اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

دشمن های درونی ات را بشناس!

ما با شجاعت زاده نشده ایم ولی با ترس هم به این دنیا پا نگذاشته ایم. شاید بعضی از ترس هایی که اکنون در وجود ماست به دلیل تجارب ناموفق گذشته باشد و حتی تجاربی که مربوط به ما نبوده اند و آنها را خوانده ایم یا شنیده ایم باعث ایجاد ترس در ما می شوند. البته «ترسیدن» بعضی مواقع خوب است. مثلا منطقی است اگر از قدم زدن شبانه در محله هایی که خلافکاران پرسه می زنند بترسیم. اما لازم نیست تمام عمر خود را در ترس زندگی کنیم. «ترس» حتی آنهایی که برای ما مفید هستند، می توانند رویاهای ما راسرکوب کنند. «ترس» می تواند خوشبختی را ویران کند. «ترس» می تواند ارتباطات شما را مختل کند. و اگر کنترل نشود حتی می تواند زندگی ما را تخریب کند. «ترس» یکی از دشمنانی است که در درون ما به کمین نشسته است. اما علاوه بر « ترس » دشمن دیگر نیز در درون هر انسانی وجود دارد، که به قرار زیر هستند:

- اولین دشمنی که در درون شما وجود دارد و قبل از اینکه شما را از بین ببرد باید آن را از بین ببرید «بی تفاوتی» است، و چه بیماری غم انگیزی است. «بگذار هر اتفاقی می خواهد بیفتد من راه خودم را می روم»! اینجا یک مشکل وجود دارد شما می توانید راه خود را بروید ولی احتمال شکست تان بسیار زیاد است.

- دومین دشمن درون ما  «بی هدفی» است. بی هدفی دزد موقعیت ها و کارهای شگفت انگیزی است که می توانید انجام دهید. این دشمن شانس های شما را برای ساختن آینده ای بهتر می دزدد. روی این دزد نابکار شمشیر بکشید و هم اکنون برای خود یک هدف والا انتخاب کنید. آن وقت خواهید دید که چگونه تمام فعالیت های شما رنگ و لعاب دیگر خواهد گرفت و مشکلات در برابر هدف بزرگ شما چگونه کوچک خواهد شد.

 

 

 

 

 

- سومین دشمن درون شما  «شک و تردید» است. بله نمی توان به همه چیز اعتماد کرد، ولی نباید به دودلی اجازه دهید سکان زندگی شما را در دست بگیرد. افراد بسیاری نسبت به آینده و گذشته مشکوک هستند ، به اطرافیان خود مشکوک اند، به تمام دنیا شک دارند. به ممکن ها و موقعیت های موجود مشکوک اند و از همه بدتر به خود و توانایی های خود هم شک دارند. این شک و تردید سبب تعللی می شود که نتیجه آن از دست دادن موقعیت های بزرگ است.

شک و تردید زندگی و شانس شما برای رسیدن به موفقیت را ویران می کند. و نه تنها دل شما را خالی می کند، بلکه حساب بانکی شما را هم خالی می کند. شک یک دشمن است از آن عبور کنید و از شرش خلاص شوید.

شک و تردید سبب تعللی می شود که نتیجه آن از دست دادن موقعیت های بزرگ است.

- چهارمین دشمن درون نگران است. همه ما گاهی مواقع دچار نگرانی می شویم. فقط به آن اجازه ندهید بر شما مسلط شود. در عوض اجازه دهید به شما اخطار دهد. نگرانی هم می تواند مفید باشد مثلا اگر در حال عبور از عرض خیابانی باشید که اتومبیل ها با سرعت زیاد در حال حرکت هستند. نگرانی از برخورد یا تصادف با آنها طبیعی است. ولی نمی توانید اجازه بدهید که نگرانی بر شما غلبه کند، تا تعادل خود را از دست بدهید و اتومبیل ها شما را به گوشه ای پرت کنند. می توانید نگرانی را به گوشه کوچکی از درون خود برانید آنگاه فضای زیادی از درون شما آماده عمل است. در این حالت می توانید هر چیزی را که به شما فشار می آورد به گوشه ای برانید. حال فراقی پیدا می کنید که با اطمینان به سمت هدف پیش می روید. یکی از بهترین راه های کم کردن نگرانی عمل کردن  با کار و تلاش زیاد است.

- پنجمین دشمن درون  «محافظه کاری و احتیاط بیش از حد» است. این روش ترسناکی برای زندگی است. ترسو بودن یک صفت نیست بلکه یک مریضی است. و اگر به آن اچازه پیش روی بدهید شما را تسخیر می کند. افراد ترسو پیشرفت نمی کنند. و همیشه در حسرت موقعیت هایی که از دست داده اند زندگی می کنند. اینگونه افراد در بازار رشد نمی کنند و قدرتمند نمی شوند. پس سعی کنید از محافظه کاری بیش از حد بپرهیزید. 

 

 

 

 

نکته: با دشمن درون خود بجنگید. با ترس خود بجنگید و شجاعت را در درون خود پرورش دهید تا با هر چه شما را از زندگی عقب نگه داشته است غلبه کنید. حال این سوال پیش می آید که کجا ها باید شجاع بود. پاسخ ساده است در برابر هر چیزی که شما را از پیشرفت باز می دارد از خود شجاعت نشان دهید.

به نوجوانت اعتماد کن!

۱- اگر چه ارتباط بین والدین و فرزندان بسیار اهمیت دارد ، ولی نوجوانان همیشه با بحث و گفت‌وگو اقناع نمی‌شوند. برخی از آنها نخست باید به یک رفتار عادت کنند و سپس تفکرشان تغییر کند.

 

2- از هر گونه بحث، موعظه، نصیحت و سر و صدا راه انداختن افراطی خودداری کنید.

 

3- انتظارها و مجازات‌ها را قبل از ارتکاب هر عمل نامناسبی تعیین کنید تا فرزندتان مسئولیت عمل خود را بر عهده گیرد و کسی غیر از خود او مسئول پاداش یا مجازات نباشد. از بی‌نظمی و تعیین مجازات پس از انجام خطا یا عمل ناشایست خودداری کنید. پاداش و مجازات را به رفتار او گره بزنید تا خودش مسئول باشد. از پاداش‌ها و مجازات‌هایی که هیچ ارتباطی با رفتار فرزندتان ندارد ، خودداری کنید.

 

4- هیچ‌گاه برای تغییر رفتار فرزندتان از زور استفاده نکنید، در صورت انجام چنین کاری، شما مسئول تغییر رفتار فرزندتان هستید نه او.

 

5- در ابتدای برخورد، مهم‌ترین نکته این است که فرزندتان نتیجه ی عمل خود (پاداش و مجازات) را تجربه کند. تغییر رفتار یا اجرای یک خواسته اهمیت اولیه ندارد و گاهی در انتهای فرآیند برخورد ، به آن می‌رسید.

از بازنده شدن در چند نبرد نگران نباشید زیرا در جنگ، برنده ی نهایی بودن اهمیت دارد.

نخستین مسأله‌ای که فرزندتان باید بیاموزد این است که رفتارهای مختلف نتایج متفاوتی دارند. دومین نکته این است که او با انتخاب خود مسئول نتایجی است که به دست می‌آورد. سومین نکته این است که او آزادی انتخاب دارد و شما خواسته ی خودتان را به او تحمیل نمی‌کنید. آخرین انتظاری که شما دارید انجام یک رفتار خاص توسط فرزندتان است. اهمیت این انتظار کمتر از آن است که فرزندتان یاد بگیرد با انتخاب خود مسئول عمل و فرآیند رفتارهای خویش است.

 

6- فرزندتان ممکن است در پی‌آگاه شدن از درخواست شما و مجازات آن، رفتاری مرتکب شود که نتیجه‌ای منفی برای او داشته باشد. در این حالت ممکن است دیگران را مقصر قلمداد کند و مثلاً بگوید «تقصیر شما بود که من نتوانستم گواهینامه بگیرم.» اگر فرزندتان از چنین ترفندی استفاده کرد، به او بگویید «تو خودت تصمیم گرفتی لذا باید مسئولیت آن را نیز بپذیری. تو از نتیجه ی رفتارت اطلاع داشتی ولی باز به آن ادامه دادی. من فقط تا رسیدن به نتیجه یک ناظر بودم و دخالتی نکردم.»

 

7- از مجازات‌های سخت و طولانی استفاده نکنید زیرا 20 مجازات کوچک بسیار موثرتر از یک مجازات بزرگ است.

 

8- تأمین کردن تمام خواسته‌های فرزندتان، لوس کردن او و پیشتیبانی از او در برابر مجازاتی که نتیجه عمل او بوده است، مانع از تقویت احساس مسئولیت در فرزندتان می‌شود.

 

9- هیچ‌گاه فرزندتان را به خودتان وابسته نکنید زیرا در این صورت مسئولیتی در برابر رفتارهای خود احساس نخواهد کرد و استقلال او تأمین نخواهد شد.

 

10- تقسیم کار در منزل و واگذاری انجام دادن کارها به فرزندان، به تنهایی قادر نیست احساس مسئولیت آنان را تقویت کند و فقط نقش کمکی دارد.

 

11- اگر فرزندتان رفتاری مرتکب شد که اعتماد شما را از خود سلب ساخت، فرصت دوباره‌ای به او بدهید تا بتواند اعتماد شما را جلب کند. برای این کار باید به او آزادی عمل بیشتری بدهید. فرزند شما نیز باید به گفته‌هایش عمل کند. گفته‌های او را پی‌گیری کنید تا ببینید واقعیت دارند یا خیر. این پی‌گیری به دلیل بی‌اعتمادی نیست، بلکه برای این است که بتوانید اعتماد از دست رفته را دیگر بار به دست آورید

رسیدن به خواسته های غیرممکن

«یأس» پدیده‌ای مفهومی در انسان‌هاست که با  2رویکرد خودآگاه و ناخودآگاه بروز می‌یابد.

در روزگار کنونی این پدیده در میان نسل جوان بیشتر دیده می‌شود چرا که از آمال بیشتر نسبت به سایرین برخوردارند و ناکامی در راه رسیدن به یکی از این خواسته‌ها سبب بسترسازی ناامیدی در ضمیر آنان می‌شود؛ این رویکرد خود آگاه قضیه است. جوانان بنا به طبع درونی‌شان، در بسیاری از مواقع دچار خودبزرگ‌بینی یا بلندپروازی‌های فانتزی هستند؛ خیال‌هایی که در تمامی‌شان، خود را قهرمان بلامنازع می‌بینند و وقتی از تضاد تصور خود با دنیای حـقـیـقـی باخبر می‌شوند، به‌گونه‌ای ناخودآگاه دچار یأس می‌شوند. بحران یأس در جوان امروزی فرایندی پیچیده است چرا که با مطرح‌شدن اصولی که مربوط به آنان نمی‌شود، رگه‌های این یأس در نوجوانی نیز دیده می‌شود و موجب سرافکندگی درونی و بیرونی آنان می‌شود.اغلب جوانان در شرایطی نابرابر، خواستار احقاق تصورات درونی خود هستند و در این راه، هر سدی که سبب مانع تراشی در مسیر رسیدن به آن اهداف شود را برنمی‌تابند. طبیعتاً والدین نخستین مانع از دید آنها محسوب می‌شوند که با نظارت و عدم‌تهیه امکانات مورد نیازشان، سبب سرخوردگی جوانان می‌شوند، این سرخوردگی با توجه به مقیاس آن، موجب می‌شود که فرصت‌های اجتماعی آنان در برابر افراد عادی جامعه، بسیار محدود شود و همین امر به کنار گذاشته شدن آنان از عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ختم می‌شود.

فرد مبتلا به یأس شخصیت نمی‌تواند به‌گونه شایسته‌ای در یک جمع قرار گرفته و روابط معمولی را با اعضای آن برقرار نماید، فاقد انگیزه لازم برای تعامل با جنس مخالف است، ‌همواره خود را پایین‌تر از همه می‌پندارد، در انزوا به افکاری رو می‌آورد که بازنده همیشگی آن افکار، خود اوست،

در یک تقسیم بندی ساختاری، می‌توان مفاهیم یأس را در زمینه‌هایی چون یأس اجتماعی، یأس شخصیتی(درونی)، یأس اقتصادی و یأس سیاسی خلاصه کرد که در این مقاله دو مقوله ابتدایی را بررسی خواهیم کرد.

یأس اجتماعی

این شاخه از یأس، بیرونی‌ترین جنبه ظهوری آن است و از عمومیت بیشتری نیز برخوردار است. یک نوجوان به‌دلیل طبع حساس خود و با توجه به فرم شخصیتی‌اش، خواستار پوست‌اندازی رفتارهایی است که او را همچنان در نظر همگان، کودک به حساب می‌آورد. او بسیار تلاش می‌کند تا به تقلید از والدینش، کارهایی متفاوت انجام داده و صراحتاً از آنها می‌خواهد کـه مسئولیت‌هایی را به وی محول کنند. جنبه غیرت نوجوانان نیز در این راستا جرقه می‌زند. آنان سعی می‌کنند در کارهای خانه بیشتر مشارکت کنند و توجه بیشتری به خواهر و برادر کوچکشان بکنند. واضح است که در راه عملی‌شدن این اهداف، شکست‌هایی نیز به وقوع می‌پیوندد. از آنجا که نوجوان تحمل یک شکست را ندارد در ضمیر درونی‌خود، مسئولیت این کارشکنی را برعهده خود گذاشته و خویشتن را مواخذه می‌کند. با توجه به نوع سرخوردگی و روند استمرار آن، آینده اجتماعی فرد رقم می‌خورد.

نوع تعامل والدین با وی از ضریب اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. اگر والدین در نقش حامی ظاهر شوند، میزان سرافکندگی فرزندشان در مواجهه با مشکلات گوناگون به نسبت پایین می‌آید ولی اگر فرزند احساس کند هیچ تکیه‌گاهی ندارد، دچار یأس اجتماعی مفرط  می‌شود به‌گونه‌ای که این بی‌حمایتی را به جامعه اشاعه داده و در برخورد با قشری از جمله دوستانش نیز همواره با شک و تردیدی منفی روبه‌رو می‌شود. در این شرایط او به همه چیز بدبین می‌شود و خود را موجودی تنها می‌پندارد که هیچ همدردی ندارد. این‌گونه افراد در آینده به انسان‌هایی کمرو، ناتوان از دریافت حق خود، بی‌اعتماد به دیگران و ناموفق به بـرقـراری ارتـبـاط بـا جنس مخالف می‌شوند که در زندگی زناشویی‌شان نیز انتقادات بسیاری را به‌خود راه داده و اساساً زندگی متزلزلی دارند.به عبارتی می‌توان اذعان کرد که جوان مبتلا به یأس اجتماعی، همواره خود را پایین‌تر و کمتر از سایرین می‌بیند و خود را ناتوان از انجام عملکردهای یک انسان عادی می‌داند. در چنین شرایطی، نزدیک‌ترین افراد به مایوس، می‌بایست به هماهنگ کردن تدریجی روحیات فرد با بطن تکاپوی جامعه قدم‌های اساسی بردارند، حرف‌های امیدوار کننده‌ای از آینده به زبان آورده و فرد را به بیرون رفتن و برقراری ارتباط تشویق کنند.

یأس شخصیتی

از آن تحت عناوین دیگری چون یأس درونی یا فرهنگی نیز نام می‌برند. این نوع از یأس به واسطه ارتباط مستقیمی که فرد با داده‌های درونی خود برقرار می‌کند، خطرناک‌تر و آسیب زا است و به تغییر رفتار بنیادین فرد منجر می‌شود.

در یأس شخصیتی، فرد با استدلالی که خود به آن می‌رسد و یا دیگران به وی گوشزد می‌کنند، خویشتن خویش را مورد نکوهش قرار می‌دهد و همواره خود را در فضا و موقعیتی می‌بیند که حقیرتر از دوستان دیگرش است. فرد با خودخوری‌های مداوم، ‌دایره‌ وجودی مسائل کوچک را وسعت می‌بخشد. یا فرد از دور موفقیت‌هایی را می‌بیند که مطمئن است خود توان به‌دست آوردن آن را ندارد و یا به‌عنوان فردی معمولی در داخل گروهی مانند خانواده، دوستان و همسالان قرار می‌گیرد و از ادامه رقابت باز می‌ماند.

فرد مایوس اجتماعی معتقد است که اجتماع هیچ کمکی به او نمی‌کند و اساساً چیز خوبی نیست و او از قرار گرفتن در آن پشیمان و متضرر است.

یأس شخصیتی، کاملاً درونی است اما سرنخ آن تماماً بیرونی است. چرا خدا وی را این شکلی خلق کرده است؟ تیپ و هیکل و نوع حرف زدن و خندیدن و راه رفتن خود را نکوهش می‌کند و خود را در قامت یک شخصیت مورد ستایش نمی‌بیند. اگر این نوع یأس در فرد شدید باشد وی حتی در درس‌هایش نیز با افت فاحشی مواجه می‌شود ولی اگر کمی امیدوارانه به قضیه نگاه کند، می‌تواند از راه درس‌خواندن و یافتن یک شغل مناسب، جبران مافات کرده و روحیه از دست رفته‌اش را بازگرداند. فرد مبتلا به یأس شخصیت نمی‌تواند به‌گونه شایسته‌ای در یک جمع قرار گرفته و روابط معمولی را با اعضای آن برقرار نماید، فاقد انگیزه لازم برای تعامل با جنس مخالف است، ‌همواره خود را پایین‌تر از همه می‌پندارد، در انزوا به افکاری رو می‌آورد که بازنده همیشگی آن افکار، خود اوست، همواره با حسرت به دیگران و مسائل مربوط به‌خودش می‌نگرد، خود را مستحق مرگ می‌داند و... . عواملی که در ایجاد این یأس دخیل هستند را می‌توان عدم‌موفقیت در برقراری یک ارتباط، دیدن خیانت از فرد مورد علاقه، حساس شدن روی موقعیت‌هایی که می‌بایست در آن سن به آنها می‌رسید اما نرسیده، شکست‌های پی در پی در مسائل گوناگون، وراثت، تنبلی و مواردی از این دست برشمرد. یأس شخصیتی به‌گونه‌ای خطرناک است که فرد را مستقیماً در معرض خودکشی قرار می‌دهد؛ لذا می‌بایست با گفتن سخنان امیدبخش، وی را به داشته‌هایش حساس کرد و اینکه هر فرد ظرفیت‌هایی دارد که شاید دیگران نداشته باشند و ذکر این نکته که اصولاً خودت را با هیچ‌کس مقایسه نکن. در اینگونه موارد باید سعی کنیم تا فرد متقاعد شود که باید استدلالات و تفسیر های خود را از وقایع تغییر دهد. به او کمک کنیم که خود را برای مقابله با مسائل و مشکلات تواناتر سازد و قدرت پذیرش بسیاری از مسائل را تقویت کند.