اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

بدان ...

پسرم!
در رابطه با دیگران، دل خودت را میزان قرار بده؛
هرچه برای خودت می‌خواهی، برای آنها هم بخواه؛
هرچه برای خودت نمی‌خواهی، برای آنها هم نخواه؛
همان جور که خوش نداری به تو ظلمی شود، ظلمی نکن.
همان جور که دوست داری به تو خوبی کنند، خوبی کن.
هرچه فکر می‌کنی مردم اگر بکنند بد است، برای خودت هم بد حساب کن.
هر چه نمی‌دانی، نگو؛ حتی اگر آن چه می‌دانی کم است.
هر چه نمی‌خواهی درباره‌ات بگویند، درباره کسی نگو.

پسرم بدان!
از خود راضی بودن، خلاف درستی و آفت اندیشه‌هاست.
پس (به این که هستی، راضی نباش) و تمام سعی‌ات را بکن...؛
به مقصد هم که رسیدی، بیشتر از همیشه، در برابر پروردگارت، خاشع باش.

پسرم بدان!
راهی طولانی و دشوار، پیش رو داری و
قطعاً به توشه کافی نیاز داری؛ به سبک‌باری،
و به این که قدم‌هایت درست و در مسیر باشند؛
بیش از طاقتت، بار برندار
که مبادا در راه، سنگینی بار، دست و پا گیرت شود.
اگر بین نیازمندان، کسی را یافتی که توشه‌ات را برایت به قیامت ببرد و
توشه را، فردای محشر، در لحظه احتیاج، به تو برگرداند،
وجودش را غنیمت بشمار(انفاق کن؛ انفاق کن) و بار را بگذار بر دوش او و
تا می‌توانی، بار و کوله‌اش را سنگین کن؛
شاید بعدها، کسی را با این مشخصات، پیدا نکنی.
هر کسی روز دارایی‌ات از تو وام می‌خواهد، وجودش را غنیمت بشمار؛
تا در آن روز تنگ‌دستی، روز گرفتاری، وام را به تو پس دهد.

پسرم بدان!
گردنه و گذرگاهی دشوار، پیش رو داری
که حال و روز سبک‌باران،‌ وقت عبور از آن، بهتر از اوضاع مردم سنگین‌بار است.
هرکه کند و آهسته عبور می‌کند، از آن که شتابان رد می‌شود، حال بدتری دارد.
بعد از این گذرگاه، ناگزیری یا در بهشت فرود آیی یا در جهنم.
پس، پیش از فرود، قاصدی بفرست تا برایت، جایی آماده کند.
پیش از فرود، جای فرودت را هموار کن
که بعد از مرگ، نه می‌توان خدا را راضی کرد و نه می‌توان به دنیا برگشت.

پسرم بدان!
کسی که گنجینه‌های آسمان و زمین به دست اوست، به تو اجازه خواستن، به تو اجازه دعا داده و
ضمانت کرده که خواهش‌های تو را جواب می‌دهد و
فرمان داده، که بخواهی، تا بدهد.
پی مهرش باش، تا به تو مهر بورزد.
بین تو و خودش، نگذاشته کسی حجاب و فاصله باشد.
تو را به کسی دیگر حواله نداده، پس لازم نیست یکی بین او و تو واسطه باشد.
وقتی بد می‌کنی، راه بازگشت‌ات را نمی‌بندد.
در عذابت عجله نمی‌کند.
وقتی توبه می‌کنی و باز می‌گردی، سرزنشت نمی‌کند.
حتی اگر رسوایی حق توست، باز، رسوایت نمی‌کند.
وقتی بازمی‌گردی، سخت نمی‌گیرد و می‌پذیردت.
وقتی بازمی‌گردی، با جریمه و جزا، آزارت نمی‌دهد
و از لطفش، ناامیدت نمی‌کند؛
بلکه بازگشت‌ات را، برایت ثواب حساب می‌کند.
هر گناهت را یکی و هر کار خوبت را ده تا حساب می‌کند.
برایت در بازگشت را باز گذاشته است.
صدایش که می‌کنی، صدایت را می‌شنود.
در دل، اگر با او نجوا کنی، نجوایت را می‌فهمد.
نیازت را می‌بری پیش او.
سفره دلت را پیش او وا می‌کنی.
از غم و غصه‌هایت، به او شکایت می‌کنی.
برای گرفتاری‌هایت، از او چاره می‌خواهی.
در کارهایت، از او کمک می‌خواهی.
چیزهایی از گنجینه‌های لطفش درخواست می‌کنی که هیچ کس دیگر نمی‌تواند آنها را بدهد؛
مثل طول عمرها، سلامتی بدن‌ها و وسعت روزی‌ها.
کلید همه گنجینه‌هایش را گذاشت در دو دست تو؛
وقتی به تو اجازه دعا و خواهش داد.
حالا هر وقت بخواهی، با دعا، درهای نعمتش را باز می‌کنی
و انبوه مهر و لطفش را به روی خودت، سرازیر می‌کنی.
دیر آمدن پاسخ دعاها، ناامیدت نکند... .
خیلی وقت‌ها، دعایت را دیر اجابت می‌کند؛ چون در این تأخیرها، پاداش دعا کننده و عطایی که به امیدوار، می‌دهند، بیشتر می‌شود.
خیلی وقت‌ها، چیزی می‌خواهی، نمی‌دهند؛
اما، در دنیا یا آخرت، بهتر از آن را به تو می‌بخشند
یا آن را نمی‌دهند؛ چون به صلاحت نیست.
خیلی وقت‌ها، اگر چیزی که خواسته‌ای بدهند، دینت از بین می‌رود.
پس چیزی بخواه که زیبایی‌اش برایت بماند و رنج و سختی‌اش، از تو دور باشد
که نه ثروت برای تو باقی می‌ماند و نه تو برای ثروت باقی می‌مانی.

استمرار دوستی

براى تقویت و ثبات و استمرار دوستى‏ها، هم باید به عوامل تقویت کننده توجه داشت، هم عوامل قطع کننده یا سست کننده این پیوند را شناخت و از آن پرهیزکرد.
چه کنیم که با سست شدن محبت‏ها روبه رو نشویم؟
بدگویى و عیبجویى، سبب مى‏شود دوستان خود را از دست بدهیم.
تندخویى و بداخلاقى نیز، دیگران را از دور و بر ما پراکنده مى‏سازد.
توقّعات زیاد و گله‏مندى به خاطر هر چیز کوچک و کم اهمیت نیز، صفاى دل‏ها را از میان مى‏برد.
کم ظرفیتى، دروغگویى، صداقت نداشتن، ریا کار بودن، تفاوتِ ظاهر و باطن و گفتار و کردار، محبت دیگران را زایل مى‏کند.
ناسپاسى و قدر نشناسى نیز رشته محبت را مى‏گسلد.
ترک کردن دوستان در شداید و گرفتاریها، شکست خوردن در «امتحان دوستى» است.
کسى مریض شد و مدتى بسترى بود. مى‏گفت: خدا را شکر، خوب شد که مریض شدم و روى تخت بیمارستان افتادم. گفتند: چرا؟ گفت: براى این که در این مدّت، دوستان واقعى خود را شناختم. بعضى با همه ادعاهایى که داشتند، حتى یک بار هم نشد به دیدنم آیند، یا حال مرا بپرسند!
بدبینى و سوء ظنّ، از مهمترین عوامل گسست رفاقت‏هاست. تا مى‏توان خوشبین بود، چرا زهر تلخ بدبینى را در جام دوستى‏ها بریزیم و رابطه‏ها را تلخ سازیم و دل‏ها را نسبت به هم، چرکین؟
در روابط خانوادگى، گاهى یک سوء ظنّ، رشته خانواده را از هم مى‏گسلد و تا مرز طلاق یا دعوا و مناقشات هم پیش مى‏رود.
«حسد»، عامل دیگر قطع دوستى‏هاست.
حسودان از چشم‏ها مى‏افتند و رشک ورزى به داشته‏ها و موفقیت‏هاى دیگران، چه بسا دوستى‏ها را به دشمنى تبدیل مى‏کند.
«خُلف وعده» که نوعى «بى‏وفایى» است، عامل دیگرى در به هم خوردن رفاقت‏هاست.
«برخورد متکبرانه» نیز یکى از این عوامل است.
بارى... دوست داشتن یک «هنر» است و حفظ دوستى، هنرى مهم‏تر.
امام على(ع) فرمود: ناتوان‏ترین افراد کسى است که نتواند براى خود دوستى فراهم آورد، و ناتوان‏تر از او کسى است که نتواند دوستان خود را نگه دارد!

حدیث عشق

حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد

بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد

سماع انس که دیوانگان از آن مستند

به سمع مردم هشیار در نمی‌گنجد

میسرت نشود عاشقی و مستوری

ورع به خانه خمار در نمی‌گنجد

چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ

که بیش زحمت اغیار در نمی‌گنجد

تو را چنان که تویی من صفت ندانم کرد

که عرض جامه به بازار در نمی‌گنجد

دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم

که با تو صورت دیوار در نمی‌گنجد

خبر که می‌دهد امشب رقیب مسکین را

که سگ به زاویه غار در نمی‌گنجد

چو گل به بار بود همنشین خار بود

چو در کنار بود خار در نمی‌گنجد

چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست

که سعی دشمن خون خوار در نمی‌گنجد

به چشم دل نظرت می‌کنم که دیده سر

ز برق شعله دیدار در نمی‌گنجد

ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست

گدا میان خریدار در نمی‌گنجد