إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ (190)
همانا در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز روشن، دلایلى است براى خردمندان (190).
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (191)
آنهایى که در هر حالت (ایستاده و نشسته و خفتن) خدا را یاد کنند و دائم فکر در خلقت آسمان و زمین کرده و گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهاى، پاک و منزهى، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار (191)
رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (192)
اى پروردگار ما، هر که را تو در آتش افکنى او را سخت خوار کردهاى و او ستمکار بوده و ستمگران را هیچ کس یارى نخواهد کرد (192).
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (193)
پروردگارا ما چون صداى منادیى را که خلق را به ایمان مىخواند شنیدیم اجابت کردیم و ایمان آوردیم، پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن، ما را با نیکان محشور گردان (193)
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ (194)
پروردگارا ما را از آنچه به رسولان خود وعده دادى نصیب فرما و از آن محروم مگردان که وعده تو هرگز تخلف نخواهد کرد (194).
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (195)
پس خدا دعاهاى ایشان را اجابت کرد که البته من که پروردگارم عمل هیچ کس از مرد و زن را بى مزد نگذارم (چه آنکه همه در نظر خدا یکسانند بعضى مردم بر بعض دیگر برترى ندارند، مگر به طاعت و معرفت) پس آنان که از وطن خود هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون شده و در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کرده و کشته شدند، همانا بدیهاى آنان را (در پرده لطف خود) بپوشانیم و آنها را به بهشتهایى در آوریم که زیر درختانش نهرها جارى است، این پاداشى است از جانب خدا و نزد خدا است پاداش نیکو (یعنى بهشت و ملاقات خدا) (195).
لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (196)
ترا دنیا مغرور نکند (و غمگین نشوى) آن گاه ببینى کافران شهرها را به تصرف آوردهاند (196).
مَتاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197)
دنیا متاعى اندک است و پس از این جهان منزلگاه آنان جهنم است و چقدر آنجا بد آرامگاهى است (197)
لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ (198)
لیکن آنان که خدا ترس و با تقوا شدند منزلگاهشان بهشتهایى است که زیر درختانش نهرها جارى است و بهشت منزل جاودانى آنها است در حالى که خدا بر آنها خوان و سفره احسان خود را گسترده و آنچه نزد خدا است براى نیکان از هر چیز بهتر است (198).
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (199)
همانا برخى از اهل کتاب کسانى هستند که به خدا و کتاب آسمانى شما و هم کتاب آسمانى خودشان ایمان آورند در حالتى که مطیع فرمان خدا بوده و آیات خدا را به بهایى اندک نفروشند. آن طایفه، اهل کتاب را نزد خدا پاداش نیکو است (که هر نیک و بد را جزائى مسلم است) و البته خدا حساب خلق را سریع و آسان خواهد کرد (199).
این آیات به منزله خلاصهگیرى از بیان حال مؤمنین و مشرکین و اهل کتاب است که شرح حالشان در این سوره آمده بود، به این بیان که مىفرماید حال ابرار نیکان از مؤمنین ذکر خداى سبحان و تفکر در آیات او و پناه بردن به دامن او از عذاب آتش و در خواست مغفرت و جنت است، خداى تعالى هم خواستهشان را بر آورد و به زودى نیز بر مىآورد (این حال عمومى ایشان است)، و اما کسانى که کافر شدند حالشان این است که در دنیا در میان متاعى قلیل مىلولند و در آخرت جایگاهى آتشین دارند. پس وضع مؤمنین را نباید با وضع کفار مقایسه کرد، دسته سوم اهل کتابند که از کفار استثنا شدهاند، البته نه همه آنها بلکه افرادى که از حق پیروى مىکنند که چنین کسانى با مؤمنین هستند.
" إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ..."
گویا مراد از" خلق" کیفیت وجود و آثار و افعال از حرکت و سکون و دگرگونیهاى آسمان و زمین باشد نه پیدایش آنها، در نتیجه خلقت آسمانها و زمین و اختلاف لیل و نهار مشتمل بر بیشتر آیات محسوسه خداى تعالى است و ما بیان بیشتر این معنا را در سوره بقره آیه 164 و در تفسیر آیه هفتم همین سوره گذراندیم و نیز معناى اولى الالباب را بیان کردیم.
" الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً ..."
یعنى کسانى که خداى تعالى را در همه احوال یاد مىکنند (چه در حال قیام و چه قعود و چه دراز کشیده) و اما معناى ذکر و تفکر قبلا گذشت و حاصل معناى دو آیه این است: نظر کردن و اندیشیدن در آیات آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز در نظر کننده و اندیشنده ذکر دائمى از خدا را پدید آورد و در نتیجه صاحبان این نظر و اندیشه دیگر در هیچ حالى خدا را فراموش نمىکنند، و نیز باعث مىشود که در خلقت آسمانها و زمین تفکر کنند، و به این وسیله متوجه شوند که خداى تعالى بزودى آنان را مبعوث خواهد کرد، و به همین جهت از خداى تعالى درخواست رحمتش را نموده و از او مىخواهند وعدهاى را که داده، در حق آنان تحقق بخشد.
" رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا ..."
در این جمله، با کلمه" هذا" (با اینکه مفرد مذکر است) اشاره شده به آسمانها و زمین، با اینکه" السماوات" جمع و مؤنث است، و این به خاطر آن بوده که غرض در این
مناجات اشاره به یک یک آسمانها جداى از هم نبوده بلکه اشاره به جهت جامع آنها، یعنى مخلوقیت آنها بوده و آسمانها و زمین در مخلوق بودن واحدند، و این اشاره نظیر اشارهاى است که در حکایت کلام ابراهیم (ع) آمده، آنجا که فرمود:" فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ" «1» که این اشاره به جرم خورشید بدان جهت که خورشید است، نشده، چون ابراهیم هنوز خورشید را نشناخته بود، و اسمش را هم نمىدانست، که چیست بلکه بدان جهت اشاره شده که شیء است از اشیا.
و کلمه" باطل" به معناى هر چیزى است که در آن هدفى و غرضى معقول نباشد و به قول خداى تعالى در مثال سیل و کف آنجا که مىفرماید:" فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ" «2»، و به همین جهت اندیشمندان بعد از آنکه باطل را از عالم خلقت نفى مىکنند، این معنا برایشان کشف مىشود که پس بطور مسلم مردم براى جزا دوباره محشور خواهند شد، و در آن عالم ستمگران کیفر خواهند دید، آن هم کیفرى خوار کننده، که همان آتش باشد، و ممکن نیست کسى یا عاملى این کیفر را و مصلحت آن را باطل و یا رد کند، چون بدون حشر مساله خلقت، باطل خواهد شد، پس این است معناى اینکه مىگویند" فَقِنا عَذابَ النَّارِ رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ".
" رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ..."
منظور از منادى در این آیه شریفه رسول اللَّه (ص) است که بشر را به سوى ایمان ندا کرد،" أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ"، این جمله همان ندا را تفسیر مىکند، پس کلمه" ان"، ان تفسیرى است،" فامنا"، و چون با این کلمه اظهار ایمان کردند و در باطن این کلمه همه معارف الهى نهفته است، چون رسولى که به وى ایمان آوردند از ناحیه خدا به ایشان خبرهایى داده و از پارهاى امور از قبیل گناهان و بدیها و مردن در حال کفر و گناه ترسانیده بود و به پارهاى امور از قبیل مغفرت و رحمت خدا و جزئیات زندگى آن بهشتى که وعدهاش را به بندگان مؤمن خود داده تشویق کرده بود، به همین جهت بعد از آنکه گفتند:" فامنا" دنبالش درخواست کردند که خدایا ما را بیامرز،" فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا- و گناهان ما را از ما بریز"" وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا- و ما را با ابرار و نیکان که وعده چنان بهشتى به ایشان دادهاى بمیران" و نیز درخواست
کردند که خدایا آن وعده بهشت و رحمتى که دادهاى و رسولانت به اذن خودت ضمانتش را کردند در حق ما منجز بفرما.
پس معناى جمله:" عَلى رُسُلِکَ" این است که خدایا آن وعدهاى که بر رسولانت حمل کردى (و بر رسولانت نیروى تحمل بار رسالت دادى)، و رسولان هم آن وعده را از طرف تو ضمانت کردند، در حق ما منجز فرما، و معناى جمله:" وَ لا تُخْزِنا ..." این است که خدایا وعدهات را خلف مکن، که اگر چنین کنى، بیچاره مىشویم، و لذا دنبالش فرمود:" إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ".
از آیات مورد بحث این معنا روشن گردید که صاحبان این مناجات اعتقاد به خدا و روز جزا و مساله نبوت انبیا را به طور اجمال از راه نظر کردن به آیات آسمانى و زمینى به دست آوردند، و اما ایمان به جزئیات احکامى که پیامبر اسلام آورده از راه ایمان به رسالت رسول خدا (ص) به دست آوردند، پس صاحبان این مناجات بر طریق فطرتند، و هر حکمى را که فطرت کند به سمع و طاعت پذیرفتند." فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ ..."
تعبیر به کلمه" رب" و اضافه کردن آن بر ضمیر صاحبان مناجات، دلالت بر ثوران و فوران رحمت الهى دارد، و نیز دلالت دارد بر اینکه خداى سبحان در اثر فوران رحمتش رحمت خود را عمومیت داده، مىفرماید: بطور کلى عمل هیچ عاملى از شما را ضایع نمىگرداند، پس در درگاه خدا فرقى نیست بین عملى و عمل دیگر، و عاملى و عامل دیگر.
بنا بر این پس اینکه در مقام تفریع فرمود:" فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا ..."
خواست تا در مقام تفصیل اعمال صالحه بر آید و ثواب هر یک را تثبیت کند، و کلمه" واو" در فواصل آیه براى همین تفصیل است، نه اینکه بخواهد فاصلهها را جمع کند، (کلمه واو گاهى براى تفصیل استعمال مىشود و گاهى براى جمع) تا کسى خیال کند که آیه شریفه فقط در مقام شمردن ثواب شهیدان از مهاجرین است.
و این آیه شریفه با این حال تنها اعمال نیکى را که در این سوره به آن ترغیب نموده نام مىبرد، یعنى ایثار دین بر وطن، تحمل اذیت در راه خدا و جهاد در راه او،
و ظاهرا مراد از" مهاجرین" در جمله:" فَالَّذِینَ هاجَرُوا" معنایى است عمومى که شامل مهاجرت و دورى از شرک و هم دورى از فامیل و هم دورى از گناه مىشود، چون اولا کلمه" هاجروا" را مطلق آورده و ثانیا در مقابل آن مساله اخراج از دیار را ذکر کرده که همان هجرت به معناى اخص است و ثالثا دنبال مساله هجرت فرموده:" لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ ..."، و کلمه سیئات در
اصطلاح قرآن کریم به معناى گناهان صغیره است، پس معلوم مىشود که مراد از مهاجرین کسانى هستند که از گناهان کبیره اجتناب و یا توبه مىکنند، و خدا هم از گناهان صغیره آنان صرفنظر مىکند (دقت بفرمائید).
" لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ ..."
این جمله به منزله بر طرف کردن ایرادى است که ممکن است کسى بکند، و بگوید وقتى حال مؤمنین چنین حالى باشد قهرا باید کافران نقطه مقابل آن را داشته باشند، با اینکه مىبینیم کفار عیشى مرفه و حیاتى پر زرق و برق و معاشى فراوان دارند، در پاسخ خطاب به رسول گرامیش فرموده:" لا یغرنک .." و مقصودش توجه دادن عموم مردم است به اینکه از تقلب کفار در بلاد و از اینکه به اصطلاح همه جا خرشان مىرود فریب نخورند که کفار هر چه دارند متاعى است قلیل و بى دوام.
" لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ ..."
کلمه" نزل" به معناى طعام و شراب و سایر ما یحتاجى است که براى مسافر قبل از آمدنش فراهم مىکنند و مراد از کسانى که چنین وضعى دارند، ابرار است، بدلیل آخر آیه که مىفرماید: آنچه نزد خدا است بهتر است براى ابرار و نیکان، و همین مؤید گفتار ما است که گفتیم آیه قبلى در مقام رفع و پیشگیرى از یک توهم بیجا است.
" وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ..."
مراد از این آیه این است که بعضى از اهل کتاب در حسن ثواب با مؤمنین شریک هستند و غرض از گفتن این معنا آن است که بفرماید سعادت اخروى جنسیه نیست تا منحصر به یک طبقه و یا دودمان باشد و اهل کتاب به آن نرسند هر چند که ایمان هم بیاورند بلکه داشتن و نداشتن آن دایر مدار ایمان به خدا و به رسولان او است، اگر آنها هم ایمان بیاورند جزء مؤمنین مىشوند و با آنان یکسانند.
در این آیه خداى تعالى آن صفت نکوهیده را که در آیات قبل اهل کتاب را به خاطر آن ملامت و مذمت مىکرد یعنى صفت تفرقه بین رسولان خدا را از این دسته اهل کتاب نفى کرده در آنجا مىفرمود اهل کتاب بین رسولان خدا فرق گذاشتند و میثاق خدا را کتمان کردند، یعنى عهدى که سپرده بودند تا آیات خدا را بیان کنند از یاد بردند و آیات خدا را بیان نکردند تا با این کتمان خود، بهاى اندکى به دست آورند و در آیه مورد بحث در باره این دسته از اهل کتاب مىفرماید: هم بدانچه بر شما نازل شده ایمان دارند و هم بدانچه بر اهل کتاب نازل شده و خلاصه کلام اینکه در برابر خداى تعالى خاشعند، و نمىخواهند با آیات خدا منافع مادى بى
ارزش را به دست آورند.
مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد، از یک نوع و از یک جوهرند، جوهرى که نامش انسان است، چون تمامى آثارى که از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلى از قبیل سخاوت، شجاعت، علم خویشتن دارى و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است) آنهم بدون هیچ تفاوت، بطور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضى از آثار مشترکه (نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن) از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولى صرف شدت و ضعف در بعضى از صفات انسانیت، باعث آن نمىشود که بگوئیم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست. و با این بیان روشن مىشود که رسیدن به هر درجه از کمال که براى یک صنف میسر و مقدور است براى صنف دیگر نیز میسور و ممکن است و یکى از مصادیق آن استکمالهاى معنوى، کمالاتى است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل مىشود، با این بیان کاملا روشن مىشود که در افاده این بحث، بهترین کلام و جامعترین و در عین حال کوتاهترین کلام همین عبارت:" أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ" است و اگر خواننده محترم این کلام را با کلامى که در تورات در این باره وارد شده مقایسه کند برایش روشن مىگردد که قرآن کریم در چه سطحى است و تورات در چه افقى!.
در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم (من با کمال توجه بسیار گشتم) تا بدانم از نظر حکمت و عقل جرثومه شر یعنى جهالت و حماقت و جنون چیست، و کجا است؟
دیدم از مرگ بدتر و تلختر زن است که خودش دام و قلبش طناب دام است و دستهایش قید و زنجیر است تا آنجا که مىگوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا مىکنم، اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمىکنم.
بیشتر امتهاى قدیم نیز معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خداى تعالى پذیرفته نیست، در یونان قدیم زن را پلید و دستپرورده شیطان مىدانستند، و رومیان و بعضى از یونانیان معتقد بودند که زن داراى نفس مجرد انسانى نیست و مرد داراى آن هست و حتى در سال 586 میلادى در فرانسه کنگرهاى تشکیل شد تا در مورد زن و اینکه آیا زن انسان است یا خیر
بحث کنند!، بعد از بگومگوها و جر و بحثهاى بسیار، به این نتیجه رسیدند که بله زن نیز انسان است اما نه چون مرد انسانى مستقل، بلکه انسانى است مخصوص خدمت کردن بر مردان، و نیز در انگلستان تا حدود صد سال قبل زن جزء مجتمع انسانى شمرده نمىشد، و خواننده عزیز اگر در این باب به کتابهایى که در باره آراء و عقاید و آداب ملتها نوشته شده مراجعه کند به عقایدى عجیب بر مىخورد.
در الدر المنثور است که ابو نعیم در کتاب حلیه خود از ابن عباس روایت آورده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: در خلق خدا تفکر کنید ولى در خود خدا تفکر مکنید «1».
مؤلف قدس سره: در الدر المنثور این معنا را به طریقى دیگر از عدهاى از صحابه از قبیل عبد اللَّه بن سلام و ابن عمر از آن جناب نقل کرده، و از طرق شیعه «2» نیز این روایت نقل شده، و منظور از تفکر در خود خدا و یا بنا به روایتى دیگر تفکر در ذات خدا، تفکر در کنه ذات او است که خود خداى تعالى در کلام مجیدش فرمود:" وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً" «3» یعنى خلق نمىتواند احاطه علمى به خدا پیدا کند، (دلیلش هم بسیار بدیهى است و آن این است که مخلوق گنجایش درک خالق را ندارد، او در باره خدا هر تصورى بکند مخلوق خودش است نه خالقش)، و اما صفات خداى تعالى قرآن کریم بهترین شاهد است بر این که مىتوان خداى تعالى را از راه صفاتش شناخت، و نه تنها مىتوان بلکه در آیاتى بسیار تشویق به این کار نیز شده است «4».
و در همان کتاب است که ابو الشیخ در کتاب عظمت از ابى هریرة روایت آورده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: یک ساعت تفکر و اندیشیدن از شصت سال عبادت کردن بهتر است «5».
مؤلف قدس سره: و در بعضى از روایات «1» آمده: بهتر است از عبادت یک شب، و در بعضى دیگر آمده: عبادت یک سال، و این معنا از طرق شیعه نیز روایت شده «2».
و از طرق اهل سنت این نیز روایت شده که آیه:" فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ" در باره ام سلمه نازل شده، که به رسول خدا (ص) عرضه داشته بود: یا رسول خدا چرا نشنیدم خداى تعالى از هجرت زنان یارى کرده باشد؟ در پاسخ از گلایه او این آیه نازل شد که خلاصه" من عمل هیچ عاملى را ضایع نمىگردانم چه مرد باشد و چه زن" «3».
و از طرق شیعه روایت آمده که آیه:" فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا ..." در باره على (ع) نازل شد که فواطم یعنى فاطمه بنت اسد (مادر على" ع") و فاطمه دختر رسول خدا (ص) (که بعدا همسرش شد) و فاطمه دختر زبیر را با خود حرکت داد و به سوى مدینه هجرت کرد و در ضجنان ام ایمن و چند نفر از مؤمنین ناتوان به آن جناب ملحق شدند و به اتفاق حرکت کردند، در حالى که در همه حالات، ذکر خدا مىگفتند به رسول خدا (ص) ملحق شدند. و این آیه در حقشان نازل گردید «4».
و از طرق اهل سنت روایت شده که آیه نامبرده در باره همه مهاجرین نازل شده، «5» و نیز نقل شده که آیه:" لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ ..." تا آخر آیات مورد بحث، در این باره نازل شد که بعضى از مؤمنین با خود گفته بودند:" اى کاش ما هم زندگى کفار را مىداشتیم" که چه زندگى خوشى دارند «6». و نیز روایت شده که آیه" وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ..." در باره نجاشى (پادشاه حبشه) و چند نفر از یارانش نازل شده همان نجاشى که وقتى در حبشه از دنیا رفت رسول خدا (ص) در مدینه بر او درود فرستاد، بعضى از منافقین اعتراض کردند که چگونه بر او درود مىفرستد با اینکه نجاشى بر دین او نبود، در پاسخ این آیه نازل شد:" وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ..." «7».
پس همه این روایات در این صدد است که آیات را بر یک سلسله قصهها تطبیق کند، در حالى که هیچیک از این قصهها سبب حقیقى نزول آیه نیست.
الله اکبر چقدر خدایم مهربان هست خدا جان عاشقتم الله جان قلب مارو بیادت نورانی کن الله جان مارو به راه راست هدایت کن