اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

قاتل خاموش

چرا برخی زندگی‌های زناشویی از هم می‌پاشد؟ بسیاری از زوج‌ها از «تفاوت‌های غیرقابل تطبیق» به عنوان دلیل اصلی جدایی نام می‌برند، اما واقعا این مشکلات کدام هستند؟ این مقاله به برخی علت‌های این موضوع می‌پردازد.

همسرم احساسات مرا نمی‌فهمد

اگر چه این جمله یکی از رایج‌ترین شکایت‌های زوج‌هاست، ما باید قبل از تصمیم‌گیری در مورد رفتارهای طرف مقابل، رفتار خودمان را بسنجیم.

قضاوت در مورد رفتار طرف مقابل پیش از آن که او حتی در مورد آن موضوع اطلاع داشته باشد ، صدمه زیادی به رابطه زناشویی می‌زند. فرضیاتی که ما در مورد یکدیگر پیش خود می‌پنداریم، قاتل خاموش زندگی زناشویی ما هستند.

وقتی یک رابطه روی تصورات متمرکز می‌شود نه واقعیات، ارتباط زوجین با یکدیگر قطع می‌شود. شما فقط تصوراتی در مورد یکدیگر دارید و همین عامل باعث کمتر صحبت کردن زوج‌ها با یکدیگر و به نوعی متارکه روحی می‌شود. در این‌گونه مواقع معمولا زوج‌ها تعبیر نادرستی از رفتار‌های یکدیگر دارند علاوه براین، رفتارهای آینده همسرشان را هم پیش‌بینی می‌کنند.

بهترین راه‌حل این است که فرضیات خود در مورد رفتارهای همسرتان را روی کاغذ بنویسید. برای مثال: همسر من ترجیح می‌دهد زمان بیشتری را سر کار بماند تا این که به خانه بیاید و با من وقت خود را بگذراند. بعد از نوشتن هر جمله سعی کنید بفهمید این تصورات از کجا آمده‌اند؟ آیا این جمله‌ای است که همسرتان دقیقا به شما گفته؟ تفاوت زیادی بین آنچه شما فکر می‌کنید و آنچه در واقعیت اتفاق می‌افتد، وجود دارد.

 

ما در مورد همه چیز بحث می‌کنیم

در حالی که یکی از علائم کاهش علاقه در رابطه زناشویی، دعواها و جر و بحث‌های مداوم است، دلیل اصلی جدایی زوج‌ها نیست.

جر و بحث‌ها وقتی بسیار مخرب می‌شوند که زوج‌ها در مورد دلیل اصلی ناراحتی خود با یکدیگر صادق نباشند. شاید شما از کمک نکردن همسرتان در کارهای خانه ناراحت هستید، ولی به جای این که دلیل اصلی ناراحتی خود را ابراز کنید، این جمله را می‌گویید تو اصلا به من توجه نمی‌کنی! اوضاع وقتی بدتر می‌شود که شما ترس‌ها و ناراحتی‌های اصلی خود را به یکدیگر نگویید.

درگیری‌های احساسی شدید و جر و بحث‌های مداوم به معنای پایان رابطه زناشویی نیست. تفاوت‌های غیرقابل تطبیق باعث عدم برقراری ارتباط مناسب بین زوج‌ها می‌شود. اگر بتوانید یک گفتگو را خوب هدایت کنید، می‌توانید شدیدترین بگو مگو‌ها را حل کنید. جر و بحث‌ها ریشه در مشکلات حل نشده درونی ما دارند پس اگر ما سعی کنیم بیشتر خودمان را بشناسیم بهتر می‌توانیم از عهده مشکلات برآییم.

 

هنگام جر و بحث از خود بپرسیدترس واقعی من از چیست؛ من با این حرف‌ها می‌خواهم چه چیز را به هـمـسـرم بـگـویـم؟ بـهـتـر اسـت هـنـگـام بـگو مگو از عبارت‌هایی نظیر وقتی تو این کار را انجام می‌دهی من احساس می‌کنم..... چون..... استفاده کنید، این نوع جملات به شما کمک می‌کنند که بدانید واقعا دعوا بر سر چیست.

شما باید با مشکلات احساسی خود از قبیل حسادت و خشم کنار بیایید. حرف زدن با همسرتان در مورد این احساسات مانع از بروز دوباره آنها و تخریب زندگی زناشویی‌تان می‌شود.

هر آنچه که روزی در همسرم می‌ستودم اکنون برایم غیرقابل تحمل است.

اغلب خصوصیت خاص طرف مقابل که ما را به شدت جذب می‌کند همان خصوصیتی است که ممکن است باعث به هم خوردن رابطه شود. چطور چنین چیزی ممکن است؟ ما بیشتر اوقات جذب آن قسمت از شخصیت افراد می‌شویم که احساس می‌کنیم خودمان فاقد آن هستیم.

 

دیگر برای یکدیگر جذابیت نداریم

به ندرت اتفاق می‌افتد ، زمانی که دو نفر عمیقا جذب یکدیگر می‌شوند ، بعد از مدتی این احساس دو طرفه از بین برود. پس اگر شما و همسرتان تصور می‌کنید دیگر احساسی به یکدیگر ندارید و این احساس باعث از بین رفتن رابطه زناشویی‌تان شده، صد درصد، مشکلات عمیق‌تری بین شما وجود دارد. افراد طی گذر زمان امکان انتخاب راه‌های متفاوتی در زندگی شان دارند، شما از لحاظ احساسی، از همسرتان احساس جدایی می‌کنید و این تنها به این دلیل است که توجه زیادی به زندگی زناشویی‌تان نداشته‌اید.

به زندگی زناشویی‌تان مانند یک موجود زنده نگاه کنید که نیاز به تغذیه دارد. از خود بپرسید: رابطه زناشویی ما چگونه است؟ چگونه می‌توانیم رابطه‌مان را بهتر کنیم؟ با استفاده از این سوالات می‌توانید زندگی بهتری داشته باشید و دوباره به یکدیگر جذب شوید.

به زندگی زناشویی‌تان مانند یک موجود زنده نگاه کنید که نیاز به تغذیه دارد.

همسر من دچار بحران میانسالی شده

رسیدن به دوران میانسالی اغلب با مشکلاتی همراه است، زمانی که یکی از طرفین می‌خواهد در زندگی تغییرات اساسی بدهد با مخالفت شدید دیگری مواجه می‌شود، علایق در نفر دیگر مانند هم نیست.

تغییر ناگهانی دیدگاه یکی از زوج‌ها نباید منجر به فـروپاشی زندگی زناشویی شود. بهترین راه حل گفتگو است. شما باید بر سر این موضوع که چه چیز به نفع هر دوی شماست به توافق برسید. نگرانی‌ها و دلواپسی‌های همسرتان را که مانع از پذیرفتن تغییرات می‌شوند بنویسید، برای مثال: من نمی‌خواهم به کشور دیگری مهاجرت کنم چون... و در مورد آن بحث کنید. شما باید دریابید که واقعا چه چیز، شما یا هـمـسـرتـان را مـی‌تـرسـانـد. بـا همسرتان در مورد چگونگی از بین بردن این ترس‌ها و برنامه‌ریزی صحیح برای آینده‌ای که سعادت هردو نفرتان را تضمین می‌کند، صحبت کنید

دوباره تکرار نکنید

خیلی از مسایل در گذر زمان حل می‌شوند. بعضی از ما دلمان می‌خواهد به گذشته‌ها برگردیم اما بعضی دیگر هرگز دوست ندارند گذشته‌های تلخ‌شان را تکرار کنند. در هر دو صورت، هیچ کس نمی‌تواند فیلم زندگی خود را به عقب برگرداند. گذشته‌ها گذشته و دیگر برنمی‌گردد. با گذشت زمان، خیلی از بحران‌هایی که در زندگی داشته‌اید پشت سر گذاشته‌اید، دوران‌های سختی مانند دوری از عزیزان، بحران اقتصادی و ورشکستگی، بیماری خانواده و فرزند . گذر زمان، خیلی از مسایل را حل می‌کند. شاید تا به حال برایتان اتفاق افتاده باشد که با مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته، آهی بکشید و به یکدیگر بگویید گذشته‌ها را باید فراموش کرد. ولی آیا واقعا مفهوم «گذشته‌ها گذشته» این است که باید آن را فراموش کنیم؟ اصولا آیا امکان به فراموشی سپردن گذشته‌هایمان وجود دارد؟ گذشته زندگی ما جزو زندگی‌مان است. اگر بتوانیم آن را به فراموشی بسپاریم، آیا درست عمل کرده‌ایم؟

از نگاه دیگر و با اینکه «گذشته‌ها گذشته»؛ خیلی از مردم هنوز در گذشته خود زندگی می‌کنند یا دیگران آن‌قدر در گذشته‌های آنها کنکاش می‌کنند که وادار می‌شوند همواره آن تلخی‌ها را مرور کنند. واقعا چه‌طور باید با گذشته‌ها رابطه برقرار کرد؟ اینکه می‌گویند گذشته‌ها گذشته، مفهوم جالبی دارد که از دو جهت قابل بررسی است. گذشته ما از این جهت گذشته که قابل دخل و تصرف‌ نیست و دیگر نمی‌توانیم کاری برایش بکنیم، اما در نگاهی دقیق و از سوی دیگر، گذشته‌ها نگذشته چون ما نمی‌توانیم آنها را فراموش کنیم. گذشته‌ها در ذهن ما به عنوان درس زندگی و نکته‌های عبرت‌آموز وجود دارند و این درس‌ها هستند که باعث هموار شدن زندگی آینده‌ ما خواهند شد.

گذشته‌ها را باید در پس زمینه ذهنی‌تان داشته باشید و از اشتباهات آن درس بگیرید ولی بدانید که هرگز قابل برگشت نیستند.

از آنجا که انسان‌ها عوض می‌شوند و رفتارهای اجتماعی، عاطفی و روانی آنها در طول مدت زمان پخته‌تر می‌شود و تغییر می‌کند، نباید گذشته یک آدم را مثل قفسی برای او در نظر بگیریم و او را به گذشته‌اش الصاق کنیم. اگر ما افراد را همیشه با گذشته‌شان بسنجیم، در حقیقت فرصت تغییر را از آنها گرفته‌ایم و این یک رفتار اشتباه است.

 اینکه بگوییم این فرد ذاتا همین‌گونه است و مدام ناپختگی گذشته‌اش را بر سر او بکوبیم، در واقع شانس تغییر و ساختن زندگی آینده را از او گرفته‌ایم. انسان‌ها در هر مقطع از زندگی با توجه به شرایط، نیازها و تجارب و موقعیت‌هایشان تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند و انجام یک اشتباه در گذشته دلیل بر این نیست که فرد در همین ناآگاهی و بی‌تجربگی خواهد ماند.

گذشته‌ها گذشته اما خاطرات آن، خصوصا بر اساس بار عاطفی و روانی که در زندگی ما به جا گذاشته‌اند، در ذهن افراد خواهد ماند و ما باید از آنها درس بگیریم و آینده را به صورتی بهتر بسازیم نه اینکه با آن خاطره‌ها دورمان قابی بکشیم و خود را محصور کنیم. سعی کنید از تجربیات خود برای اتخاذ تصمیم درست در زندگی امروز، چه در زمینه کار و چه زندگی خانوادگی استفاده کنید. اگر قرار باشد تصمیمی بر مبنای ناپختگی بگیرید و یا رفتاری مشابه آنچه در گذشته به غلط انجام داده‌اید دوباره تکرار کنید، دیگران گذشته را به یادتان می‌آورند و قصدشان این است که شما را متوجه اشتباهات‌تان در آن ایام کنند، نه اینکه قصد آزار شما را داشته باشند. اگر اصلاح رفتار و کردارتان نیازمند فراگیری مهارت‌های خاصی است، بهتر است همین امروز برای آموزش و فراگیری آن مهارت‌ها اقدام کنید. اگر هم نیازمند اطلاعات بیشتر در زمینه مسایل اقتصادی و کاری‌تان هستید باز هم می‌توانید از منابع آگاه آن را کسب کنید. با خودتان روراست باشید. آیا واقعا اتفاق افتاده که دوباره و دوباره یک اشتباه را مرتکب شوید؟ اگر چنین است، باید علت آن را کشف کنید و درمان نمایید. گاهی عدم فراگیری مهارت‌های خاص و گاهی تیپ خاص شخصیتی افراد عامل این مساله هستند.

 اگر شما همچنان به اشتباهات گذشته ادامه دهید دیگران خواهند گفت: «تو هنوز همان آدمی هستی که چنین و چنان بودی» و به این صورت گذشته را بر سرتان می‌کوبند. اگر کسی در گذر زمان حرکت رو به جلو داشته باشد، می‌تواند از گذشته و اشتباهاتش فاصله بگیرد و به آینده موفق خود که بر پایه تجربیات گذشته بنا نهاده است، امیدوار باشد.فراموشی نعمت خداست! اگر شما یک روز غول چراغ جادو را پیدا می‌کردید، چه چیزی از او می‌خواستید؟ آیا می‌خواستید شما را پولدارترین فرد روی زمین کند، آن‌قدر قدرتمند شوید که توانایی انجام هر کاری را داشته باشید یا شاید هم می‌خواستید کاری کند که باهوش‌ترین انسان شوید یا حافظه‌تان آن‌قدر قوی شود تا هر چیزی را که یاد می‌گیرید، هیچ‌وقت فراموش نکنید؟ هر کدام از این آرزوها را که انتخاب می‌کردید، این احتمال وجود داشت که پس از مدتی از آن پشیمان شوید، اما از یک چیز مطمئنم و آن اینکه با انتخاب گزینه قوی‌ترین حافظه بدون تردید پس از مدتی علاوه بر پشیمانی، از زندگی سیر می‌شدید! بله، به درستی، فراموشی، نعمت خداست! اینکه ما با گذشت زمان می‌توانیم اتفاقات بد، آنچه از دست داده‌ایم، فقدان عزیزان و سایر ناملایمات زندگی‌مان را فراموش کنیم، نعمت بزرگی است.

اگر ما افراد را همیشه با گذشته‌شان بسنجیم، در حقیقت فرصت تغییر را از آنها گرفته‌ایم و این یک رفتار اشتباه است.

اما احتمالا شما هم افرادی را دیده‌اید که بدجوری با گذشته خود درگیرند. پیوسته به این فکر می‌کنند که چرا این اتفاق افتاد و آن اتفاق نیفتاد، چرا این کار را کردم یا آن کار را نکردم، این را گفتم یا آن را نگفتم و.... پس این نعمت فراموشی چرا در اینجا به کمک‌مان نمی‌آید و خاطرات بد را پاک نمی‌کند؟ آیا راهی وجود دارد که بتوان ذهن را از این خاطرات رها ساخت؟ آیا می‌توان کاری کرد که افراد به جای غصه خوردن، گذشته خود را به عنوان کتابی از خاطرات بنگرند که باید از اشتباهات و ناکامی‌هایش درس گرفت؟ برای اینکه به این آرمان رویایی نزدیک شویم اول باید به این سوال جواب داد که علت ایجادکننده مشکل چیست و آیا می‌توان آن را برطرف کرد؟ بدیهی است که انتظار داشته باشیم با برطرف شدن علت، مشکل از بین برود. پیچیدگی انسان باعث می‌شود که برای این معما تنها به دنبال یک پاسخ نباشیم. علل متعددی ممکن است باعث این مساله شوند. 

برای مثال، مشخص شده موقعی که غمگین هستیم افکار منفی ما بیشتر می‌شود و بیشتر به چیزهای منفی فکر می‌کنیم. یا موقعی که مضطربیم افکار نگران‌کننده بیشتری به سراغمان می‌آید. بیماری‌های دیگری مانند وسواس و برخی از اختلالات شخصیت هم ممکن است با افکار ناراحت کننده و یا اشتغالات ذهنی خاص همراه باشند. البته نمی‌خواهیم بگویم که هر کسی دچار این افکار ناراحت کننده باشد بیمار است، بلکه ممکن است در شرایط دیگری که تحت استرس قرار می‌گیریم هم به وضعیت مشابهی دچار شویم. پس شاید برخی اقدامات مانند کاهش استرس (اگر ممکن باشد)، استفاده از روش‌های تن آرامی (ریلکسشن) و ایجاد مشغولیت‌های جایگزین مانند ورزش بتواند کمک کننده باشد و مثل همیشه اگر مشکل در حدی ناتوان کننده یا شدید باشد که باعث اختلال واضح در زندگی فرد شود یا ساعت‌های زیادی فرد را به خود مشغول نگه دارد، حتما نیاز به بررسی بیشتر و احتمالا درمان دارد.

نگاهی خریدارانه

چرا من؟ چرا بچه من؟ آیا تا به حال با خودتان این جمله‌ها را گفته‌اید وقتی به فرزند بیمار خود نگاه کرده‌اید یا وقتی درد کشیده‌اید یا شاهد دردی بوده‌اید؟! خیلی‌ها برای این سوال هیچ جوابی ندارند و بعضی‌ها هم با نگرش خاص خود توانسته‌اند برای این سوال جوابی بیابند؛ برای مثال، بعضی‌ها درد و بیماری را نشان گناهی دانسته‌اند یا برخی دیگر، درد و بیماری را راهی برای پخته شدن دانسته‌اند و برخی دیگر، راهی برای نزدیک‌تر شدن به خداوند. در نقطه مقابل، عده‌ای هم هستند که بیماری را ظلمی بر آدمی می‌دانند و بعضی دیگر، آن را صرفا عاقبت سهل‌انگاری‌های آدمی قلمداد کرده‌اند. بعضی‌ نیز بیماری را جزیی از زندگی دانسته‌اند و ...

بیماری از منظر روایات

از دیدگاه دینی، یکی از مهم‌ترین و با ارزش‌ترین نعمت‌هایی که خداوند به انسان داده است، سلامت است. اما در کنار این امر، بارها به صبر و تحمل در برابر بیماری هم اشاره شده؛ تا جایی که این صبر و تحمل را وسیله‌ای برای بخشش گناهان و نزدیکی به خدا دانسته‌اند. حتی در آیه‌ای از قرآن کریم آمده: «ما شما را به وسیله شرور (مصایب و بیماری‌ها) و خیرات و نعمت‌ها امتحان می‌کنیم.» در سوره بقره نیز پس از آنکه سختی‌ها و مصایب و مشکلات را به‌عنوان ابزارهای امتحان ذکر می‌کند، می‌فرماید: «و بشر الصابرین: بشارت بده به کسانی که در مقابل سختی‌ها و مشکلات شکیبایی و خویشتن‌داری نشان می‌دهند.» این نوع نگاه باعث می‌شود نگرش‌مان نسبت به بیماری عوض شود و آن را حتی در حد یک نعمت بدانیم.

پیامبر اکرم(ص): «بنده چون بیمار شود، خداوند به فرشتگان خویش چنین وحی کند: ای فرشتگانم! من بنده‌ام را به بندی از بند‌های خویش گرفتار ساخته‌ام. اینک اگر جانش را بستانم، او را می‌آمرزم و اگر او را عافیت بخشم، در حالی از بستر بر می‌خیزد که هیچ گناهی ندارد.»

بلا گاهی کیفر است گاهی باعث ارتقای مومن

به‌طور کلی گناه یک‌سری آثار وضعی و یک‌سری آثار تکلیفی دارد. آن جنبه تکلیفی که مخالفت با امر خدا است، با توبه از بین می‌رود و انسان در آن دنیا درگیر عذاب الهی نمی‌شود. اما درباره آن اثر وضعی باید گفت که نمی‌توان نتیجه عمل را از عمل جدا کرد.  برخی گناهان از استجابت دعا جلوگیری می‌کنند و برخی موجب گرفتاری در زندگی می‌شوند. هر گناه آثار وضعی خودش را دارد. خداوند به انسان‌های خوب بلا می‌دهد تا در اثر خویشتن‌داری، صبر و یاد خدا در آنها بالا رود و مقام‌شان بالاتر رود. بر همین اساس است که انبیا از همه مردم گرفتاری بیشتری داشته‌اند. و اما در رابطه با برخی دیگر از بلاهایی که مومن درگیر آن می‌شود، باید گفت: «چون خدا مومن را دوست دارد و نمی‌خواهد در آن دنیا او عذاب جهنم را بچشد، کیفر وی را در این دنیا می‌دهد.

معنای مجازات درونی

اساسا این تفکر که هر عملی که انسان انجام می‌دهد بازتابی دارد که به خودش برمی‌گردد، نه تنها در ادیان، بلکه در تمام جوامع سنتی و عرفی و حتی غیردینی هم به شکل‌های مختلفی مورد توجه قرار گرفته. وجدان فردی، کانونی است برای ارزش‌گذاری در مورد مفاهیم خوب و بد، بر اساس معیار‌های جامعه‌ای که فرد در آن زندگی می‌کند. بنابراین هنگامی که فرد یک رفتار منفی را مرتکب می‌شود، چون این انحراف در درون وی هم تجلی پیدا می‌کند و با معیار‌های خوب و بدی که در وجدان او نهادینه شده برخورد می‌کند، فرد در عمل دچار تعارض با ارزش‌های محیط می‌شود. خلاف‌های این فرد حتی اگر در خفا هم انجام شده باشد به طور ناخودآگاه با سنت‌ها، احساسات، عواطف و رفتار عمومی و طبیعی جامعه تضاد پیدا می‌کند و در محیط اجتماعی اگر رفتار منفی فرد برملا شود از سوی قانون گذاران مورد محاکمه قرار می‌گیرد.

 

 ولی اگر در حوزه وجدان فردی عمل خلافی انجام دهد؛ حتی اگر جلوه عمومی نداشته باشد، مشکلات عدیده‌ای در روح و روان فرد ایجاد می‌کند و به عبارت دیگر، انحرافات فرد از قواعد خوب و بد جامعه در آینه‌ای به نام روان او تجلی پیدا می‌کند و به صورت چشم‌گیری با تغییر دادن رفتار او در محیط اجتماعی برای وی مشکلاتی را پدید می‌آورد. بر همین اساس است که می‌گویند: «جامعه بهترین مکان برای آزمودن روان آدم‌ها است» و بر اساس همین گفته می‌شود: «هر عملی که فرد انجام می‌دهد، به خود او برمی‌گردد.» در حقیقت آدم‌هایی که دچار انحرافات جنایی، اخلاقی می‌شوند این انحرافات به دو شکل در وجودشان متجلی می‌شود؛ یا در تجلی بیرون و در محیط اجتماعی در جامعه دچار تعارض می‌شوند و به صورتی کاملا طبیعی از سوی جامعه مورد مجازات قرار می‌گیرند یا اینکه در حالت دوم در درون‌شان مشکلاتی پدید می‌آید، از افسردگی‌ها و ناراحتی‌های روانی جزیی گرفته تا حادترین بیماری‌های روانی که ممکن است به خودکشی منتهی شود درگیر می‌شوند.

گاهی افراد به دنبال رفتار اشتباه خود درگیر رفتارهای غلط متعدد و پیاپی می‌شوند. در برخی موارد، مشکلات آنها تاوان رفتار نادرست نیست؛ بلکه ذهن از نظر شناختی درگیر اشتباه بزرگی شده است 

پذیرش بیماری بخشی از درمان بیماری

گاهی افراد به دنبال رفتار اشتباه خود درگیر رفتارهای غلط متعدد و پیاپی می‌شوند. در برخی موارد، مشکلات آنها تاوان رفتار نادرست نیست؛ بلکه ذهن از نظر شناختی درگیر اشتباه بزرگی شده و بدون فکر و بی‌استفاده از مهارت‌های حل مساله (از جمله، مدیریت اضطراب و تصمیم‌گیری) به رفتارهایی دست می‌زنند که فرد یا اطرافیان او، آن را به پدیده‌های ماورای روان‌شناختی ربط می‌دهند.

در چنین مواردی، خانواده و جامعه در کمک به حل مشکلاتی که فرد با آن درگیر است، کمک زیادی می‌توانند بکنند. بعضی از این راهکارها عبارت‌اند از: • همراهی با فردی که درگیر مشکل شده • استفاده از اصل جلوگیری از بروز رفتار غلط مجدد

• استفاده از عوامل ارتقادهنده سلامت روان؛ مانند ورزش و مسافرت • کمک و همکاری اعضای خانواده در مثبت‌اندیشی

• توجه دادن فرد مشکل‌دار به توانمندی‌های مثبت‌اش • جلوگیری از تحقیر و سرزنش خانواده و نزدیکان • کمک و همراهی برای ایجاد رفتار‌های مثبت

اما نقش خود فرد هم بسیار مهم و اساسی است. در حالی که فردی که درگیر مشکلات می‌شود معمولا چشمش را به روی دیگر قسمت‌های مثبت زندگی می‌بندد، بدون اینکه متوجه باشد که ممکن است با عوض کردن فکر یا توجه به دیگر بعدهای زندگی تا حدودی مشکلات فعلی وی مرتفع شود.

این افراد می‌توانند با به کار بردن این راهکارها به خود کمک کنند:

• قبل از هر چیز باید به خدایی که به همه ما بینش و اندیشه داده توکل کنند. •تلاش کنند تا بر خودشان کنترل بیشتری پیدا کنند. •از روش خود‌آگاهی استفاده کنند. •مهارت‌های حل مساله را یاد بگیرند. •به گذشته بر نگردند و در حال زندگی کنند و به این نکته بپردازند که: «حالا که برای من مشکلی پیش آمده، باید چه قدم‌هایی بردارم تا این مشکل حل شود؟»

•مشکل را بپذیرند و خودشان را درمانده تلقی نکنند. •حتما از مشورت با دیگران بهره بگیرند. •بدون سرزنش خود به سمت رفتارهایی در جهت تقویت سلامت روانی خود قدم بردارند.