کنترل خشم تکنیک مهمی برای کاهش استرس است. خشم میتواند به مدت طولانی به شکل قابل توجهی استرس را افزایش داده و آن را طولانیتر کند. عصبانیت حتی میتواند باعث حمله قلبی شود. نحوه کنترل خشم تا حدود زیادی شبیه کنترل استرس است. در اینجا به چند نکته اشاره میشود که شما را در آغاز این مسیر یاری میدهد:
علل عصبانیت خود را شناسایی کنید: هنگامی که دانستید که چه چیزی شما را از کوره در میبرد، پیشاپیش برنامهای تنظیم کنید راجع به اینکه چگونه خشم خود را چنانچه در یک موقعیت مشابه قرار گرفتید، کنترل کنید. یکی از مهمترین کارهایی که باید در آن مهارت پیدا کنید، این است که نشانههای خشم قریب الوقوع خود را شناسایی کنید. به طور مثال آیا وقتی دارید عصبانی میشوید دندانهایتان را به هم فشار میدهید؟ آیا شانههای شما جمع میشود؟ آیا دچار تپش قلب میشوید؟ آیا رنگ صورتتان سرخ میشود؟ این علایم و نشانهها را مثل یک چراغ خطر به ذهن بسپارید یعنی هشداری از اینکه دارید عصبانی میشوید.
به نشانههای خشمتان پاسخ بدهید: وقتی متوجه شدید که دارید عصبانی میشوید، کمی تعلل کنید. مثلا تا ده بشمارید. چند تا نفس عمیق بکشید. از پنجره بیرون را تماشا کنید و هر کاری که به آن وسیله بتوان وقت را خرید تا مغز شما فرصت دریافت و رسیدگی به پیامهای هیجانی شما را پیدا کند و شما هم بتوانید قبل از هر اقدامی بیندیشید.
• زمانی را به آرامسازی اختصاص دهید: قبل از مقابله با شخص یا وضعیتی که شما را عصبانی ساخته است راهی پیدا کنید تا کمی از انرژی احساسی و هیجانی خود را تخلیه کنید. مثلا بروید کمی قدم بزنید. خانه را تمیز کنید یا اگر پشت کامپیوتر نشستهاید از فشار دادن دکمه ارسال برای ارسال نامه الکترونیکی غضبآلود خود دست نگه دارید و کمی به آن بیندیشید.
خشمتان را سرکوب نکنید:
• برای خشم خود شیر اطمینان پیدا کنید: به دنبال راههای ابداعی برای تخلیه انرژی حاصل از خشم و غضب بگردید. مثلا نقاشی کردن، ورزش یا نوشتن یک مطلب برای نشریه مورد علاقهتان.
• نصحیتپذیر باشید: اگر احساس میکنید اغلب اوقات عصبی هستید، به افرادی که نگران شما هستند مثل اعضای خانواده یا دوستان اعتماد کنید و از آنها بخواهید تا شما را در یافتن راه حلی مناسب برای برخورد با این مقوله یاری کنند یا با یک روانشناس مشورت کنید.
اگر خشم شما ناشی از چیزی است که کسی گفته یا انجام داده، بروید و با همان شخص رو در رو صحبت کنید البته او را به رگبار اتهامات لفظی نبندید. فقط راجع به همین واقعه با او حرف بزنید و از زاویه احساس خود، به این موضوع بپردازید نه آنچه وی انجام داده است.خانم ها معمولا اظهار می دارند که رفتار آقایون آنها را تا حدی گیج می کند و به درستی نمی توانند تشخیص دهند که مردها از آنها چه انتظاراتی دارند. آنها از اینکه نمی توانند مردها را راضی نگه دارند اندکی ناراحت هستند.
اگر یک خانم این مقاله را بخواند شاید با خود بگوید که خوب این مشکل مردهاست و خودشان هم باید به فکر پیدا کردن راه حلی برای آن باشند. بله درست است اما نباید انتظار داشت که به یک باره معجزه روی دهد و همه چیز مطابق میل آنها شود.
تاریخ برای سالیان دراز جایگاه و عملکرد مردها را در جامعه معین کرده و شما به راحتی نمیتوانید در عرض چند سال آنرا تغییر دهید. آقایان کم کم متوجه می شوند که جایگاه آنها چنان که در گذشته بوده، نیست. دیگرآن ها تنها نان آور خانه نیستند و شاید چنین تغییر شگرفی مستلزم سپری شدن مدت زمان بسیار زیادی باشد . این روزها مردها می دانند که اگر بخواهند برای خود همسری پیدا کنند باید سخت تر از گذشته کار کنند و خانم ها سنگ های بیشتری در جلو پایشان می اندازند. (البته ما این موضوع را تائید نمی کنیم)
خوب، حالا مردها واقعا به دنبال چه چیز هستند؟
* اول از همه مردها به دنبال کسی هستند که تشنه عشق و محبت کردن باشد. شاید این حرف بسیاری از خانم ها را غافلگیر کند اما مردها دوست دارند مورد دوست داشتن قرار بگیرند و خودشان نیز کسی را دوست بدارند. مشکل اینجاست که خانم ها برخورد بی احساس و سردی با آنها دارند. پیدا کردن خانمی که قابل دوست داشتن باشد کمی مشکل است و مردها از اینکه بفهمند دختر رویاهایشان را پیدا کرده اند خوشحال می شوند.
مردها به دنبال خانم هایی هستند که بتوانند به آنها اعتماد کنند. کسی که آنها را به خاطر خودشان بخواهد، کسی که بتوانند به او ایمان داشته باشند. شاید برایتان عجیب باشد اما برخی از خانم ها قابل اعتماد نبوده و بسیار بی وفا هستند. همین امر باعث می شود که مردها محتاط تر عمل کنند. آقایان به شدت از بی وفایی و بد قولی بیزار هستند و به دنبال کسی می گردند که بتوانند از صمیم قلب به او اعتماد کنند.
* مردها به دنبال خانم هایی با روحیه زنانه و مهربان می گردند زیرا چنین خصوصیاتی باعث می شود که یک زن بتواند مادر بهتری برای بچه هایش و همسر با محبت تری برای آنها باشد. و خود بتوانند اقتدار خود را بیشتر حفظ کنند. البته این امر بدان خاطر است که دوست دارند فرزندانشان در آغوش مادر مهربان و دلسوزی پرورش پیدا کنند.
* مردها به دنبال خانم های خوش مشرب هستند که بتوانند در کنار او به آرامشی که آرزوی آن را دارند دست پیدا کنند.
* مردها به دنبال زن هایی هستند که حس و ظرافت زنانه خود را حفظ کرده باشند. البته منظور ما آن دسته از خانم هایی نیست که دائما به دنبال مد می روند و .... بعضی از خانم ها هستند که در زمان عصبانیت هر چه که دلشان می خواهد بار طرف مقابل می کنند که این کار به هیچ وجه به مزاج آقایان سازگار نیست.
* مردها کسی را می خواهند که حامی و پشتیبانشان باشد. خیلی از خانم ها منتظر هستند که اشتباه کوچکی از آقا سر بزند که آنها را به باد انتقاد بگیرند و در مسائل خصوصی و حتی شغلی شان دخالت کنند. آقایان به ارتباط خود به عنوان یک سیستم محافظ نگاه می کنند زمانیکه خانم نتواند یک چنین حسی را در آنها به وجود آورد و از این گذشته تا آنجا که می تواند از آنها انتقاد هم بکند، چیزی نمی گذرد که آقا از او جدا می شود.
* مردها به دنبال همسری می گردند که به آنها متعهد باشد. مردها همسری را دوست دارند که بتوانند به او اعتماد کنند و مشکلات و ناراحتی هایشان را با او در میان بگذارند. تعهد مثل یک خیابان یکطرفه نیست و باید از جانب هر دو طرف رعایت شود. چنین نیازی برای همیشه در وجود تمام مردها باقی خواهد ماند.
در حالیکه خانم ها در نقشهای اجتماعی خود بسیار موفق هستند خوب است که هیچ گاه از یاد نبریم که جایگاه اصلی آنها به خانه و خانواده شان تعلق دارد.
برای آنکه عضو موثر در خانواده،محل کار،گروه پژوهشی و یا هر گروه دیگری که عضو آن هستید ،باشید ،بهتر است سعی کنید با کفایت عمل کنید. وقتی که من از کفایت لازم برای کار تیمی حرف می زنم، منظورم کمال شایستگی است.
ویژگی های مشترک آدم های لایق و باکفایت موارد زیر می باشد:
1- تعالی طلب هستند .
بزرگی می گوید: "کامیابی، ارزش ما را بر مبنای مقایسه با دیگران قرار می دهد. تعالی، ارزش ما را بر پایه توانایی و ظرفیت خود ما می سنجد. کامیابی که رویای عده کثیری از مردم است نصیب معدودی می شود. تعالی در دسترس همه موجودات زنده است اما معدودی آن را می پذیرند."
خیلی هافراموش می کنند که کار با چه سرعتی انجام داده یم، اما کیفیت کار در یادها می ماند.
2- با متوسط نمی سازند.
واژه میانمایه تقریباً به معنای "نیمه راه کوهستانی سنگلاخی است." میانمایگی یعنی اینکه راهی را تا نیمه آن برویم ولی خود را به قله نرسانیم. آدم هایی باکفایت به متوسط قانع نمی شوند. کوشش و نیروی خود را بر کار خویش متمرکز می سازند و هر چه در چنته دارند در طبق اخلاص می گذارند.
3- به جزئیات می پردازند.
دیل کارنگی می گفت: "از پرداختن به کارهای به ظاهر کوچک ابا نداشته باشید. هر بار که کاری کوچک را تمام می کنید. همانقدر نیرومندتر می شوید. اگر کارهای کوچک را خوب انجام دهید ، کارهای بزرگ خود به خود انجام می شوند."
4- کیفیت کار را حفظ می کنند.
آدم هایی باکفایت کیفیت کار خود را پایین نمی آورند. همیشه بهترین محصول را عرضه می کنند و این امر بسیار مهم است.
یکی از انسان های موفق می گفت :دائما در حال ویرایش خود هستم. کاری را که خوب انجام می دهم ادامه می دهم، بهترین ها را نگه می دارم و کاری را که از عهده اش برنمی آید رها می کنم.
***
یکی از انسان های موفق می گفت :دائما در حال ویرایش خود هستم. کاری را که خوب انجام می دهم ادامه می دهم، بهترین ها را نگه می دارم و کاری را که از عهده اش برنمی آید رها می کنم. آیا شما هم همین طور هستید؟ آیا نیروی خود را در کاری صرف می کنید که به خوبی از عهده آن برمی آیید؟ دل تان می خواهد که در کار خویش کفایت نشان دهید؟ آیا اعضای تیم می توانند در مسیر کوشش برای اعتلای تیم و کسب توفیق همگانی روی شما حساب کنند؟ اگر نمی توانند ، باید به خود آیید و فوت و فن های کار خود را یاد بگیرید تا بهتر از این عمل کنید.
برای افزایش کاردانی و کفایت خویش ...
*دنبال تخصص بروید.
اگر بخواهید هر کاری را انجام دهید کاردان نمی شوید. روی یک کار تخصص پیدا کنید. کدام کاراست که مهارت ها، علایق و فرصت های شما را در خود جمع دارد؟ هر چه هست همان را بچسبید.
* راه را تا آخر بروید.
بسیاری از مردم کار خود را به پایان نمی رسانند. شما این کار را نکنید و هیچ گوشه ای از کار را ناتمام نگذارید. این به آن معنا نیست که از خود خرده مدیری بسازید یا کار همه را بپایید. معنایش این است که 10 درصد آخر هر کاری را که می کنید انجام دهید. در مسئولیت آینده یا در پروژه بعدی به این توصیه عمل کنید.
* به اجرای کار بیشتر توجه کنید.
از آنجا که اجرای کار دشوارترین مرحله آن است، توجهی بیشتر را می طلبد. چگونه می توان فاصله بین فکر و عمل را کوتاه کرد؟ با همگروهانتان هماهنگ باشید وطبق برنامه پیش روید.
***
روزی ناخدای کشتی و سرمهندس آن با هم صحبت می کردند. صحبت شان به اینجا کشیده شد که مهارت و تخصص کدامیک در امر هدایت کشتی مهم تر است. رفته رفته بحث خیلی داغ شد و به جایی رسید که ناخدا و سرمهندس تصمیم گرفتند به مدت 24 ساعت کار خود را عوض کنند. قرار شد سرمهندس سکان هدایت کشتی را به دست گیرد، و ناخدا به موتورخانه کشتی برود.
هنوز چند ساعتی نگذشته بود که ناخدا عرق ریزان از عرشه زیر بالا آمد. صورت و لباسش روغنی شده بود. داد زد که: "مهندس بیا برو به موتورخانه. موتور کار نمی کند." مهندس هم فریاد زد: "معلومه که کار نمی کنه، کشتی به گِل نشسته است!"