می‎کند و گاه در دام اوهام فاسد و خیالات باطل می افتد و سبب انحراف فکر و اعتقاد و آلودگی روح و فساد در عمل می شود. از این رو، مهار کردن نیروی خیال و هدایت آن در قلمرو شرع و عقل برای رهروان طریق کمال، ضروری است