اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

عصبانیت

وقتی کسی کاری انجام می دهد که منجر به عصبانیت شما می شود ، سعی کنید برای یک لحظه خودتان را به جای او بگذارید و جریان را از دید او ببینید. معمولاً وقتی کسی حتی به صورت ...


1- فریب نخورید.

گاهی مواقع روش طرف مقابل شما این است که شما را وارد بازی خود کرده و به عصبانیت بکشاند، بیش از آن که وارد این بازی شوید بدانید که: اگر فریب بخورید بازنده خواهید بود و شخص مورد نظر به دلیل سهل انگاری شما پیروز می شود زیرا قربانی او اکنون به راحتی آماج حملات پرخاش جویانه اوست. حتی اگر بتوانید فوراً پاسخ او را بدهید ، او به نبرد خود ادامه می دهد. آگاهانه بحث کنید تا ناخواسته وارد بازی او نشوید. احساساتی عمل نکنید تا بدین طریق او را وادار کنید آن گونه که شما دوست دارید ، عمل کند.

آگاهانه بحث کنید تا ناخواسته وارد بازی او نشوید. احساساتی عمل نکنید تا بدین طریق او را وادار کنید آن گونه که شما دوست دارید ، عمل کند.

2- از گفتن کمله " تو" اجتناب کنید.

افرادی وقتی از دست یکدیگر عصبانی می شوند، به راحتی یکدیگر را "تو" خطاب می کنند. حملاتی که با "تو" شروع می شوند معمولا محکوم کننده هستند. "تو... هستی" ، "تو... کردی" ، "تو ... را گفتی" ، ... این ها سیگنال هایی هستند که طرف مقابل را متهم کرده و او را وادار به دفاع از خود می کنند، در نتیجه او موضع گیری کرده و مشت خود را برای دعوا گره می کند. به جای گفتن "تو" جملات را به سمت خودتان منعکس کنید، مثلا از کلمات "من" یا "ما" استفاده نمایید.

 

3- با طرف مقابل همدردی کنید.

وقتی کسی کاری انجام می دهد که منجر به عصبانیت شما می شود ، سعی کنید برای یک لحظه خودتان را به جای او بگذارید و جریان را از دید او ببینید. معمولاً وقتی کسی حتی به صورت غیرعمدی در حق ما اشتباهی مرتکب می شود ، ما آن را به خودمان می گیریم. زمانی به عنوان کارمند در یک شرکت استخدام شدم. به دلیل اشتباهات معمولی که مرتکب می شدم، رییس اداره مرتباً با من درگیر می شد. به هر حال باید اشتباه می کردم و درس می گرفتم. در یکی از بدترین مجادله های رییس با من، او جلوی همکاران بر سر من فریاد کشید. من به راحتی از او پرسیدم که آیا او هم در سال های ابتدایی آغاز به کار خود اشتباه کرده و چگونه مانع تکرار مجدد آن ها شده؟ این حرف من سریعاً لحن او را تغییر داد زیر تا آن لحظه او مرا از دید فردی با بیست سال تجربه کاری می دید. من کاری کردم که او این موقعیت را از دید من ببیند و به این طریق، دیدگاه او را نسبت به این موضوع تغییر دادم. بنابراین ابتدا سعی کنید با طرف مقابل همدردی کنید و ببینید آیا منصفانه قضاوت کرده اید یا نه. این کار را با دقت انجام دهید و سپس به موضوع فیصله دهید.

قاطعیت به این معنی است که هر دو طرف با رعایت ادب به یک نتیجه مشترک برسند ، طوری که هیچ کدام احساس نکنند که به زور جلوی عصبانیت خود را گرفته اند.

4- به جای پرخاشگری قاطع باشید.

البته خود قاطعیت نیز می تواند موجب نزاع بین افراد شود. قاطعیت به این معنی است که هر دو طرف با رعایت ادب به یک نتیجه مشترک برسند ، طوری که هیچ کدام احساس نکنند که به زور جلوی عصبانیت خود را گرفته اند. این کار با این که منجر به خاتمه دعوا می شود اما مشکل اصلی را حل نمی کند زیر هر چقدر هم خونسرد باشید احساسات بد شما نسبت به طرف مقابل هنوز از بین نرفته است. وقتی کسی به تندی از من انتقاد می کند ، مرا مورد سرزنش قرار داده یا از اخلاق من سواستفاده می کند، ... بهترین کار این است که به او بگویم حرف هایش چه احساسی در من به وجود می آورد. فلسفه این کار این است که او دیگر برای شلیک کردن به من هدف و بهانه ای ندارد. او از آزردگی من آگاه شده و معمولاً احساس تاسف یا گناه می کند. پس به طرف مقابل تان بگویید: "حرف شما باعث شد..." یا با حالتی معصومانه بپرسید: "چرا با این حرف مرا آزار دادی؟" اگر در مقابل حملات آن ها مقاومت نمی کنید و در عوض به آن ها آموزش می دهید ، نشانه تسلیم شدن یا عقب نشینی شما نیست بلکه نشانه شخصیت مستحکم شما و تلاش شما برای راهنمایی کردن دیگران است

کوتاه ترین داستان جهان

کفش نوزاد،

فروشی،

هرگز پوشیده نشده.

 

 

این داستان که کوتاه ترین داستان جهان از نظر کارشناسان ادبیات است فقط ۶ کلمه دارد و آن را ارنست همینگوی برای شرکت در یک مسابقه داستان نویسی کوتاه ارائه کرده بود و بابت آن ۷۰۰ دلار نیز جایزه گرفت و بعد ها نیز در مورد آن مقالات بسیاری نوشته شد

معرفت شناسی

    هنگامی که آدمی پا به عرصه گیتی نهاد توجه ویژه ای به شناخت آن (گیتی= هستی) از خود نشان داد. لذا می توان تولد انسان و شناخت جهان به وسیله آدمی را یک زمان دانست. در پرتو این سعی و تلاش آدمی برای شناخت و رهایی از شک و دودلی دانش معرفت شناسی  به وجود آمد. اولین بار افلاطون  به طور جسته و گریخته مسائلی درباره معرفت شناسی مطرح کرد؛ 

 نظیر اینکه معرفت و اجزای سازنده آن چیست؟  

و سطوح و مراتب معرفت کدام است؟ افلاطون در پی پاسخ به اینگونه سئوالات به تعریف دقیقی از معرفت شناسی نایل آمد که تا قرن های متمادی مورد قبول اهل اندیشه قرار گرفت. وی معرفت شناسی را به باور صادق موجه  تعریف نمود. با این تعریفی که افلاطون از معرفت شناسی و علم نمود مشخص گردید برای اینکه آدمی نسبت به گزاره ای عالم گردد نیاز به این است که سه عنصر را رعایت نماید، که اگر هر یک از این عناصر مورد لحاظ قرار نگیرد آنگاه آن گزاره برای کل شناسا معرفت زا نیست. گفتنی است درباره هر یک از این عناصر معرفت، بحث ها و نزاع های فراوانی در طول تاریخ فلسفه میان معرفت شناسان رخ داده است به نوعی که عده ای این تحلیل از معرفت را که اگر شخصی سه شرط مذکور را رعایت نماید آنگاه صاحب معرفت می گردد، نامناسب می پندارند و بر این عقیده هستند که تعریف سه جزئی از معرفت نیاز به شرط چهارم نیز دارد. لذا سه شرطی که افلاطون برای معرفت ذکر کرده است لازم است ولی کافی نیست. بر همین اساس گتیه  ضربه ای سخت بر تعریف رایج از معرفت زد و مثال های نقضی برای نشان دادن این مطلب که معرفت تنها با حصول این سه شرط به دست نمی آید، ارائه کرد. بعد از ارائه دو مثال نقضی توسط گتیه، پاسخ هایی چند ارائه شد که بالغ بر ده راه حل می باشد.
    راه حل هایی از قبیل تئوری علی ، ابطال ناپذیری ، ادله قطعی  و اعتبار  از سوی دانشمندان معرفت شناس برای حل مثال های نقضی گتیه ارائه شد.
    گفتنی است راه حل های مذکور برای حل معضل گتیه دارای سه رویکرد متفاوت می باشند: 1- پاره ای از این راه حل ها نشان دادند که نقض های گتیه مورد تایید نیست؛ به عبارت دیگر مثال های او رد شد. 2- بعضی دیگر با پذیرش در مثال نقض گتیه تلاش بر آن شد تا تعریف سه جزئی معرفت تکمیل گردد. 3- برخی نیز با پذیرش دو مثال نقض گتیه تحلیل سه جزئی معرفت اصلاح و ترمیم شد نه اینکه چیزی به آن افزوده شود. به هر روی دو مثال نقضی گتیه آسیب های جدی بر پیکره چند هزارساله معرفت شناسی ارائه نمود همچنان که منطق ارسطو طی 23 قرن جای بس فراخ در اندیشه منطقی و فلسفی در مشرق و مغرب زمین باز نموده بود. با روی کارآمدن منطق جدید که منشا آن جریان ریاضی گرایی دکارت  و منطق گرایی  بود پایه های منطق قدیم یا همان ارسطو دچار تزلزل گشت و به یک باره کاخ منطق قدیم فرو ریخت. ما تقریبا همین امر را در مورد تعریف سه جزئی معرفت مشاهده می نماییم. اما به غیر از مشکل تعریف معرفت، بحث های پردامنه ای درباره عناصر معرفت نیز شد. به طوری که در تحلیل هر یک از این عناصر مکتب های متفاوتی به وجود آمد. این بحث ها به قدری مهم و سرنوشت ساز بود که به فراخور هریک از این عناصر جریان های سرنوشت سازی در تاریخ فلسفه به طور عام و معرفت شناسی به طور خاص رخ داد. در مورد عنصر باور که یکی از عناصر سرنوشت ساز معرفت است و اساسا معرفت، حقیقت و نیز توجیه بر مدار آن می چرخند مسائلی مطرح گردید از قبیل اینکه ماهیت باور چیست؟ باور گزاره ای به چه چیزی تعلق می گیرد؟ متعلق باور چیست؟ حقیقت و باور چه تفاوتی با هم دارند؟ و اینکه آیا باور به انسان تحمیل می شود و یا در اختیار انسان است و خود انسان مشخص می کند که به چه اموری اعتقاد داشته باشد و به چه اموری عقیده نداشته باشد؟ در پی پاسخ به سئوال اخیر که مرتبط با مسئله اخلاق باور  می گردد برای تحصیل باور سه وظیفه همراه است که عبارتند از: 1- وظیفه معرفتی ، وظیفه اخلاقی  و وظیه عملی  دیگر عنصر لحاظ شده در تعریف معرفت که مباحث جذاب و دلنشینی را فراروی اندیشمندان این دانش گذاشت عنصر دوم معرفت یعنی صدق است که به علت بحث های پردامنه به مسئله صدق معروف گردید. اساسا سئوالی که در اینجا مطرح گردید این است برای صادق یا کاذب بودن یک گزاره چه ملاکی باید در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر با چه محکی می توان گفت گزاره x صادق است یا اینکه کاذب است؟ در پاسخ به این سئوال مهم و حیاتی در حوزه عنصر دوم معرفت یعنی صدق، مکاتب مختلفی بروز و ظهور نمودند که معروف ترین آنها عبارتند از: نظریه مطابقت ، نظریه انسجام گروی ، نظریه اصالت عمل  و نظریه حشو اظهاری  که هریک از این نظریات پیشینه ای مخصوص به خود دارند و اما رکن بسیار مهم معرفت، عنصر توجیه می باشد. سئوالی که از قدیم الایام وجود داشته است، این است که هرگاه کسی ادعای معرفت به چیزی کرد، اگر از او مطالبه دلیل شد، در جواب می گوید: چون می دانم امر دیگری را، مثلا معرفت خود را به اینکه الف، ب است از این راه توجیه می کند که می داند الف، ج است و می داند که ج، ب است پس می داند الف، ب است. اگر باز گردیم و مجددا از او بپرسیم که از کجا می دانی که الف، ج است پاسخ می دهد که چون می دانم الف، د است و می دانم که د، ج است، پس می دانم که الف، ج است. این پرسش و پاسخ تکراری علی القاعده نمی تواند تا بی نهایت پیش برود، زیرا در آن صورت حصول حتی یک فقره علم هم برای کسی ممکن نخواهد؛ در حالی که به وضوح در می یابیم که ما به قضایا و مفاهیمی علم داریم. بنابراین این سیر و جریان به یک ایستگاه و موقفی باید که منتهی شود نتیجه آنکه ما آنگاه معرفت داریم که باور ما موجه باشد و باور آنگاه موجه است که بتوان سیر توجیهی و استدلالی آن را نشان داد و گفت: ما به A معرفت یا باور داریم، چون به B معرفت یا باورمندیم و به B معرفت و باور داریم، چون به C معرفت یا باورمندیم و به همین سان در تلاطم خواهیم بود تا اینکه کشتی معارف در ساحل مواقف بیارامد و لنگر اطمینان اندازد. اگر متوجه شده باشید این سئوال و شبهه ناظر به مسئله تسلسل معرفتی است که علم آدمی نمی تواند مبتنی بر گزاره هایی باشد که آن گزاره ها نیز ابتناء به گزاره های دیگر داشته باشند و این کلام تا بی نهایت ادامه پیدا کند لذا نیاز است که این مراحل به جایی ختم گردد که همه این معارف از آن موقف برآمده باشند. در پاسخ به این تسلسل معرفتی راه حل هایی از سوی اندیشمندان معرفت شناس ارائه شده است که مهمترین آنها عبارتند از: نظریه مبناگروی ، انسجام گروی.
    
     امروزه در زبان انگلیسی برای معرفت شناسی از دو واژه استفاده می شود: واژه نخست که پیشینه آن به یونان بر می گردد، epistemology است. این تعبیر از دو ریشه یونانی episteme به معنای معرفت )knowledge( و دیگری logos به معنای نظریه )theory( گرفته شده است و جمعا به معنای نظریه معرفت به کار می رود. به نظر می رسد این تعبیر در زبان انگلیسی برای اولین بار توسط فریر )j.f.Ferrier( در کتاب سازمان های متافیزیک )of instiutes metaphysics( به سال 1854 میلادی به کار برده شده است. معادل آلمانی این واژه )Evkenntnistheorie( نخستین بار توسط رین هلد )K.L.Reinhold( در کتابی که در سال 1789 میلادی نگاشت به کار رفت. اما رواج چندانی نیافت؛ تا اینکه مجددا زلر )E.Zeller( در سال 1862 میلادی آن را بر سر زبان ها انداخت. واژه دوم نظریه معرفت، Theory of knowledge است که ترجمه ای از معادل آلمانی Evkenntnistheorie است. از عمر این واژه بیش از یک قرن نمی گذرد؛ اما امروزه بیش از رقیب خود گفته و نوشته می شود.