معمولا زمانی که رابطه همسران با هم به پایان رسید تـازه بـه دنـبــال چـراهـا می گـردیـم. آیـا علائــمـی وجــود دارد کــه
نشان دهنده از دست رفتن علاقه او نـسبــت بـه ما باشد؟ بله، گاهی اوقات آنچنان در خود رابطه و مشاجرات موجود در آن غرق می شوید که حتی متوجه چنین علائمی هــم نمی شوید. در این قسمت 8 زنگ هشدار را در روابط زناشویی مورد بررسی قرار می دهیم. شاید این مـوارد بـه دلـیـل رفـتـارهـای شما به وجود آمـده باشند. به هر حال دلیـل بـروز آنها هر چه که باشد، احتمالا وقت آن رسیده که نگـاه دقیقتری به رفتار و کلام خود بیندازیـد .
در طول روز با شما تماس نمی گیرد: البته این علامت لزوما نشان دهنده بی توجهی او به شما نیست، اما اگر او سابقا عادت داشته که در طی روز به شما تلفن کند، پس بدانید که یک جای کار اشتباه است.
دعوا کردن : آیا او به تازگی بیش از حد معمول از کوره به در می شود؟ آیا به خاطر مسائل جزئی و بی ارزش بحث و مشاجره راه می اندازد؟ علت بیقراری او را کشف کنید.
او مرموز می شود : او به شما نمی گوید که کجا بوده و یا با چه کسی در حال برقراری مکالمه تلفنی است. شما دیگر نمی توانید به حریم شخصی او نفوذ داشته باشید. ممکن است برای چندین ساعت ناپدید شود بدون اینکه هیچ توضیح قانع کننده ای برای کار خود داشته باشد.
"من" جایگزین "ما" می شود : شما سابق بر این می نشستید و با هم در مورد آینده مشترکتان، تحصیل فرزندان، و اهدافتان صحبت می کردید: "ما این کار را می کنیم، ما آن کار را می کنیم". ولی حالا او به شما می گوید: "من می خواهم این کار را انجام دهم" دیگر شما جزئی از آینده او به حساب نمی آیید.
او بیشتر وقت خود را با دوستانش صرف می کند : آیا می خواهید با دوستانش بجنگید یا با توجهی که به شما ندارد؟ شما قبلا مهم ترین و با ارزش ترین دارایی او بودید، اما حالا دوستانش برایش مهمتر از شما هستند.
با هم اختلاط نمی کنید : شاید قبلا سالی یکبار می نشستید و در مورد هرچیزی از آب و هوا گرفته تا اینکه چه بلایی بر سر لایه ازن خواهد آمد بحث می کردید، اما دیگر هیچ خبری از آن بحث های طولانی مدت نیست.
اطرافیان نسبت به رابطه شما مشکوک می شوند : دوستان و اطرافیان متوجه وجود تنش و خلاء عاطفی در زندگی شما شده و سوال هایی از این قبیل را از شما می پرسند: "آیا همه چیز خوب پیش می رود؟" ، "باهم خوش هستید؟"
بیش از هر زمانی از شما انتقاد می کند : می گوید "این چه لباس زشتی است؟!" البته این در حالی است که همین چند هفته پیش خود او پیشنهاد خرید لباس را به شما داده بود.
توجه داشته باشید که این علائم تنها به عنوان هشدار محسوب می شوند و اگر بتوانید دوباره ارزش های از دست رفته را باز جویید، ارتباط شما کماکان پابرجا خواهد ماند. پیش از آنکه دست به هر گونه اقدامی بزنید، باید بنشینید و با هم صحبت کنید تا بعدها از کرده خود پشیمان نشوید.
سریعا در صدد تلافی و جبران برنیایید ،بلکه سعی کنید با مهیا کردن زمینه هایی جهت تغییر محیط روانی فیمابین خود و همسرتان او را در مسیر سازگاری و پیدا کردن روش صحیح رویارویی با مسائل یاری کنید.
1- رفتارهای فوق همیشه دلیل و نشان دهنده وجود نارضایتی همسر از شما نیست و گاهی اوقات دلایلی همچون مشکلات کاری ، اختلاف نظر با همکاران و... می تواند عاملی برای تضعیف روحیه او باشد. بنابراین بهتر است پیش از هر چیز نسبت به قضیه خوش بین بوده و با تصوری مثبت با این مسئله روبرو شده و علت را جویا شوید.
2- سریعا در صدد تلافی و جبران برنیایید ،بلکه سعی کنید با مهیا کردن زمینه هایی جهت تغییر محیط روانی فیمابین خود و همسرتان او را در مسیر سازگاری و پیدا کردن روش صحیح رویارویی با مسائل یاری کنید.
3- در صورت پی بردن به علت چنین رفتارهایی در خود سعی کنید با هر روش موثر که آرامش را به او باز می گرداند، شرایط را تغییر دهید.
4- گذشت و محبت دو ابزار مستحکم و قوی برای تغییر نگرش در روابط به ویژه روابط زوجین است.
5- هر شیوه جدید رفتاری موید علتی است. به عنوان مثال اگر اخیرا او ترجیح می دهد که تفریح خود را با دوستان انجام دهد شاید اوقات مفرح با شما را کمتر تجربه نموده و یا در چنین زمانهایی تمام تلاش خود را برای سپری کردن ساعتی لذتبخش برای خانواده و برطرف کردن نیاز های روانی او نکرده اید. و یا اگر خیلی از مسائل را از شما پنهان می کند می توان دلیلی همچون کنکاش های مستمر و ریزبینانه و بیجای همسر را برای آن عنوان کرد . با باز نگری بر رفتار های گذشته می توانید بهتر، موارد را بهبود بخشید. البته مسائل دیگری مثل تحقیرها ، عدم احترام گذاری ، امر و نهی های بی مورد و ... نیز شاید وجود داشته باشد، که با مطالعه علمی نیازهای واقعی روانی زنان و مردان می توان از چنین وقایعی در زندگی مشترک پیشگیری نمود.
حضرت زهرا (س) : بهترین شما کسانی هستند که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان ترند و با همسرانشان مهربان و بخشنده اند .
... و در آخر اینکه اگر به موقع انتظارات خود را صریحا برای همسر خود مطرح نموده و در تامین خواسته های او تلاش کنیم و به جای درونریزی احساسات منفی و انباشته شدن آن ، مشکلات را با مباحثه و مکالمه حل و فصل نماییم، روزی به خشم های درونی و انزجار تبدیل نخواهد شد.
آنچه در زیر میخوانید، از زبان «هلن کلر» بانوی نابینا و ناشنوای مشهور جهان میباشد:
صبح روزی را بهخاطر میآورم که برای اولینبار از معلمم معنی کلمهی «دوستداشتن» را پرسیدم. البته تا آن زمان، کتابهای زیادی مطالعه نکرده بودم. آنروز تعدادی گل بنفشه را که در باغ پیدا کرده بودم، پیش معلمم خانم «سالیوان» بردم.
او مرا در آغوش کشید و با انگشت خود کف دستم نوشت: من «هلن» را دوست دارم.
من از او پرسیدم: «دوستداشتن چیست؟»
او با انگشت به قلبم که در حال تپیدن بود، اشاره کرد و گفت: «اینجاست.»
حرفهای او مرا خیلی گیج کرده بود زیرا تا آن زمان، معنی چیزهایی را میفهمیدم که بتوانم آنها را لمس کنم. من گلهای بنفشه را که در دست او بود، بوییدم و بهآرامی از او پرسیدم: «آیا دوستداشتن، رایحهی دلانگیز گلهاست؟»
معلمم گفت: «نه»
دوباره به فکر فرورفتم. خورشید در حال تابیدن بود. با دست به سمت خورشید اشاره کردم و پرسیدم: «آیا این دوستداشتن نیست؟» بهنظرم ممکن نبود چیزی زیباتر از خورشیدی که با گرمای خود باعث رشد و تعالی تمامی موجودات میشود، در دنیا وجود داشته باشد اما خانم «سالیوان» سرش را تکان داد و من بهطور کامل گیج و مبهوت و ناامید بودم. برای من خیلی عجیب بود که معلمم نمیتوانست دوستداشتن را به من نشان دهد.
یک یا دو روز بعد، مشغول بازی با چند مهره بودم و سعیمیکردم ابتدا دو مهرهی بزرگ سپس سه مهرهی کوچک را بهصورت قرینه و متوالی به نخ بکشم. ابتدا اشتباهات زیادی میکردم اما خانم «سالیوان» با صبر و حوصله به من کمک میکرد تا مهرههایی را که به اشتباه وارد کرده بودم، بیرونآورم. در انتها متوجه یک اشتباه بزرگ در توالی مهرهها شدم و برای یک لحظه فکرم را به درس متمرکز کردم و اینکه چگونه باید مهرهها را بهطور صحیح مرتب کنم.
خانم «سالیوان» انگشتش را روی پیشانیام گذاشت و نوشت «فکرکن». در یک آن فهمیدم آن کلمه، نام یک روندی است که در ذهن من میگذرد. این اولین تجربهی من در یادگیری یک فکر انتزاعی بود. با این طرز فکر، مدت زیادی سعیمیکردم معنی دوستداشتن را بفهمم. آفتاب، هر روز زیر ابر بود و تابش مختصری وجود داشت.
ناگهان خورشید از پشت ابر بیرون آمد و بهطورکامل درخشید. دوباره از معلمم سؤال کردم: «آیا این دوستداشتن نیست؟» او جواب داد: «عشق، مانند ابر در آسمان است قبل از اینکه خورشید بیرون بیاید.»
بعد به زبانی سادهتر که من در آن زمان احتمالاً آنرا نفهیدم، توضیح داد: «تو میدونی که نمیتونی ابرها رو لمس کنی اما بارون رو احساس میکنی و میدونی که گلها و زمین تشنه، چهقدر خوشحال میشن اگه پس از یک روز آفتابی، بارون بیاد.
دوستداشتن هم مانند ابر است. تو نمیتونی اونو لمس کنی اما میتونی وجودشو توی هر چیزی احساس کنی. بدون دوستداشتن، تو خوشحال نخواهی بود و دوست نداری بازی کنی.»
حقیقتی زیبا بر من آشکار شد. بین من و انسانهای دیگر، خطوط نامرئی بهنام دوستداشتن وجود دارد...
آدمـى هـر قـدر هـم کـه پـاک باشد ، هنگامى که با ناپاکان ، رفاقت و نشست و برخاست مى نماید ، بـیمارى اخلاقی شخص فاسد ، بسان مرضى مسرى در او سرایت مى کند ...
کـسى که به فضیلت خود مغرور است و از معاشرت مردم سفله پرهیز نمى کند ، مانند کسى است که خانه خود را در گذرگاه سیل استوار مى کند ، به این خیال که قدرت سیل در اساس خانه اش رخنه نخواهد کرد.
گاه بدون این که خودش هم متوجه شود ، بر اثر رفاقت با نااهلان ، به گونه اى متاثر مى شود که ناخود آگاه از همه جهت به آن ها شبیه مى گردد . افکار، اعمال ، برخورد و سایر کارهایش ، نمونه و نشانگر شخص فاسد مى شود .بـه هـمـان میزان که دوست پاک ، در روحیه ی آدمى ناخودآگاه اثر خوب مى گذارد و نقش بسیار مهمى در پیشرفت انسان دارد ، دوست ناباب نیز در سقوط و انحطاط بشر نقش دارد .
گاهى جوانان ، تصور مى کنند انسان اگر خودش پاک باشد ،هیچ کس نمى تواند در او اثر بگذارد ، از این رو مهم نیست انسان کجا مى رود و با چه کسى دوست مى شود .اما این تصور، تصورى غلط و تفکرى شیطانى براى انحراف انسان است .
قرآن کریم درسوره مـدثـر ، رفـاقـت و هـمـنـشـیـنى با انسان هاى فاسد را از علل جهنمى شدن اهل دوزخ مى داند .
بـا نـظر به اهمیت مساله و براى این که جوانان ، شناخت بیشترى از دوستان ناباب پیدا کنند و در ایـن راه ، مـوفـق بـاشـند ، نشانه هاى دوستان فاسد را ذکر مى کنیم :
بـى تقیدى به دستورات الهى :
کسانى که به دستورهاى الهى پاى بند نیستند و حکم الهى را زیر پا مـى گذارند و از روى تعمد و آگاهى از ارزش هاى اسلامى فاصله گرفته اند و در مسیر طغیان و گـنـاه افتاده اند ، شایسته دوستى نیستند ، باید از آنها فاصله گرفت ، همان گونه که آنها از خدا و تقوا فاصله گرفته اند.
تملق و چاپلوسى :
علامت دیگر دوستان ناباب چابلوسى است .عده اى براى این که در دوستان خود نـفوذ کنند و بر قلب و روح آنان حاکمیت نمایند به چاپلوسى مى پردازند و دوستان خود را از آنچه هستند بزرگ تر توصیف مى کنند تا نشان دهند شدیدا به آنها محبت دارند و در نتیجه هرکارى که پیشنهاد کردند با موافقت آنها مواجه شوند .
کسانى که بیش از اندازه به ستایش انسان مى پردازند، دشـمنان واقعى و دوستان ظاهرى هستند.
کسى که بى جهت به ستایش افراد مى پردازد ، در مواقع لزوم هم بى جهت به سرزنش آنها خواهد پرداخت .
ارتباط با ناپاکان :
از نشانه هاى دوستان ناباب ، این است که با افراد ناپاک ارتباط دارند .باید کسى را به دوستى انتخاب کرد که با افراد ناباب رفاقت و رفت و آمد نداشته باشد .کسى که با افراد فاسد و لا ابـالـى دوست باشد خودش هم ناپاک است ، گرچه به ظاهر خود را از آنها جدا بداند ، زیرا امکان ندارد افراد پاک، با افراد ناپاک دوست باشند .حتما وجه مشترکى در آنها هست که با هم رفت و آمد دارند .
شناخت دوستانِ دوستان لازم است تا انسان ، فریب افراد دوست نما را نخورد.
وسـوسـه گـر:
عـلامـت دیگر دوستان نااهل ، این است که انسان را با حالت به ظاهر دلسوزانه و با جملات زیبا و وسوسه انگیز به کار شر دعوت مى کنند .کار شر چیزى است که خلاف رضاى حق و خلاف فطرت و عقل سلیم باشد .
کسانى که انسان را به کار شر دعوت مى کنند ، یـا از روى جهالت و نادانى است یا از روى تعمد و نقشه .در هر صورت ، عمل کردن به دعوت آنان ، اثـرهـاى سوء خود را به جا مى گذارد .
جمله هایى که گاه به گاه چنین دوستانى بیان مى کنند ، چنین است : بابا جوانى است باید خوش بـاشى ، زندگى دوروزه مى گذرد ، حالا این کار را مى کنیم ، بعدا خوب مى شویم ، و امثال این جمله ها .
بدون شک ، بیان این کلمات وسوسه انگیز به هر عنوانى و از طرف هر کسى که باشد ، همچون جرقه اى که در فضاى آکـنـده از گاز، روشن مى گردد و همه چیز را مى سوزاند ، آتش غرایز جوان را شعله ور مى کند و ارزش هـاى اخلاقى و فضایل انسانى را در وجود او به آتش مى کشاند و به خاکستر شهوت پرستى تبدیل مى نماید