اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

میانسالی

میانسالی  فصلی از زندگی است که در محدوده سنی 40- 65 سال قرار دارد. در این دوره از زندگی افراد با تغییرات مختلف فیزیولوژیکی و جسمانی، شناختی و اجتماعی مواجه می شوند.اصطلاح میانسالی، مفهومی است که از اوایل قرن بیست، به تدریج در ادبیات روانشناسی ظاهر گردید. این اصطلاح توسط"الیوت جیکز" در دهه 1950 رسما در کتب روان شناسی رشد ظاهر گردید و سپس در دهه هفتاد، یک خبرنگار آمریکایی به نام گیل شی هی، کتابی با عنوان "بحران میانسالی" را نوشت که از پرفروش ترین کتاب آن سالها گردید.

میانسالی سنی است که در آن فرد با تجاربی بسیار متنوع و گهگاه ضد و نقیض مواجه می شود. از یک سو، زندگی در این دوران بحرانی و پر تلاطم است و از سوی دیگر، از آرامش نسبی برخوردار است.

در دوران میانسالی،هوش سیال(یا همان هوش ذاتی) افراد دچار افت شده  در حالیکه هوش متبلور(هوش فرهنگی و اکتسابی) افزایش می یابد.

 اریک اریکسون از روانشناسان برجسته رشد، این دوره از زندگی رابا عنوان "بحران مربوط به زایندگی در برابر خود فرورفتگی" نام نهاده است. وی عنوان می کند که در این مرحله افراد نیاز به نوعی احساس زایندگی دارند، زایندگی به معنای نوعی تولید است که اثر آن همواره باقی بماند. بسیاری از میانسالان از یکسو با مشاهده رشد فرزندان خود و از سوی دیگر با احساس مولد بودن در شغل خود، به رضایتمندی می رسند و بدین ترتیب در آنها حس زایندگی شکل می گیرد. از سوی دیگر ناموفق بودن در حل بحران این مرحله ممکن است به احساس در خود فرو رفتگی شدید منجر شود.

از لحاظ  شناختی بعضی از توانایی های دوران میانسالی افت می کند مانند زمان واکنش که طولانی تر می گردد ولی در عوض هوش عملی افراد افزایش می یابد یا به عبارت دیگر هوش سیال(یا همان هوش ذاتی) افراد دچار افت شده  در حالیکه هوش متبلور(هوش فرهنگی و اکتسابی) افزایش می یابد.

از لحاظ جسمانی، نیروی جسمانی اکثر میانسالان تغییر می کند اما باید توجه داشت که فعالیت جسمی بیشتر و به ویژه ورزش تا حدودی از تشدید این تغییرات جلوگیری می کند.

در زمینه تغییرات اجتماعی دوران میانسالی، دانیل لوینسون که بنیانگذار نظریه "فصول زندگی" است، بیان می کند که در این دوره از زندگی، میانسالان با پرسشهای جدیدی مواجه می شوند و با مرور گذشته و توجه به فرصتهای باقی مانده عمر خود گهگاه دستخوش احساس ناکامی می شوند.

از یک سو مسئولیت فرزندان و موقعیت شغلی که برای آنان پر دغدغه شده و از سوی دیگر وظیفه و مسئولیت نگهداری از والدین، منجر می شود که افراد دراین دوره از زندگی استرس و تنش شدیدی را متحمل شوند.

 گاهی "بحران میانسالی" نیز زندگی آنها را فرا می گیرد. البته این بحران تجربه ای همگانی نیست اما چند عامل در ایجاد آن نقش موثری ایفا می کند:

1- فرد میانسال به این آگاهی می رسد که دیگر جوان نیست و بسیاری از فعالیتهای گذشته را نمی تواند مانند گذشته انجام دهد.

2- آغاز برخی از بیماری های جسمی مانند قند خون، فشار خون عصبی یا مزمن، کلسترول، آرتروز و...

3- باز نشستگی و دست کشیدن از کار، قریب الوقوع می شود.

4- بزرگ شدن فرزندان و به تبع آن ترک کردن خانه توسط آنها به دلیل اشتغال، ازدواج، ادامه تحصیل و...که همین مساله گاه باعث می شود فضای شلوغ و پر شور و نشاط خانه، ناگهان خالی و سرشار از سکون گردد و میانسالان با فضایی سرد و به دور از هیجان مواجه شوند که در اصطلاح به آن "آشیانه خالی" می گویند.

5- زمانی که افراد وارد دوره میانسالی می شوند، والدین آنها پا به عرصه پیری نهاده و همین مساله آنان را ملزم و

مسئول به نگهداری از والدین خود می کند. از یک سو مسئولیت فرزندان و موقعیت شغلی که برای آنان پر دغدغه شده و از سوی دیگر وظیفه و مسئولیت نگهداری از والدین، منجر می شود که افراد دراین دوره از زندگی به علت تعدد نقش و مسئولیت، استرس و تنش شدیدی را از جهات مختلف متحمل شوند.

6- پیش بینی مرگ قریب الوقوع. افراد در دوره میانسالی با مشاهده مرگ والدین و عزیزان خود کم کم به این باور می رسند که مرگ برای آنها نیز نزدیک و قریب الوقوع است.

با این اوصاف، این بحران، مانند بحران نوجوانی لزوما پدیده ای عام و همگانی نبوده و بسیار مشاهده شده که افراد در میانسالی دورانی بسیار آرام و توام با سکون را تجربه کرده اند

نزاع دوستانه

بسیاری عقیده دارند که زندگی زناشوئی اصولا یک نوع نزاع دوستانه است و اختلاف خلقت بین آن دو ایجاب می کند که با یکدیگر گاهگاهی نزاع کنند، و خداوند حکیم طوری این دو جنس مخالف را با همدیگر پیوند داده و بین آن ها الفت ایجاد کرده که پرخاش ها و تندخوئی ها در برخی از اوقات ثمربخش است. از این رو کمتر خانواده ای است که در طول زندگی زناشوئی خود دچار بحران های زودگذر نشود. غالبا اختلافات جزئی و کلی در اکثر خانواده ها بین زن و شوهر امری است طبیعی که نه تنها به مراحل خطر و بحران شدید و جدائی نمی کشد بلکه دنبال آن یک نوع محبت و سازش پدید می آید . اگر نزاع اصلا صورت نگیرد ناراحتی های دو طرفه انباشته و متراکم شده و یکباره بسان کوه آتشفشان منفجر می شود .

عدم موافقت ها همیشه جدایی پیش نمی آورد بلکه پیش از ناسازگاری عدم توانایی هریک از طرفین در غلبه بر مشکلات موجب جدایی می شود.

اختلافات خانوادگی را چگونه می توان حل کرد؟

-آشنایی به حقوق یکدیگر و عمل کردن به وظایف  .

- وقتی را برای گفتگو و گوش دادن به صحبت ها و احیانا انتقادهای یکدیگر قرار دادن و هر یک از زن و شوهر بدانند که وقت انتقاد چه موقعی است. در قانون اسلام آمده است که وقتی احساسات خصومت آمیز و عصبانیت زیاد بر وجودتان مستولی است و سخت عصبانی هستید اصولا از تصمیم گرفتن و از هرگونه انتقاد بپرهیزید.

مشاوران خانواده می گویند: روابط زن و شوهر وقتی صمیمانه باشد انتقاد سازنده معجزه می کند.

 بهترین موقع انتقاد زن و شوهر از یکدیگر هنگامی است که استراحت لازم را کرده باشند و به اصطلاح سرحال باشند. زن و شوهر ها باید حتی الامکان سعی کنند انتقاد عملی و زبانی خود را از یکدیگر در میان اعضاء خانواده به خصوص در حضور افراد فامیل و خویشان مطرح نسازند.

-سازش باید دو طرفه باشد ، نه اینکه همیشه یکی از دو طرف کوتاه بیاید، اگرچه سفارش شده کوتاه آمدن از طرف زن بخاطر داشتن روحیه لطیف و محبت آمیز شروع شود اما مرد هم نباید همیشه منتظر شود زن کوتاه بیاید. 

 

-اگر خدای ناکرده اختلافات عمیق می شود مطابق پیشنهاد کتاب انسان ساز الهی یعنی قرآن کریم و تاکید روایات ائمه(ع) نمایندگانی از دو طرف جمع شوند و به این مشکل خاتمه دهند.

 

- از دخالت دادن و یا حتی مطلع کردن دیگران از این نزاع ها خودداری شود ، حتی فرزندان هم نباید متوجه شوند که در روحیه لطیف آن ها موثر خواهد بود. ابتدا بچه ها را به منزل اقوام یا همسایه ببرند ، بعد با هم برای حل اختلاف گفتگو نمایند.

 

-در گفتگو سعی شود اختلافات و صحبت های قبل را به میان نکشند و همدیگر را به این خاطر ملامت نکنند که تو قبلا چنین و چنان بودی و یا فامیل هایت هم همین طور لجباز بودند.

 

-این را هر دو به یاد داشته باشند که اولین راه حل آخرین راه حل نیست و از به زبان آوردن کلمه طلاق در خانه خودداری نمایند ، وقتی کلمه طلاق به میان آمد بنیان خانواده به لرزه درمی آید. همان طور که وقتی طلاق عملی شود عرش خدا به لرزه در می آید.

 

رعایت موارد زیر می تواند به پیوند بیشتر شما با همسرتان بینجامد:

1) ارتباط کلامی صمیمانه: یکی از مواردی که در تحکیم روابط زن و شوهر بسیار موثر است ارتباط کلامی و نوع محبت و مبادله کلمات و حرف هایی است که در طول شبانه روز بین زن و شوهر مطرح می شود.

مصادیق ارتباط کلامی صمیمانه: «مزاح و شوخی»، «تمجید و تعریف از یکدیگر» و «با کلمات زیبا همدیگر را صدا کردن»

2) زمانی را برای صحبت کردن برای همسر اختصاص دهید: همسران پرمشغله اصولا از محبت کردن غافل می شوند. در نهایت از نظر احساسی فاصله ای میان آنها ایجاد می شود و پر کردن این خلاء کاری دشوار است. بهترین راه حل برای جلوگیری از این فاصله ، اختصاص روزانه چند دقیقه برای صحبت کردن با هم است.

3) از کنجکاوی بیش از حد بپرهیزید: اگر احساس کنید که همسرتان رازی را از شما مخفی می کند، به دنبال یافتن سرنخ به سراغ اوراق خصوصی او نروید. باز کردن نامه های طرف مقابل یا خواندن دفتر یادداشت وی و به سراغ کیف او رفتن نقص مالکیت و حدود او می باشد بگذارید تا او در زمانی که احساس می کند مناسب است حقیقت را به شما بگوید.

4) از اعتماد همدیگر سوء استفاده نکنیم: اغلب همسران از اسرار به عنوان حربه ای علیه یکدیگر استفاده می کنند. یک وکیل به همسر خود گفته بود که با همکارانش مشکل دارد مدتی بعد که آن دو با یکدیگر بحث کردند، همسرش به او گفت: «می بینی هیچ کس نمی تواند با تو کنار بیاید»، این سوء استفاده از اسرار همسر، اعتماد به همدیگر را کمتر می کند.

5) نسبت به هم صداقت داشته باشید: صداقت زیربنای زندگی است و همه صفات عالیه در آن نهفته است. صداقت نهایت شکوفایی عزت در زندگی یک زن و شوهر است. عدم صداقت و دو رویی، آفت بزرگ خانواده است که زن و شوهر می توانند از روز اول با عهد و پیمان بر این که زیر بنای زندگی شان صداقت باشد، این آفت را دور کنند.

6) گذشت در برابر لغزش ها: برای افرادی که مدت ها با یکدیگر زندگی می کنند سرزدن لغزش و اشتباه و خطا امری عادی و متعارف است. بنابراین لازم است با عفو و گذشت از خطاها و اشتباهات یکدیگر چشم پوشی نمایند و آن ها را به رخ طرف مقابل نکشند.

دوست داشتن چه نشانه هایی دارد؟

بعضی‌ها معتقدند انسان بدون عشق نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد و دائما احساس می‌کند یک چیز کم دارند. نقطه عطف عشق در جامعه ما ازدواج است. روز به روز از تعداد ازدواج‌های اجباری کاسته شده و دختر و پسر خودشان تصمیم به ازدواج با هم می‌گیرند. در این چنین شرایطی وجود عشق و محبت بین طرفین یکی از عامل‌های مهم و تعیین‌کننده در این تصمیم است. پس می‌توان به این نتیجه رسید که تقریبا تمام ازدواج‌های امروزی با عشق آغاز می‌شوند. اما آنچه ما می‌خواهیم بررسی کنیم سرنوشت این عشق است که به کجا کشیده خواهد شد و چه بلایی سر آن می‌آید و در میان زندگی زناشویی بعد از ازدواج چه نشانه‌هایی از آن باقی می‌ماند.

برای آن که بتوانیم به کسی محبت کنیم اول از همه باید دیدگاه طرف مقابل را درباره محبت کردن بدانیم ، این کار را باید قبل از ازدواج انجام دهیم تا ببینیم آیا کسی که می‌خواهیم به عنوان همسر انتخاب کنیم با روحیات ما همخوانی دارد یا خیر.

برای یافتن این دیدگاه باید این سوال را از خود و طرف مقابلتان بپرسید که به نظر شما اگر کسی شما را دوست داشته باشد چگونه باید آن را ابراز کند و به تعبیری دیگر مظاهر محبت و عشق چیست؟ در جواب این سوال دیدگاه همه راجع به محبت معلوم می‌شود. بعضی‌ها محبت را بیشتر در مادیات می‌بینند مثلا از گرفتن یک کادو گرانقیمت می‌فهمند که کسی دوستشان دارد. بعضی‌ها گفتار عاشقانه را دوست دارند و می‌خواهند کسی که دوستشان دارد دائما به آنها ابراز علاقه کلامی کند و بسیاری از نمودهای دیگر محبت و عشق ورزیدن که بر اساس سلیقه و شخصیت‌های متفاوت، متغیرند. پیدا کردن این ترجیحات در خود و طرف مقابل به ما این امکان را می‌دهد که محبت خود را آنطور که می‌خواهیم به همسرمان ابراز کنیم و نتیجه مطلوبی بگیریم.

وقتی کسی را دوست دارید

تنها با گفتن دوستت دارم نمی‌توان به کسی ثابت کرد که دوستش داریم. عشق و محبت احساسی است که نسبت به کسی در ما به دلایل مختلفی ایجاد می‌شود. وقتی کسی را دوست داریم به خاطر این دوست داشتن خیلی کارها می‌کنیم و خیلی از رفتارها را انجام نمی‌دهیم. وقتی کسی را دوست دارید:

1- به او دروغ نمی‌گویید.

2- غرورش را نمی‌شکنید.

3- به خانواده‌اش و کسانی که دوست دارد احترام می‌گذارید.

همسر شما از دل یک خانواده آمده است که اگر آن خانواده نبود همسر شما نیز امروز در کنار شما نبود پس به خاطر وجود همسرتان که دوستش دارید باید از خانواده‌اش سپاسگزار باشید و به خاطر همسرتان به آنها احترام بگذارید و مطمئن باشید که همسر شما قدردان این احترام خواهد بود.

4- او را به باد نقدهای بیرحمانه نخواهید گرفت.

 این به معنی تایید همه جانبه همسرتان نیست که هر کسی ایراداتی دارد اما اگر کسی بخواهد همیشه تنها ایرادات شما را بگوید قطعا خسته خواهید شد. همیشه نقاط مثبت را در کنار نقاط منفی و بیشتر ببینید تا به همسرتان احساس ارزشمند بودن بدهید و از بهانه گیری و ایرادهای بی‌خود بپرهیزید.

5- با او لج‌بازی نمی‌کنید. وقتی همسرتان را دوست داشته باشید در برابرش موضع‌گیری نمی‌کنید و در برابر خواسته‌ها و رفتار او لج نمی‌کنید.

6- وقتی اشتباهی در قبال همسر خود مرتکب می‌شوید به راحتی و بدون قید و شرط از او عذرخواهی می‌کنید. اشتباه کردن در زندگی اجتناب ناپذیر است و یکی از راه‌های برطرف کردن اثرات این اشتباه در ذهن طرف مقابل عذرخواهی است که این عمل در برابر کسی که دوستش دارید باید برایتان بسیار راحت باشد چرا که غرور در برابر معشوق جایی ندارد.

7- او را در کارها و تصمیماتتان دخیل می‌کنید. وقتی همسرتان را دوست داشته باشید همیشه می‌خواهید نظر او را راجع به همه چیز جویا شوید و کاری کنید که او را خوشحال می‌کند پس همیشه با او مشورت می‌کنید و تصمیماتتان را به تنهایی نمی‌گیرید.

اختلاف نظر هم در زندگی زناشویی اجتناب‌ناپذیر است اما برخورد همسران در این اختلاف نظرها می‌تواند آن را مشکل ساز و یا سازنده کند.

8-اگر مخالفتی با او دارید با آرامش قانعش می‌کنید. اختلاف نظر هم در زندگی زناشویی اجتناب‌ناپذیر است اما برخورد همسران در این اختلاف نظرها می‌تواند آن را مشکل ساز و یا سازنده کند. پس اگر همسرتان را دوست داشته باشید با آرامش با او سخن می‌گویید و دلیل مخالفتتان را روشن و واضح برایش توضیح می‌دهید و آنگاه می‌توانید قانعش کنید.

9- به او در کارهایش کمک می‌کنید. زن و مرد باید در همه چیز با هم همکاری داشته باشند. درست است که این دو در زندگی وظایف مشخصی دارند اما امروزه این مرزها کمرنگ شده و زن و مرد در بیرون و داخل خانه در همه چیز همکاری می‌کنند. پس به راحتی می‌توان این کمک کردن را در زندگی امروزه معنی کرد.

10-اگر گاهی حوصله ندارد و غمگین است کمکش می‌کنید. اگر همسرتان غمگین یا عصبانی یا بی‌حوصله است اگر دوستش داشته باشید تمام تلاشتان را می‌کنید که این احساس منفی را از او دور کنید یا اگر لازم باشد به او فرصت دهید تا بتواند به حالت عادی برگردد نه این‌که بیشتر به او خرده بگیرید و او را ناراحت‌تر کنید. گاهی آرامش داشتن در برابر کسی که عصبانی است او را بیشتر عصبانی می‌کند. اگر همسرتان را عصبانی کردید با آرامش بی موقع خود ، او را عصبانی‌تر نکنید چرا که او فکر می‌کند آنقدر برایش ارزش ندارید که وقتی ناراحت است عین خیالتان نیست.

11- می‌توانید به راحتی اشتباهات او را ببخشید و فـرامـوش کـنـیـد. درسـت است که بعضی اشتباهات بخشودنی نیست اما تعداد آنها بسیار کم است و معمولا در زندگی اشتباهات کوچکی پیش می‌آید که می‌توان با محبت از آنها گذشت و با صحبت‌های منطقی از بروز دوباره آن جلوگیری کرد.

12-  از این‌که در کنارش هستید خوشحالید و نمی‌خواهید از کنارش فرار کنید. بعضی از زن و شوهر‌ها دائما می‌خواهند از هم فرار کنند و تنها باشند و یا با دیگران وقت بگذرانند. درست است که ممکن است گاهی انسان به تنهایی و خلوت کردن نیاز پیدا کند اما طبیعتا در اکثر اوقات از این‌که در کنار فردی که دوستش دارید هستید لذت می‌برید و می‌شود این خوشحالی و لذت را نشان دهید تا همسرتان بداند که در کنارش خوشحالید.

13- با لذت گذشت خواهید کرد و تمام چیزهای خوب را برای همسرتان می‌خواهید. این گذشت به معنی نادیده گرفتن خودتان نیست بلکه وقتی کسی را دوست دارید اول به او می‌اندیشید و بعد به خودتان.

14- در جمله‌هایتان کمتر از من استفاده می‌کنید و بیشتر از او و خوبی‌هایش می‌گویید.

بسیاری کارهای دیگر که وقتی کسی را دوست داریم انجام می‌دهیم یا نمی‌دهیم در این دسته جای دارند که می‌توان با دقت در انـتـظـارات خـودمـان در بـرابر کسی که ادعا می‌کند دوستمان دارد آنها را بیابیم. در واقع کارهایی که خودمان از همسرمان انتظار داریم می‌تواند فهرست خوبی از این دسته باشد