اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

عادت میلیاردرها

 1- زندگی با صرفه جویی. برای افزایش درآمد خود باید مطمئن باشید که بیش از در آمد خود خرج نمی کنید. اگر در ماه هشتصد هزار تومان درآمد داشته باشید و یک میلیون تومان در ماه خرج کنید. چگونه می توانید ثروتمند شوید؟

2- وام گرفتن را محدود یا حذف کنید. سعی کنید توانایی های خود را افزایش دهید و خوب کار کنید. به جای اینکه مدام بدنبال وام گرفتن باشید. شما بدون اتومبیل هم می توانید مدتی زندگی کنید. و اگر اکنون مقروض هستید سعی کنید دین خود را زودتر بپردازید تا اینکه بدنبال وام جدیدتری باشید. همانطور که می دانیم دلبستگی های مختلف می تواند به ما در رسیدن به پول زیاد کمک کند. اما اگر این دلبستگی ها را با قرض و وام گرفتن برآورده سازیم این بدهکاری سد راه شما می شود.

3- رضایتمندی خود را به تأخیر بیندازید. بیشتر افراد نمی توانند ثروتمند شوند چون هر چه را خواسته اند پولش در جیبشان هست باید به زودی فراهم کنند. آنها لذت آنی و کوتاه مدت را به صبر و تحمل و سود درازمدت ترچیح می دهند. به عبارت دیگر این افراد پول خود را برای پر کردن جیب طراحان کیف، کفش، ماشین و ... حرام می کنند. اگر شما هم از جمله افرادی هستید که که در برابر طمع خود نسبت به خرید و لذت آنی می توانید مقاومت کنید باید بگویم استعداد میلیاردر شدن را دارید و البته با کمی تأخیر همه آنها را بدست خواهید آورد.

4- مسئول باشید. اینکه ثروت شما چگونه افزایش می یابد به خود شما بستگی دارد. این چیزی نیست که به رئیس شما یا کس دیگری وایسته باشد. کنترل زندگی خود را بدست گیرید و اگر لازم است روش زندگی خود را تغییر دهید. نسبت به دارایی خود مسئول باشید. شما می توانید از وضعیت خود شاکی باشید و مدام غر بزنیدکه چرا در خانواده ای ثروتمند به دنیا نیامده اید.

5- به پول احترام بگذارید. بسیاری افراد تمایل داند به پول بدبین باشند. آنها می گویند پول ریشه همه شیاطین است. ولی من به خلاف آن اعتقاد دارم. اعتقاد بنده این است که بی پولی ریشه همه شیاطین است. بسیاری از جنایت ها ریشه در فقر و طبعات آن دارند. همینطور افراد زیادی فکر می کنند اگر پولدار شوند مشکلات زیادی خواهند داشت. ولی حقیقت این این است که اگر بی پول هم باشند مشکلات زیادی خواهند داشت. پس چرا با مشکلات یک کیف پر از پول مواجه نشویم؟

6- بر روی خود سرمایه گذاری کنید. همیشه در حال آموختن باشید و سعی کنید بر روی خود سرمایه گذاری کنید. فقط با تداوم در یادگیری و افزایش توانایی است که می توانید پول بیشتری بدست آورید. چرا استاد نسبت به شاگرد پول بیشتری بدست می آورد؟ دلیل آن تفاوتی است که بین تجربه و سطح دانش آنها وجود دارد. یادگیری شما باید در دو جهت باشد یکی اینکه توانایی ها  شغلی خود را بالا ببرید و دیگر اینکه دانش سرمایه گذاری خود را افزایش دهید. بله تعجب نکنید همه آنهایی که اکنون سرمایه گذاران موفقی هستند روزی مانند شما بوده اند.

7- فوق فعال باشید! افراد فوق فعال تمایل دارند هر فکری را به واقعیت تبدیل کنند. اگر برای این افراد هیچ موقعیتی وجود نداشته باشد تا پول در بیاورند آنها فرصت ها را برای خود ایجاد می کنند. فوق فعال بودن صفت قدرتمندی است که می تواند به شخص در گذشتن از هر مانعی کمک کند. در مقابل این افرادی وجود دارند که به آنها واکنشی می گویند. آنها منتظر می مانند تا در زندگی شان اتفاقی خوشایند بیفتد یا شانس در خانه آنها را بزند و بر زندگی خود کنترلی ندارند. ولی متاسفانه این وقایع هیچگاه رخ نمی دهند.

8- بیشتر عمل کنید. با کار کردن بیش از آنچه انتظار می رود به تدریج متوجه می شوید. فرصت ها می آیند بر در شما می کوبند. مثلاً فرض کنید برای یک شرکت فروشندگی می کنید. و آنها از شما می خواهند در ماه 5 میلیون تومان فروش داشته باشید حال اگر 8 میلیون تومان فروش داشته باشید احتمالا رئیس شما مزایای شما را افزایش خواهد داد. و اگر رئیس شما متوجه شما نباشد مطمئن باشید شرکت های رقیب متوجه شما هستند.

وعده دروغین

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.

از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.

اما پادشاه به محض ورود به داخل قصروعده اش را فراموش کرد.

صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که درکنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تومرا از پای درآورد.

تحلیل مدیریتی:

  • هرگز به زیر دستان خود وعده دروغین ندهید.
  • کارهای روزمره تان را یادداشت نمایید تا فراموشتان نشوند .
  • برای ساده ترین مسائل اهمیت قائل شوید ، شاید این مسئله ساده برای دیگران از اهمیت زیادی برخوردار باشد .
  • تمام امکانات لازم را برای زیردستان فراهم آورید تا اسباب نارضایتی ایشان را فراهم نکرده باشید .

مشاور

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سر و کله یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده های خاکی پیدا می‌شود. راننده آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهوارهای ( GPS) را فعال کند، شد. منطقه ی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفحه ی کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیده عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.

بالاخره 150 صفحه اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.

چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، می‌توانی یکی از گوسفندها را ببری.

آنگاه به نظاره مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد.

مرد جوان پاسخ داد: آره، چرا که نه!

چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.

مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟

چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی