اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

خوشبختی تان را ضمانت می کنیم!

ای کاش چند لحظه ای عقربه های ساعت آرام تر می گشت و از هیجان و تلاطم زندگی می کاست و اجازه می داد لحظاتی افکارم متمرکز شوند تا کمی تأمل را همراهشان کنم و بعد به سرعت خود ادامه دهند.

روزگار اجازه تفکر را از ما گرفته است گویی همه در حال مسابقه و دویدن هستند و حتی لحظاتی برای ادامه دادن مسیر نمی توان نفسی تازه کرد.

چند لحظه ای چشم هایم را بستم، تا بلکه از اضطراب و هیجان و سرعت دور باشم و چند دقیقه، سرعت زندگی را بدست گیرم و مسیر حرکتم را، خود تعیین کنم.

 

روزها آنقدر سریع می گذرند که برای عقب نماندن باید دوید و در این دویدن کیست که از ما بپرسد به دنبال چه می گردیم؟ و از این تلاش ها به کجا می خواهیم برسیم؟ و اساساً از تحمل سختی های این زندگی چه ثمری می خواهیم؟

 

روزگار اجازه تفکر را از ما گرفته است گویی همه در حال مسابقه و دویدن هستند و حتی لحظاتی برای ادامه دادن مسیر نمی توان نفسی تازه کرد.

 

همه تلاش می کنند ، ولی اینکه چرا؟، شاید عده ای قلیل به آن بیندیشند و از میان آن عده هم گروهی به جواب نمی رسند ، گروهی جواب صحیح را نمی یابند و تنها گروه اندکی به پاسخ صحیح دست می یابند.

 

اکثر افراد از پند شنیدن دوری می کنند و تصور می کنند که خودشان همه چیز را می فهمند و در این حیاتی که فرصت آزمون و خطا و تجربه کردن، نیست، تنها افراد اندکی راه صحیح را با تفکر می یابند و اشتباه نمی کنند.

 

 

حال تو ای همسفر، بیا با هم قدری تامل کنیم ، تا منزلت، هدف، مسیر و وسیله ای که به سرعت ما را به آن مقصود برساند را، بیابیم.

 

 

 

 

 

 

 

«هدف دور ، زمان محدود، مسیر پر پیچ و خم و حال مائیم و راهی پر خطر.»

هر ثانیه ای که دیرتر بیندیشی، سال ها دیرتر به هدف می رسی. پس بدون تأخیر بیا تا بیندیشیم.

اگر از اطراف خود آغاز کنی، خواهی دید که همه در تلاشند تا به چیزی برسند:

نوزادی که برای رسیدن به شیر گریه می کند.

کودکی که برای رسیدن به بستنی اشک می ریزد.

نوجوانی که برای پیروزی تیم خود تلاش می کند.

جوانی که برای قبولی در دانشگاه درس می خواند.

فردی که به دنبال شغلی با در آمد بالاست.

مومنی که شبانه روز در یاد خداست و به دنبال رضای او می گردد.

جوانی که جانش را به دست گرفته و برای رضای حق به میدان جهاد می رود.

و...

همه و همه به دنبال چیزی می روند که نام آن را سعادت و خوشبختی می نامند.

وجه مشترک همه آنها رسیدن به خوشبختی است و تفاوت آنها مربوط به شناخت آنها از خوشبختی و سعادت است.

 

اگر بخواهیم برای خوشبختی تعریفی ارائه دهیم که همه هدف ها را در بر بگیرد باید گفت: «خوشبختی یعنی احساس رضایت و آرامش قلبی در هر لحظه.»

 

و این زمانی تحقق می یابد که تو حس کنی آن کاری را که باید انجام بدهی، انجام داده ای. یعنی تو آن توانی را که داشته ای به مرحله عمل در آوردی.

اشتباه و کوتاهی ، حس خوشبختی را از بین می برد پس به چه دستوری باید عمل کنیم که اشتباه نکرده و هر چه سریع تر قبل از آنکه مرگ فرا برسد، به هدف و خوشبختی برسیم؟

 

اگر به زندگی این طور نگاه کنی که انسان مخلوقی با توان بسیار بالاست و محدودیت زمانی (عمر) دارد، برای آنکه این موجود توانمند محدود ، بتواند به نهایت توانش برسد، باید براساس دستورالعملی که از طرف خالق آمده عمل کند تا بدون خطا به نتیجه مطلوب برسد.

(درست مثل همه دستگاه های اختراع شده بوسیله انسان یا همین کامپیوتر که باید با برنامه ای که سازنده داده ،از آن استفاده کرد تا به نتیجه مطلوب رسید.)

اشتباه و کوتاهی ، حس خوشبختی را از بین می برد پس به چه دستوری باید عمل کنیم که اشتباه نکرده و هر چه سریع تر قبل از آنکه مرگ فرا برسد، به هدف و خوشبختی برسیم؟

هر چه دستگاه پیچیده تر باشد این نظر را بیشتر تایید می کند که برای دوری از خراب شدن دستگاه و استفاده بهینه از آن باید به دستور سازنده عمل کرد. و هیچ دستگاهی به پیچیدگی انسان یافت نمی شود.

 

با این نگاه دین اینطور تعریف می شود که:ب

کوتاهترین راه رسیدن به خوشبختی را به انسان نشان می دهد.

پروردگار در اولین پیغام خود که بوسیله پیامبر مهربانی، برای بشر فرستاده، هدف از دین و راه رسیدن به آن را مطرح می کند و اینطور می فرماید که: " قولوا لا اله الا الله تفلحوا - بگویید جز خدای یگانه معبودی نیست تا رستگار و سعادتمند شوید. »

این کلام تفاسیری دارد که در این مقال نمی گنجد و تنها به این بسنده می کنم که هدف از آمدن دین «سعادت بشر» بوده و دین سعادت بشر را در گرو اعتقاد به توحید می داند.

در قرآن کریم نیز این طور آمده که: «لا اکراه فی الدین- هیچ اجباری در  دینداری نیست.»

این نیز خود این مطلب را تاکید می کند که ای بشر هدف تو سعادت است، هدف دین نیز سعادت است. اگر تو راه صحیح  بدون اشتباه را نمی دانی، من خالق، آن راه را برایت نشان می دهم و چون تو خود به دنبال راه رسیدن به خوشبختی می گردی، پس هیچ اجباری در دینداری تو نیست.

اگر دقت کنیم درک می کنیم که احساس خوشبختی افراد به ذهن آنها بستگی دارد. یعنی ذهن توانمند در اوج سختی و گرفتاری می تواند حس خوشبختی را به صاحب ذهن بدهد ، در حالی که یک ذهن ضعیف در اوج رفاه هم نمی تواند حس خوب سعادت را به صاحب خود بدهد.

پس برای خوشبختی باید ذهن خوب داشت یا به تعبیری باید تفکرات و عقاید خوب و قوی و توانمندی داشت تا این قدرت را به ذهن بدهد که در هر لحظه و در هر موقعیت چگونه حس خوب را ایجاد کند.چه بسیار افرادی که تحصیلات عالیه ندارند اما رازهای خوشبختی را باید از آنها پرسید.

خوشبختی در دل است . از آنجا که همه برای خوشبخت شدن تلاش می کنند این طور می توان نتیجه گرفت که همه در پی آن هستند که دل ناآرام خود را به ساحل آرامش و رضایت برسانند.

از کسی که احساس آرامش داشت پرسیدم: چگونه آرامش داری؟ گفت: چند پند را پذیرفتم و یکی آن از اینکه: 1- معصوم می فرماید:  دل مومن جایگاه حق است.

2- دل، خانه صاحب دل است، وقتی صاحب خانه در دل باشد ، آرامش همه خانه و متعلقات آن را فرا می گیرد.

3- این را نیز در قرآن خوانده ام که «الا به ذکر الله تطمئن القلوب» آگاه باشید که یاد خدا دل ها را آرام می کند.

پس یاد خدا، در هر جا باشد خود خدا حاضر است پس اگر یاد خدا در هر لحظه در دل بود ، دل آرام و راضی است و حس رضایتمندی ایجاد می کند.

از اینها این طور دریافتم که خالق در هنگام خلق مخلوق دل او را مخصوص خود قرار داده و این دل تنها در زمانی که خالق در او باشد آرام است.پس آرامش و رضایت و در نهایت سعادت با وجود حق در دل فرد ایجاد می شود.

اینجاست که حرف قدما صحتش معلوم می شود که:

«با خدا باش و پادشاهی کن»

منظور از پادشاهی، نهایت سعادت و خوشبختی است.

نتیجه اینکه سعادت حقیقی در گرو همراهی حق و دل انسان است.

همین حالا ،فردا دیر است

یک ، دو ، سه ، مسابقه ی زندگی شروع شد. مراقب باش عقب نیافتی. باید تلاش کنی. برنامه ریزی داشته باشی و ثابت قدم باشی. هر لحظه که تو به بطالت بگذرانی ، دیگران در حال حرکت هستند و این تو هستی که زمان را از دست می دهی .


برای رسیدن به قله کوه، باید از کوهپایه ها و دامنه ها عبور کرد. رسیدن به هر مقصدی، با همان گام اول آغاز شده. به ثمر رسیدن آرزوهای بزرگ با عملی کردن آرزوهای کوچک شکل گرفته. انجام دادن کارهای بزرگ با انجام دادن کارهای کوچک تر است که به تحقق می پیوندد.

 

این جور جمله ها، این روزها خیلی به گوش تان خورده از رادیو، تلویزیون، بزرگ ترها، پدربزرگ مادربزرگ ها، معلم ها و دوستانی که برای خودشان اهل مطالعه اند و شاید این قدر این حرف ها را شنیده و خوانده ایم که رنگ و بو و تاثیرش را از دست داده. اما حقیقت، همیشه ثابت است و با تکرار رنگ نمی بازد.

 

برای انجام هر کار و تحقق هر آرزویی عزم جدی و همت جدی لازم است، یعنی اگر همت کنی برای شروع و شروع کنی و حوصله ات سر نرود و پشتکار داشته باشی و کار را ادامه دهی، آن کار عملی خواهد شد به لطف خدا. اما حالاحرف من بر سر همین «شروع» است. حتما برایتان پیش آمده که بخواهید ورزشی را شروع کنید، هی امروز و فردا می کنید.

هی این هفته و آن هفته، مثلا دوشنبه است. آن بخش تنبل ذهن تان هی به شما نهیب می زند که نه از شنبه صبح! مثلا بیست و پنجم ماه است هی شما را اغفال می کند از سر ماه! هر وقت این وضعیت پیش آمد، صاف تو چشم های بخش تنبل وجودتان نگاه کنید و بگویید:

من نه از شنبه، نه از ماه بعد، از همین حالا، همین حالا شروع می کنم .

برای انجام هر کار و تحقق هر آرزویی عزم جدی و همت جدی لازم است، یعنی اگر همت کنی برای شروع و شروع کنی و حوصله ات سر نرود و پشتکار داشته باشی و کار را ادامه دهی، آن کار عملی خواهد شد .

این خودش بزرگ ترین و اساسی ترین گام برای شروع است. البته نمی دانم چه سری است که هر وقت این اساسی ترین گام را بر می داری به تنبلی غلبه می کنی و آماده می شوی برای یک شروع بزرگ؛ مثلا شروع به درس خواندن برای امتحان کنکور یا گرفتن گواهی نامه رانندگی یک هو زنگ در به صدا در می آید و خواهرت با قیافه درهم و ناراحت به خانه ات می آید.

که صاحب خانه وسط سال قرارداد ، جواب شان کرده و آنها آمادگی اش را ندارند و باید بچه اش را پیش شما بگذارد و برود دنبال گشتن خانه و جمع کردن اسباب و اثاثیه، یا مثلا زنگ تلفن به صدا در می آید و شما گوشی را برمی دارید و می بینید که دخترخاله تان است از شهرستان که مشکلی قلبی پیدا کرده و باید بیاید تهران و برود دنبال نوبت بیمارستان و عمل و باید یکی دو هفته ای خانه شما بماند و تو که آدم خوش قلب و کارراه اندازی هستی یا روی خوش استقبال می کنی و گوشی را می گذاری سرجایش و به فهرست ها و برنامه ریزی های روی  میزت نگاه می کنی که قرار بود چه بخوانی و کی بخوانی. بعد انگار آن بخش تنبل ذهنت که دلش خنک شده نیش خندی به تو می زند که دیدی نمی شود؟ دیدی نمی توانی شروع کنی؟ و تو که بدجور لجت درآمده به روانشناس ها و کتاب ها و نظریه های روانشناسی بدو بیراه می گویی و به شانس خودت لعنت می فرستی.

 

این شما هستید که باید  روی تان کم نشود. بلکه باید روی روزگار را کم کنید و حتی شده با بی خوابی و کم خوابی با حذف بعضی کارهای کم اهمیت تر، از برنامه ریزی تان برای کلاس شنا یا درس خواندن برای کنکور عقب نیفتید تا روی بعضی ها (یعنی همان روزگار) را کم کنید شروع که کردید، روی غلتک که افتادید، موتورتان که گرم شد، دیگر همه چیز حل است.

 

فقط همان همت اولیه است که مهم است، بعد از همت و مصمم شدن در کار، فقط تمرین و پشت کار است که به داد شما می رسد. باور کنید اکثر قریب به اتفاق مردان و زنان بزرگی که کار و خدمتی انجام داده اند که به نظر شما قابل تحسین و ارزشمند است، بیشتر اهل پشتکار و اراده بوده اند تا اینکه هوش یا سرمایه مالی فراوانی داشته باشند. بعد از پشتکار و اراده، نترسیدن از شکست را چاشنی کارتان کنید. به جان عزیز خودتان می شود. آن وقت خودتان از همان هایی خواهید شد که به دوستان تان، به فرزندان و شاگردان و همکاران تان خواهید گفت:

برای رسیدن به هر قله مرتفعی باید از کوهپایه ها و دامنه ها عبور کرد، رسیدن به هر مقصدی، با همان گام اول آغاز شده و... پس همت کنید برای شروع... قبول ندارید؟ شروع کنید برای همت کردن، برای شروع

شخصیت

حقیقت عشق این است که ما بی آن که دیگران را کم ارزش جلوه دهیم ، شخصیت خود را حفظ کنیم.

گرانبهاترین دارایی ما شخصیت ماست ؛ اگر آن را از دست بدهیم دیگر چیزی نداریم. همه ما با ارزش و در عین حال با دیگران متفاوتیم. پس نابجاست که ارزش کسی را با دیگری بسنجیم. اگر همه در نظر خداوند برابریم پس چرا عده ای از ما خود را برتر از دیگران می دانیم؟ در واقع ما هنگامی که دچار این توهم می شویم که اجازه می دهیم دیگران تعیین کننده ی ارزش ما باشند. تا زمانی که به خود ایمان داریم و ا حترام خود را حفظ می کنیم و غرور خود را نگاه می داریم ، از این داوری ها در امان هستیم.

وقتی که ما برای با ارزش نشان دادن خود ، دیگران را کوچک می شماریم در حقیقت ضعف خود را نشان داده ایم. ما با محبت کردن به دیگران ، بیش از اهانتِ به آنها با ارزش می شویم. چون در واقع ، نیاز به دوست داشتن خویش را آشکار ساخته ایم.