اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

کم حرفی

خانمی با خوشحالی از سر کار به خانه می‌آید تا به شوهرش خبرهای خوبی بدهد. وقتی به خانه می‌رسد با هیجان به شوهرش اطلاع می‌دهد که در شغلش ترفیع یافته است و می‌خواهد جزئیات را مو به مو با او در میان بگذارد. اما شوهر، طبق معمول، تمایلی به صحبت کردن و یا شنیدن نشان نمی‌دهد. او تنها لبخندی می‌زند و تبریک می‌گوید و سپس به سراغ کارهای خود می‌رود. این خانم برای هزارمین بار از خود می‌پرسد که چرا او و شوهرش خیلی کم با هم حرف می‌زنند و چرا او تمایلی ندارد در مورد ارتقای شغلی من بیشتر بداند. این خانم می‌گوید: «من می‌دانم که او به من اهمیت می‌دهد و از پیشرفت من خوشحال می‌شود. هر وقت از او می‌پرسم آیا مشکلی وجود دارد، می‌گوید نه، همه چیز عالی است، اما به گمان من این‌طور نیست. در حقیقت، سکوت او به شدت بر رابطه ما تأثیر گذاشته. من احساس آزردگی، عصبانیت و گیجی می‌کنم.»

روان‌شناسان می‌گویند که درمان سکوت بر 50 تا 70 درصد از زندگی‌های زناشویی تأثیر می‌گذارد. دبورا تانن، زبان‌شناس، می‌گوید در آغاز رابطه، مرد بیشتر صحبت خواهد کرد تا خواسته‌های خود را اعمال کند. سپس، به تدریج، صحبت‌های او کمتر و کمتر  می‌شود. اما زن هنگامی که با مردی احساس راحتی کند، بیشتر صحبت می‌کند. یکی از عمده‌ترین دلایلی که زنان و شوهرانشان در ارتباط برقرار کردن با همدیگر مشکل دارند این است که آنها تصورات متفاوتی ازموضوع صحبت خود دارند. در ادامه سه شکایت رایج‌تری که زنان در این مورد دارند ذکر می‌شود.

برای زن گفت‌وگو نشان‌دهنده دلبستگی، علاقه و محبت است. اما برای مرد گفت‌وگو کار است، زیرا آنها از آن برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران و بازگو کردن اطلاعات استفاده می‌کنند.

 در مورد احساساتش حرف نمی‌زند

برخی زن‌ها می‌گویند که شوهرانشان هنگامی که ناراحت یا افسرده‌اند صحبت نمی‌کنند. این سکوت برای زنان کشنده است، زیرا به فکر فرو می‌روند که چه مشکلی پیش آمده است.

روان‌شناسان می‌گویند که این به طور طبیعی اتفاق می‌افتد. زیرا پسران و دختران در طول دوران رشد می‌آموزند که هیجاناتشان را به طور متفاوتی ابراز کنند. طی دوران رشد، دختران برای اینکه احساساتشان را بروز دهند تشویق می‌شوند و پسران می‌آموزند که این کار زنانه، بیهوده و بی‌نتیجه است. بنابراین، مردان با در خود فرو رفتن به این فکر می‌کنند که برای مواجهه با مشکل چه راهکارهایی وجود دارد.

 پیگیر حرف نمی‌شود و گفت‌وگو را ادامه نمی‌دهد

نوع گفت‌وگوی زنان که گفت‌وگوی آزاد است اغلب باعث می‌شود که مردان دنبال حرف را نگیرند. زنان به جزئیات شخصی علاقه‌مندتر هستند. آنها از شوهرانشان انتظار دارند در این نوع گفت‌وگو شرکت کنند، اما اغلب مردها نمی‌دانند چگونه می‌توانند این کار را بکنند. برای مرد صحبت صمیمی به معنای حرف زدن از احساسات و جزئیات شخصی نیست. مرد تمایل دارد در مورد مباحث تکلیف محوری مثل فرستادن بچه‌ها به دانشگاه و افزایش مالیات و حقوق بحث کند. او نمی‌تواند به موضوعی بپردازد که نمی‌تواند بر آن تأثیر بگذارد.

با همه صحبت می‌کند، جز من

 برخی زن‌ها گله می‌کنند هنگامی که شوهرانشان از سر کار به خانه می‌آیند، به آنها می‌گویند حوصله صحبت کردن ندارند، چون خیلی خسته‌اند اما اگر همان موقع یک دوست با آنها تماس بگیرد، زمان زیادی با او صحبت می‌کنند. برای زن گفت‌وگو نشان‌دهنده دلبستگی، علاقه و محبت است. اما برای مرد گفت‌وگو کار است، زیرا آنها از آن برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران و بازگو کردن اطلاعات استفاده می‌کنند. در خانه آنها تمایل دارند آرامش داشته باشند و دوست ندارند بحث کنند.

زنان و مردان به رغم دیدگاه‌های متفاوتشان، می‌توانند مشکلات ارتباطی‌شان را حل کنند. پس برای اینکه شوهرتان با شما درد دل کند این راهبردها را به کار گیرید:

 زمان مناسبی را برای گفت‌وگو انتخاب کنید: این مسئله بسیار مهم است. شما ممکن است که بسیار علاقه‌مند باشید که بعد از بازگشت از کار، با شوهرتان صحبت کنید، اما او در آن موقع نیاز به آرامش داشته باشد. پس بهترین راه این است که بعداً گفت‌وگو کنید.

 در مقابل سکوت شوهرتان سکوت نکنید: گاهی اوقات سکوت مرد باعث ایجاد احساس ناکامی و عصبانیت در زن می‌شود. برای اجتناب از این موقعیت، موقعی که شوهرتان پاسخ نمی‌دهد سکوت نکنید. به او بگویید: «می‌توانی به من بگویی چرا برای تو سخت است بگویی به چه فکر می‌کنی؟» اگر او باز هم پاسخ نداد، راحت از کنار سکوتش رد نشوید. به او بگویید تمایل دارید در مورد آینده صحبت کنید. او را متوجه کنید که شما انتظار شنیدن پاسخ دارید.

 جزئیات را بپرسید: سؤالات دقیق بپرسید. این‌گونه سؤال نکنید که «امروز کار چطور بود؟»، زیرا او می‌تواند در یک کلمه جواب بدهد که عالی بود یا افتضاح بود. در مقابل، از جزئیات کارش سؤال کنید. مشخص‌تر شدن سؤال باعث می‌شود که او با احتمال بیشتری به سؤال شما به طور جزئی و با دقت پاسخ بدهد. 

یاد بگیرید که سازنده بحث کنید. از به کار بردن الفاظ منفی، جملاتی که با «تو هرگز...» یا «تو همیشه...» شروع می‌شوند، ایجاد احساس گناه و دوباره مطرح کردن اشتباهات گذشته اجتناب کنید. در مورد اینکه اکنون چه احساسی دارید صحبت کنید و به نقشتان در بروز مشکل اشاره کنید.

 مراقب اشاره‌های غیرکلامی‌تان باشید: اگر شما هنگام صحبت کردن کتاب ورق بزنید، کار را برای اینکه شوهرتان ساکت بماند آسان کرده‌اید. برای بهتر شدن گفت‌وگو سعی کنید حالت چهره‌تان خنثی باشد، بدنتان آرام و لحن صدایتان نه بسیار بلند باشد، نه بسیار آرام. در ضمن تماس چشمی برقرار کنید.

 علائق مشترکتان را توسعه دهید: زوج‌هایی که همه توجهشان را بر بچه‌ها یا کارشان متمرکز می‌کنند اغلب درمی‌یابند که بسیار کم با همدیگر صحبت می‌کنند. شرکت در فعالیت‌های متفاوت و جدید از جمله پیاده‌روی ومسافرت همراه با همسرتان باعث می‌شود که شما به مقدار بسیار بیشتری با همدیگر صحبت کنید.

با دقت گوش دهید: هنگامی که شوهرتان صحبت می‌کند، به حرف‌های او توجه کنید و اجازه ندهید ذهنتان منحرف شود. مهارت‌های گوش فرادادن فعال را به کار ببرید. چیزی را که شوهرتان می‌گوید به زبان خودتان بازگو کنید. هنگام صحبت او مخالفت نکنید و وسط حرف‌هایش نپرید. گوش فرا دادن فعال می‌تواند به او کمک کند تا راحت باشد.

 منصفانه بحث کنید: اکثر زوج‌ها نمی‌دانند که چگونه بحث سالمی داشته باشند. بسیاری از مردان تلاش می‌کنند به طور کلی از بحث کردن اجتناب کنند، زیرا می‌ترسند که این بحث تبدیل به یک مشاجره توان‌فرسا شود. برای مقابله با این مسئله یاد بگیرید که سازنده بحث کنید. از به کار بردن الفاظ منفی، جملاتی که با «تو هرگز...» یا «تو همیشه...» شروع می‌شوند، ایجاد احساس گناه و دوباره مطرح کردن اشتباهات گذشته اجتناب کنید. در مورد اینکه اکنون چه احساسی دارید صحبت کنید و به نقشتان در بروز مشکل اشاره کنید. همه تقصیرها را به گردن شوهرتان نیندازید؛ حتی اگر فکر می‌کنید واقعاً در این مورد خاص او مقصر است.

 از مشاوران و روان‌شناسان کمک بگیرید: اگر شما راهبردهای بالا را به کار گرفتید اما هنوز مشکل وجود دارد، سراغ مشاور بروید. 

هفت باور مرموز

 

هفت باور مرموز که موجب موفقیت می‌شود :

 

راه موفقیت این است که هدفمان را بدانیم، دست به عمل بزنیم، بدانیم که به چه نتایجی دست یافته‌ایم و قدرت انعطاف و تغییرپذیری داشته باشیم تا به موفقیت دست یابیم. یعنی در واقع بدانیم چه می‌خواهیم و برای رسید به آن وارد عمل شویم و با توجه به موفقیت در رفتارمان تغییرات مهم را ایجاد کنیم. در مورد اعتقادات و باورها نیز چنین است. باید باورهایی را بیابید که شما را دلگرم کند و به مقصودی که می‌خواهید برساند.

 

این هفت باور به ما یاد‌آور می‌شود که هر قدر به چیزی معتقد باشیم باز هم لازم است که دریچه‌های ذهن خود را به روی عقاید و امکانات دیگر باز بگذاریم و همیشه برای یادگیری مطالب تازه‌تر آمادگی داشته باشیم.

 

با انجام دادن این هفت باور به موفقیت خواهید رسید ولی به یاد داشته باشید که تنها انجام این هفت باور و عقیده نیست که باعث موفقیت می‌شود بلکه عوامل دیگری هم نقش دارند. اما شروع خوبی است:

 

باور شماره یک: هر حادثه دارای دلیل و مقصودی است که به مصلحت ما است.

 

تمام افراد موفق توانایی عجیبی دارند و در هر موقعیت به امکانات موجود و نتایجی که ممکن است از آن حاصل شود توجه می‌کنند و سریع آن وضعیت را در جهت مثبت و به نفع خود به کار می‌گیرند. از طرفی اعتقاد دارند که اگر به دنبال نتیجه مثبت هستند باید آن را عملاً انجام دهند.

 

باور شماره دو: چیزی به نام شکست وجود ندارد.

 

شکسپیر می‌گوید: «تردیدها به ما خیانت می‌کنند. ما را از کوشش برحذر می‌دارند و از پیروزی‌هایی که به احتمال زیاد نصیب ما خواهد شد محروم می‌سازند».

هر آنچه که بشر آموخته از طریق آزمایش و خطا بوده است.

بزرگترین عامل بازدارنده مردم، ترس از شکست است. انسان‌ها تنها از طریق اشتباه به موفقیت می‌رسند.

هر گاه در زندگی کاری را انجام داده‌ایم اگر فکر کنیم که تجربه‌ای بدست آورده‌ایم بهتر از آن است که فکر کنیم شکست خورده‌ایم باید به پدیده‌های زندگی با دید تجربه نگاه کنیم.

 

باور شماره سه: مسئولیت هر اتفاقی را به گردن بگیرید.

 

یکی از صفاتی که میان رهبران بزرگ و افراد موفق مشترک است این است که فکر می‌کنند دنیای خودشان را خودشان می‌سازند. همیشه می‌گویند: «مسئولیت کاری که انجام می‌دهم را خودم می‌پذیرم».

 

باور شماره چهار: برای بهره بردن از چیزی شناخت کامل آن لازم نیست.

 

افراد موفق معتقدند برای اینکه چیزی را مورد استفاده قرار دهند لزومی ندارد همه اطلاعات را درباره ی آن بدانند. همیشه توجه دارند که چه اندازه اطلاعات مورد نیاز آنهاست و همیشه می‌دانند که به چه چیزهایی احتیاج ندارند و باید در وقت خسّت نشان بدهند و بدانند که بدست آوردن اطلاعات کامل هیچ‌گاه امکان‌پذیر نخواهد بود.

 

باور شماره پنج: بزرگترین سرمایه ی شما دیگرانند.

 

افرادی که به بهره‌وری رسیده‌اند تقریباً بدون استثناء دارای حس قوی احترام و تحسین نسبت به دیگران هستند. هیچ موفقیت پایداری بدون احساس صمیمیت و یگانگی با مردم به‌وجود نمی‌آید. راه موفقیت تشکیل گروه موفق و همکاری با یکدیگر است.

باور شماره شش: کار نوعی تفریح است.

مارک تواین می‌گوید: «راز موفقیت آن است که شغل را جزو تفریحات خود قرار دهید». افراد موفق همین‌کار را می‌کنند. آنها دیوانه‌وار کار می‌کنند. زیرا کار، آنها را به شوق می‌آورد. در زندگی کار را تبدیل به بازی نمایید. (تا بحال بررسی کرده‌اید که چرا یک کودک از صبح تا شب بازی می‌کند ولی خسته نمی‌شود) در مباحث بعد ویژگی‌های این عامل مورد بحث قرار خواهد گرفت.

 

باور شماره هفت: هیچ توفیق پایداری، بدون پشتکار بدست نمی‌آید.

افراد موفق به نیروی پشتکار ایمان دارند.

اگر به افراد موفق بنگرید، می‌بینید که آنها لزوماً بهتر، با هوش‌تر، سریع‌تر و قوی‌تر از دیگران نبوده‌اند، بلکه پشتکار بیشتری داشته‌اند.

افراد موفق می‌خواهند به هر قیمتی که شده موفق شوند. البته این را باید مد نظر داشت که موفقیت به بهای لطمه زدن به دیگران نمی‌باشد. در مقاله ی بعدبه هفت خصلت اساسی جهت رسیدن به موفقیت می پردازیم.

 

وقتی به آرامی می میری

همه چیز با همه چیز قاطی شده . مثل غش در معامله . البته یک غش واقعی ، یعنی ریختن آب در شیر ، که نفهمی چقدر آب می خوری چقدر شیر!  کاش پرتقال بریزن توشیر ، اینطوری آدم می فهمه چقدر شیر خورده چقدر پرتقال . تازه اگر آب پرتقال هم بریزن خوبه ، رنگش عوض میشه و لااقل می دونیم این شیره ، اما یه شیر نارنجی . بَدی این روزها اینه که اصلا نمی دونیم چی می خوریم ! از کجا می خوریم ! چه جوری می خوریم !

 

امام علی (ع) در خطبه ی شقشقیه می فرمایند : "امان از روزی که حق و باطل با هم آمیخته شود " 

یه عمر یه راهی رو می رویم و ادعا داریم راهمون درسته. اما آیا واقعا این جوریه ؟ یعنی دقیقا می دونیم چقدر آب خورده ایم ، چقدر شیر ؟ وقتی همه چیز به هم آمیخته می شود ، وقتی ظاهر و باطن یکی نیست ، وقتی ریا و دوروئی موج می زند ، یعنی دقیقا می دونیم چقدر آب خورده ایم ، چقدر شیر ؟

حالا یک مثال از قورباغه :

مطالعات زیست شناختی نشان می دهد  که اگر قورباغه ای را در ظرفی بیندازیم و آن ظرف را با آب محیط زندگی اش پر کنیم و بعد آب را آرام آرام گرم کنیم ، قورباغه سرجایش می ماند و هیچ واکنشی نسبت به افزایش تدریجی حرارت نشان نمی دهد ؛ تا این که آب به جوش می آید و قورباغه می میرد. می میرد در حالی که اصلا نفهمیده چه بلایی سرش آمده است . آرام و احمق ، می سوزد و می میرد!

حالا اگر قورباغه ای را ناگهان در ظرفی پر از آب جوش بیندازیم ، بی درنگ بیرون می پرد.سریع واکنش نشان می دهد و سعی می کند زنده بماند!

 

گاهی ما هم مثل "قورباغه ی آب پزشده"  می شویم.متوجه تغییرات نیستیم .فکر می کنیم که همه چیز روبراه است و  شرایط نامطلوبی که در آن نفس میکشیم  ، عادی و آرام است .به سوی مرگ می شتابیم ، آرام و بی تفاوت . در آبی که مدام گرم تر می شود باقی می مانیم  و سرانجام می میریم . بی آن که متوجه تغییرات اطرافمان شده باشیم.

گاهی ما هم مثل "قورباغه ی آب پزشده"  می شویم.متوجه تغییرات نیستیم .فکر می کنیم که همه چیز روبراه است و  شرایط نامطلوبی که در آن نفس میکشیم  ، عادی و آرام است .به سوی مرگ می شتابیم ، آرام و بی تفاوت .

راه چاره چیست ؟

باید آنقدر سطح درک و استدلالمان را بالا ببریم ، تا عیار چیزی را که می خوریم ، بفهمیم . نباید کم کم به شرایط و محیطی که زندگی برایمان می سازد عادت کنیم . باید در راهِ زندگی موثر باشیم و عامل ، نه منزوی و منفعل . قهرمان زندگی خود باشیم . از خود عالمی بخواهیم و از عالم هیچ  نخواهیم .

 

در این مجال ، به چند راه چاره اشاره می کنیم که بی شک موثر خواهد افتاد :

- به همه کس و همه چیز اعتماد محض نداشته باشیم . به قول مولایمان امام علی (ع) ، " فاصله ی حق و باطل چهار انگشت است ، به فاصله ی گوش تا چشم " . شنیده ها را خوب بشنویم و استدلال کنیم . همه را نپذیریم و همه را رد نکنیم . راویِ آنچه از درست بودنش اطمینان نداریم  نباشیم . این نقل قول ها ی بی سروته ، که فقط برای خالی نبودن عریضه و ساکت نبودن جمع گفته می شود ،  سطح درک و فهم جامعه را پائین می آورد . فکر و زبان خود را معطل این یاوه گوئی ها نکنید . از چیزی صحبت کنید و دفاع کنید که از صحّت و سقمش مطمئن هستید .

- تا حدی "نسبی گرا " باشید ! البته  نه مثل فلاسفه ای که همه چیز را نسبی می دانند و می گویند :" هیچ چیز قطعی در عالم وجود ندارد ."  منظورم این است که در رابطه با امور، نظر قطعی ندهید . یعنی  تنها بر اساس فکر و عقل خود قضاوت نکنید . احتمال دهید که شاید هزارعلت دیگر وجود داشته باشد که به ذهن شما نرسیده است  . بهتر نیست تنها مرجع رسمی و قابل استناد را یک چیز قرار دهید : آنچه از احتمالات بشر و ضعف اندیشه ی او به دور است : آنچه بی نقص است و متصل به وحی :  کتاب خدا و سنت رسول خدا !

 

- از هیچ چیز و هیچ کس به جز خدا نترسید . هرچه بیشتر بترسید ، به طرف مقابلتان جرات بیشتری داده اید . سینه سپر کنید و بی محابا زندگی تان را آنچنان که دوست دارید بسازید . به قول مولایمان امام علی (ع) ، " ترس برادر مرگ است " . پس اگر می خواهید مرده به حساب نیائید و زندگی کنید ، نترسید و در مقابل مشکلات  جسور باشید !

 

- متعصب نباشید ! تعصب ، قاتل درست اندیشیدن است . تعصب ، عامل درجا زدن و عقب ماندن است . به آنکسی که با شما مخالف است احترام بگذارید ! همیشه تعصب ازآنجا شروع می شود که مخالف را تحمل نکنیم واو را تحقیر ، یا  حذف کنیم . پیرو این آیه از قرآن باشیم که می فرماید : " درود بربندگانی که همه ی سخنان را می شنوند وخود ، از بهترینشان  پیروی می کنند." ماحق نداریم برای دیگران فکر کنیم و فکر خود راتزریق کنیم .فقط می توانیم عقاید خودمان راپیشنهاد کنیم .

اگر می خواهید مرده به حساب نیائید و زندگی کنید ، نترسید و در مقابل مشکلات  جسور باشید !

ویژگی افراد متعصب :

- کمتر فکر میکنند و بیشتر اطاعت می کنند.

- تفکری بسیار هیجانی وشدیدا احساسی دارند.

- مخالفت با آنها در نظرشان ، نوعی توهین به مقدسات تلقی می شود.

- ایزوله زندگی  می کنند . یعنی فقط با افراد خاصی ارتباط دارند  ، تنها مکانهای خاص وشرایط های خاص را تجربه میکنند .  تنها با کسانی رابطه دارند که مثل خودشان فکر میکنند ودائم تاییدشان میکنند.

در انتها به قطعه شعری از "پابلو نرودا ،  با اندکی دخل و تصرف"  اشاره می کنیم :

اگر سفر نکنی

اگر کتابی نخوانی

اگر به آواهای زندگی گوش نکنی

اگر از خودت قدردانی نکنی

                                          به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر خودباوری را در خودت بکشی

اگر نگذاری دیگران به تو کمک کنند

                                                   به آرامی آغاز به مردن می کنی

 اگر بنده ی عادت های خود شوی

 اگر همیشه از یک راه تکراری گذر کنی

اگر روزمره گی را کنار نگذاری

اگر رنگ های متفاوت نپوشی

         اگر با افراد سرشناس صحبت نکنی

                                        به آرامی آغاز به مردن می کنی

پس امروز زندگی را آغاز کن

امروز مخاطره کن

امروز کاری کن

نگذار به آرامی بمیری