اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

افکار خلاق

تا به حال چند بار احساس کرده‌اید که مغز شما از کار افتاده است و دیگر قادر به فکر کردن نیستید؟

این به‌دلیل آن است که ما نیاز داریم توانائی‌های خود را برای فکر کردن افزایش دهیم. مطلب حاضر به نکاتی می‌پردازد که ما برای بیشتر و بهتر فکر کردن باید به کار گیریم و به آن نیاز داریم.

* روز خود را با بهترین‌ها شروع کنید. محققین نشان داده‌اند که مقدار کافئین موجود در یک فنجان قهوه می‌تواند به تمرکز حواس کمک کند اما اگر شما مستعد اضطراب هستید بهتر است فراموشش کنید. .

* خاطرات جدید را به خاطرات قبلی بچسبانید.حافظه خود را چون دار بستی در نظر بگیرید و اطلاعات جدید را روی آن تثبیت کنید. همیشه اطلاعات جدید را به چیزی پیوند دهید و هرگز آن را تنها رها نکنید.

* تا می‌توانید تمرین کنید. یادگیری و تمرین مداوم ، ذهن را تغییر می‌دهد.مطالعاتی که روی عده‌ای داوطلب 70 ساله انجام شده نشان می‌دهد که آموزش‌های منظم و طبق برنامه زمان‌بندی شده باعث تغییر ساختار ذهنی فرد می‌شود به نحوی که فعالیت ذهنی این افراد نسبت به زمانی که 7 سال جوان‌تر بوده‌اند بیشتر است. فرد مسنی که خوب تمرین می‌کند سریع‌تر از جوانی است که اصلا تمرین نمی‌کند.

* به ایده‌های خود شانس شکوفا شدن بدهید. بسیاری از ما با توجه به توانائی‌های مان امکان ارزیابی حقایق و تصمیم‌گیری سریع داریم. خلاقیت نیاز به آرامش و سکون دارد و این که به ایده‌های به ظاهر نا معقول و بی‌معنی خود فرصت دهیم.

* شغلی که باعث رشد شود و همراهی که باهوش باشد انتخاب کنید. مطالعات انجام شده  نشان می‌دهد صاحبان مشاغلی که نیاز به کارگیری ذهن دارد نسبت به سایر افراد از قدرت تفکر بیشتری برخوردارند. همچنین دستی با فردی با هوش ممکن است در شما انگیزه ایجاد کند و باعث رشد و بالندگی شما شود.

خلاقیت نیاز به آرامش و سکون دارد و این که به ایده‌های به ظاهر نا معقول و بی‌معنی خود فرصت دهیم.

* توجه کنید. آیا تا به حال برای شما پیش آمده که نام کسی را تا مدتی پس از آن که او را ملاقات کردید به خاطر نیاورید؟علت این امر ضعف حافظه نیست بلکه نداشتن تمرکز است. با بالا رفتن سن باید اطلاعات را آگاهانه به حافظه بسپاریم و حفظ کنیم.

* ورزش باعث تقویت قوای فکری می‌شود. تحقیقات گوناگون اکنون از این فرضیه که ورزش و تمرینات بدنی اثرات سود‌مندی روی عملکرد تحصیلی دارد حمایت می‌کند.تصور می‌شود که در هنگام ورزش اکسیژن و مواد غذایی بیشتری در دسترس سلول‌های مغز قرار می‌گیرد. به علاوه باعث افزایش فاکتور‌هائی می‌شود که عامل رشد سلول‌های مغزی‌اند. ورزش فواید گوناگونی دارد و انجام آن به‌صورت مرتب و روزانه توصیه می‌شود.

* تازه جوئی رمز موفقیت. مقایسه افراد خلاقی که متوقف می‌شوند با آنهایی که به خلاقیت ادامه می‌دهند نشان می‌دهد که افراد دسته دوم پیوسته به دنبال دانشی جدید هستند.

* شناخت عوامل بازدارنده. چنانچه در معرض عوامل مختلفی قرار گیریم که رشته افکار ما را پاره کنند تمرکز کردن مشکل خواهد بود. چنانچه کاری نیاز به دقت و تمرکز زیاد دارد مثلا تهیه یک گزارش باید دو شاخه سیم تلفن را از پریز کشید و یا نوشته‌ای روی در قرار داد تا کسی در آن هنگام وارد اطاق نشود.

* فراموش نکنید که همیشه به دنبال کارهای مورد علاقه‌تان باشید. اخیرا روان‌شناسی هلندی مطالعاتی روی تفاوت‌های بین قهرمان شطرنج و استاد شطرنج انجام داد.او افرادی از هر دسته را تحت آزمایشاتی چون تست هوش، حافظه وتعیین میزان قوه استدلال برای حرکت مهره‌ها قرار داد و هیچ تفاوتی بین افراد دو گروه پیدا نکرد.تنها تفاوت این بود که قهرمان شطرنج علاقه بیشتری به بازی شطرنج داشت. آنها اشتیاق و تعهد بیشتری نشان می‌دهند و کلید خلاقیت آنها هم همین است.

 ایده‌های جدید رابا یکدیگر تلفیق کنید. با هیچ مطلبی سرسری بر خورد نکرده و آن را با بی‌تفاوتی نخوانید. حاشیه نویسی ، فکر کردن، شکل دادن و تلفیق مطالب با یکدیگر حتی اگر مطلبی که می‌خوانید به‌نظرتان به درد نخور و بی‌فایده باشد به شما کمک می‌کند تا آن را به نحوی بفهمید که در نهایت بتوانید خلاقانه عمل کنید.

* روش‌های سریع یاد گرفتن را بیا موزید. یکی از مهم‌ترین مهارت‌های قرن بیست و یکم توانا ئی یادگیری سریع است. پس آن را پرورش دهید. یاد بگیرید که به سرعت به ایده‌های خود شکل دهید. شیوه عملکرد مغز خود را پیدا کنید تا بتوانید آن را بهتر به کار گیرید.

* همیشه برنامه‌های بلند مدت داشته باشید حتی اگر آن را هر روز تغییر دهید. نفس برنامه‌ریزی برای زندگی خود به تنهایی با ارزش است و تغییر دادن آن به ما کمک می‌کند که چیز‌های جدیدی یاد بگیریم.

* اشتباه کنید. ممکن است در اولین تلاش خود مرتکب اشتباهات زیادی شوید اما کارتان را پیش برده و تمام کنید.اشتباهات خود را یادداشت کرده وسپس دوباره به کار بپردازید و این بار از تکرار اشتباهات جلوگیری کنید. 

تردیدهای ما خائن‌اند و با ترس از تلاش ما را از موفقیت دور می‌کنند.

* عواملی که در ضمن کار باعث افزایش مهارت‌های تان شده‌اند را یادداشت کرده و گاهی به آن ها مراجعه کنید تا برایتان به عادت تبدیل شوند.

* به مسائل از زوایای مختلف نگاه کنید. چنانچه می‌خواهید مسئله‌ای را حل کنید راه‌های مختلفی را امتحان کنید و اگر راه اول را به هر دلیلی مناسب تشخیص نداده‌اید، راه دوم را امتحان کنید.

* آرامش خود را حفظ کنید. خویشتن داری به شما کمک می‌کند تا منصف و بی‌طرف باقی بمانید و بهتر فکر کنید.

چنانچه به بحث و مجادله بپردازید و خونسردی خود را از دست دهید توانائی خودرا برای منطقی و عاقلانه فکر کردن از دست خواهید داد.

* در جست‌وجوی حقیقت باشید. هر کسی که خوب فکر کند قبل از هرقضاوتی در جست‌وجوی حقیقت است.

* چنانچه در موردی شک دارید حتما سؤال کنید. هرگز از سؤال کردن نهراسید.

* همیشه به خاطر بسپارید که بیشتر حقایق نسبی‌اند و بین حقیقت و عقیده تفاوت وجود دارد. کلمات را با احتیاط و دقت به کار برید و هیچ‌گاه خود را گول نزنید.

اینگونه می توانید

ریسک کنید، راز اعتماد به نفس

ترس یکی از آن احساساتی است که غالباً ما را از کار و تلاش باز می دارد. تا زمانی که به دلیل ترس از انجام کاری، حاضر به آزمودن آن نیستید، موفقیت غیر ممکن خواهد بود. برای عبور از این مانع باید دو باور غیر منطقی خود را مورد تردید قرار دهید: (1) پرداختن  به این کار ترسناک، یک فاجعه خواهد بود و (2) احتراز از انجام یک کار دشوار، ساده تر از روبه رو شدن با آن است. اگر می خواهید سخنرانی کنید، خود را با این فکر که وقتی مهارت بیشتری پیدا کردم حتماً این کار را خواهم کرد، گول نزنید. شما مهارت بیشتری نخواهید یافت، مگر آنکه واقعاً سخنرانی در برابر جمع را آغاز کنید. انجام دادن یک کار، مهم تر از خوب انجام دادن آن است.  آیا شما کودکانی دارای اعتماد به نفس و با حداقل احساس حقارت می خواهید؟ پس هرگز آنها را از آزمودن چیزی، مگر آنکه احمقانه و خطرناک باشد، منع نکنید.

 

با ترس خود از خودنمایی و تظاهر، مبارزه کنید

برخی از مردم نمی توانند به خود بقبولانند که باید مطابق عرف جامعه رفتار کنند، چون فکر می کنند در آن صورت به نظر بقیه، آدم های متظاهر و ریاکاری خواهند آمد، اگر برخورد با یک آشنا، خطاب کردن او به نام کوچکش، احوال همسر و بچه های او را پرسیدن، و پرسش در مورد سلامتی او، باعث آشفتگی و دستپاچگی شما می شود، چون احساس عدم صداقت و صمیمیت می کنید، آن قدر این کار را تکرار کنید تا احساس کنید واقعاً صمیمانه این کار را انجام می دهید.

 

اول کار، بعد تفریح

 فلسفه ی عاقلانه تر آن است که ابتدا کار را به پایان برسانید، سپس به تفریح بپردازید. این شیوه دو فایده دارد: اولاً، کار انجام می گیرد؛ و ثانیاً، شما خواهید توانست بدون احساس گناه از تفریح خود لذت ببرید. بدین ترتیب خواهید دید که زندگی برایتان آسان تر می شود، میزان شکست و ناامیدی به حداقل می رسد، کارها تقریباً بدون دردسر انجام می گیرند  تنها به این دلیل که تصمیم گرفته اید زمان کار را پیش از تفریح قرار دهید.

 زندگی بدون ریسک، ارزش زندگی کردن ندارد. آنچه را می خواهید یاد بگیرید، انجام دهید. از دور تماشا نکنید. در عمل است که یاد می گیریم چه روشی مؤثر است و چه روشی بی تأثیر.

شما یک دشمن دارید: روان نژندی

وقتی نمی توانید خود را متقاعد کنید که باید کار سختی را انجام دهید، به یاد داشته باشید که در این دنیا دشمنی دارید که همواره در کمین شماست. دشمن از تنبلی و ول گشتن شما لذت می برد و می خواهد شما تا جایی که ممکن است غیر مولد و بی خاصیت باشید. شکست، هراس و سردرگمی و به جایی نرسیدن شما در زندگی، برای او لذتبخش است. به هدر رفتن و بی مصرف ماندن استعدادهای شما، و همچنین ناراحتی شما از به ثمر نرسیدن همه ی توانایی های بالقوه تان، او را شادمان می کند. این دشمن، روان نژندی (نوروز) شماست. برای استفاده ی عملی از توانایی مهار خویشتن، باید تلاش کنید که به فردی ریسک پذیر تبدیل شوید. پذیرفتن ریسک صدمه ای به شما نمی زند. امروز یا فردا کاری را که همه ی عمرتان می خواسته اید، انجام دهید. آن را رها نکنید. ریسک را بپذیرید و ببینید  چه پیش می آید. و بعد، اگر ممکن بود، این فکر را حفظ کنید، تا زمانی که قادر به انجام آن کار باشید.

 

اهداف خود را محدود کنید

 

اجازه ندهید غفلت هایتان روی هم انباشته شوند

اگر مشغول ترک سیگار هستید و یک شب تصمیم می گیرید که فقط یک سیگار بکشید، متوجه باشید که عواقب این کارتان چیست. در همان لحظه ای که شما به خودتان اجازه ی کشیدن «فقط یک سیگار» را می دهید، و قاعده را تنها یک بار نقض می کنید، کشیدن سیگار دوم برایتان آسان تر می شود،. غفلت ها روی هم انباشته می شوند. برای مقابله با این فرایند خطرناک و بی سر و صدا، باید درک کنید که علت مؤثر بودن آن چیست. وقتی به خودتان اجازه می دهید که یک لذت فوری را تجربه کنید، در واقع مهار خویش را رها کرده اید. به همین دلیل مهار خویشتن معمولاً کار دشواری است: شما با انبوهی از پاداش های فوری مقابله می کنید که دررقابت با شکست های فوری و پاداش های بعدی هستند. اما اگر به یاد داشته باشید که پاداش های بعدی اغلب سودمندتر از پاداش های فوری هستند، آنگاه مهار خویشتن را آسان تر خواهید یافت.

 

کارهای بزرگ را ذره ذره انجام دهید

یکی از بزرگترین موانع واداشتن افراد به ادامه ی یک کار، ناشی از دیدن عظمت کاری است که باید انجام گیرد، و همین باعث ناامیدی می شود. بنابراین اهداف بزرگ خود را به هزاران هدف کوچکتر خُرد کنید. سپس هر بار یکی از آنها را دنبال کنید.

با آدم های منضبط و منظم معاشرت کنید

یک شیوه ی دیگر برای کسب توانایی مهار خویشتن، اطمینان از معاشرت با کسانی است که آنها هم این توانایی را دارند. هیچ چیز بیش از معاشرت با کسی که همیشه تسلیم لذت طلبی خویش است و شما را وسوسه می کند از مبارزه دست بردارید، در از میان بردن سریع عزم شما به ادامه ی راه، تأثیر ندارد.

اگر با بروز هر ناراحتی و دشواری، اندکی عقب نشینی کنید، مطمئن باشید بیشتر خواسته های خود را به دست نخواهید آورد.

یک زاهد باشید

زاهد بودن یعنی اینکه شما باید نوعی توانایی ذهنی و فکری در خود ایجاد کنید که به وسیله ی آن بتوانید نوع شکست و بیچارگی را تحمل کنید. اگر هر بار که از آنچه پیش می آید ناخشنودید، دست از اهداف خود بردارید،  و هرگز بر خود مسلط نخواهید شد. زاهد باشید. رنج را موقرانه تحمل کنید. این بهایی است که باید برای ایجاد تغییرات مثبت در خود و زندگی خود بپردازید.

فرصت طلب باشید

این حالت تنها گاهی در شما ایجاد می شود، و مدتی هم باقی می ماند. بنابراین وقتی چنین اقبالی به شما رو می آورید، حداکثر استفاده را از آن ببرید. در همین حالت است که توان انجام کار شما، ده برابر حالت عادی خواهد بود. به این ترتیب است که برخی افراد، حجم عظیمی از کار را انجام می دهند. آنها روی این لحظات زیبا و با شکوه، لبریز از اشتیاق و انرژی، دوره ای که انگیزه ی زیادی برای تلاش دارند، سرمایه گذاری می کنند.

 

پلهای پشت سر خود را خراب کنید!

تاکنون چند بار تصمیم به انجام کاری گرفته اید و وقتی کار را دشوار دیده اید، جا زده و عقب نشینی کرده اید؟ و چقدر اهمیت داشته است که جایی برای عقب نشینی داشته اید؟ حال فرض کنید که سخت در تنگنا قرار گرفته اید و جایی هم برای عقب نشینی وجود ندارد. حسابی گیر افتاده اید. آیا غیر از جلو رفتن، راه دیگری هم دارید؟ وقتی باید کاری را انجام دهید، پلهای پشت سرتان را خراب کنید، تا نتوانید بازگشت خود را به نقطه ی شروع حرکت توجیه کنید. آنگاه چاره ای جز جلو رفتن نخواهید داشت و بد یا خوب مجبورید کاری را که شروع کرده اید، به پایان برسانید.

 

قهرمان ستایی

اگرچه ممکن است به نظرتان عجیب باشد، اما هنوز هم یکی از مهم ترین اسرار توانایی مهار خویشتن، همین قهرمان ستایی است. وقتی کار دشواری پیش رو دارید و در می یابید که دچار تردید شده اید، تقریباً هیچ چیز به این اندازه به شما کمک نمی کند که بدانید کسانی که شما آنان را تحسین و ستایش می کنید، توانسته اند بر مشکلی مشابه مشکل فعلی شما غلبه کنند. و اگر آنها توانسته اند، چرا شما نتوانید؟

برخی افراد نمی توانند به کارهای خود نظم بدهند، چون در یک زمان چند مسؤولیت مختلف را برعهده می گیرند. این کار باعث از دست دادن انرژی و پراکندگی افکار، که مانع تمرکز جدی لازم برای دستیابی به یک هدف است، خواهد شد. در واقع، با این شیوه، دستیابی به موفقیت  غیرممکن می باشد. عاقلانه تر آن است که وقت خود را صرف انجام چند کار محدود کنیم و به همین ترتیب ادامه دهیم. به طور کلی سعی کنید پیش از اتمام یک کار، به انجام کار دیگری دست نزنید. یا حداقل در یک زمان، بیش از چند هدف را دنبال نکنید، چون نخواهید توانست روی هر یک از آنها به اندازه ی کافی تمرکز داشته باشید. خود را به چند هدف محدود کنید، اما خودتان را وقف آنها کنید. سپس، وقتی به نقطه ای رسیدید که شما را راضی می کند، آن برنامه را کنار بگذارید و برنامه دیگری را شروع کنید.

از خواستن تا موفّق شدن

«می توانم»! آیا تا کنون این جمله را به کار برده اید؟ در هنگام به کار بردن آن، چه احساسی داشته اید؟

« نمی توانم» را چه طور؟ هنگام به کار بردن آن، احساس تان چه بوده است؟ آیا هرگز به تفاوت این دو احساس، اندیشیده اید؟

اگر لحظه ای در خود فروروید و به احساسی که در کاربرد این دو جمله متضاد در شما ایجاد شده است بیندیشید ، به خوبی به قدرت و ارزش اعتماد به نفس، پی خواهید بُرد. لذّت و احساس خوشایندی که در هنگام گفتن «می توانم» در شما پدید می آید ، با هیچ چیزی قابل قیاس نیست. یک بار هم که شده، در برابر یک کار بزرگ و دشوار، این جمله را به کار ببرید و ببینید چه قدر لذّتبخش و دوست داشتنی است! اگر چنین کنید ، دیگر هیچ گاهْ گِرد واژه « نمی توانم » نخواهید چرخید و از احساس زبونی و ناتوانی ای که این جمله در درون شما ایجاد می کند ، متنفّر خواهید شد. پس به خود ، ایمان بیاورید و بگویید: «می توانم».

از خواستن تا موفّق شدن، یک گامْ بیشتر فاصله نیست و آن گام، اعتماد به خویشتن است.

«می توانم»، بنیاد بنای با شکوهی است که از آن، به  موفقیت یاد می شود. شما هم می توانید «موفّق» باشید ، اگر توانایی های خود را باور کنید.

از خواستن تا موفّق شدن، یک گامْ بیشتر فاصله نیست و آن گام، اعتماد به خویشتن است.

اعتماد به نفس، یعنی کشف توانایی ها و آگاهی یافتن بر گستردگی قدرت و امکانات نهفته در درون خود.

اعتماد به نفس، یعنی راهیابی به انگیزه و دلیل موفّقیت آنانی که همیشه به حال و روزشان غبطه می خوریم.

اعتماد به نفس، یعنی گشودن گره کوری که همواره در پیش روی مان، خود را می نمایاند.

اعتماد به نفس، یعنی چشم گشودن به هزاران نعمت و امکاناتی که به خاطر فراوانی شان، همواره از تیررس توجّه ما دورند.

 

آیا تا کنون در زندگی آنان که یکی از اعضای بدن خود را از دست داده اند و عضو دیگر را به جای آن نشانده اند ، اندیشیده ای؟

آیا تا کنون به فقیر زاده ای که با تلاش و جدّیت، نردبان ترقّی را پیموده و بر بام قدرتْ صعود نموده، فکر کرده ای؟

آیا هیچ گاه خود را به جای یکی از آنان نشانده ای؟ چرا تو یکی از آنان نباشی؟ آنها چه چیزی داشته اند که تو نداری؟ خوب در خود بیندیش! آری؛ درست است. آنان خود را باور داشتند و با دلیری گفتند: «می توانم»... و تو ـ شاید ـ در همین گام نخستین، تردید کرده ای. پس، بیش از این، فرصت را از دست نده و با تمام وجود بگو: «می توانم»...

اعتماد به نفس، یعنی چشم گشودن به هزاران نعمت و امکاناتی که به خاطر فراوانی شان، همواره از تیررس توجّه ما دورند.

اکنون بنگر که چه دنیایی در فراروی تو گشوده شده است. هم اینک برخیز و به آنچه تصمیم گرفته ای عمل کن. وسوسه و دو دلی را از خود دور کن. نگذار « نمی توانم » راهی به ذهنت باز کند. راه « نمی توانم » را برای همیشه ببند.

دشواریِ هر راهی در همان آغاز آن است و آغاز هر کاری، تصمیمی است که تو می گیری: « می توانم» یا « نمی توانم»... همین دو جمله کوتاه! اگر اوّلی بر زبان تو جاری شود ، دشواری را پشت سرگذاشته ای امّا اگر دومی را به زبان بیاوری، برای همیشه مانده ای!

شما هم می توانید «موفّق» باشید ، اگر توانایی های خود را باور کنید.

اکنون چه تصمیمی گرفته ای؟ ماندن یا رفتن؟ به یقین، رفتن را بر می گزینی. پس درنگ نکن و بگو: «می توانم!».

زندگی یعنی ایمان به خدا ، یعنی اعتماد به نفس، یعنی باور به توانستن، یعنی ایمان به خود ، یعنی اراده و تصمیم...

زندگی یعنی گامی در راه... آن که می رود ، زنده است و آن که می مانَد و از بین می رود، مُرده...