اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

با همه کسان دوست شو

پیلی را آوردند بر سر چشمه که آب خورد.

خود را در آب می دید و می رمید(فرار میکرد). می پنداشت که از دیگری که از خود می رمد.

نمی دانست که از خود می رمد.

همه اخلاق بد از ظلم و کینه و حسد و بیرحمی و کبر در تست، نمی رنجی،

چون آنرا در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی.

اگر خواهی که دائما در بهشت باشی،

با همه کسان دوست شو و کینه ی کسی را در دل مدار

زیرا که چون شخصی را از روی دوستی یاد کنی، دایم شاد باشی،

و آن شادی عین بهشت است.

و اگر کسی را از روی دشمنی یاد کنی، دایم در غم باشی،

و آن غم عین دوزخ است.

چون دوستان را یاد میکنی،

بوستان درونت از خوشی می شکفد و از گل و ریحان پر می شود.

و چون ذکر دشمنان میکنی،

 باغ درونت از خار زار و مار پر می شود و پرمژده می گردی 

نماز برای آن نیست که همه روز قیام و رکوع و سجود کنی

غرض آنست که :

می باید آن حالتی که در نماز ظاهر میشود، پیوسته با تو باشد

اگر در خواب باشی و اگر بیدار باشی،

در جمیع احوال، خالی نباشی از یاد حق.

در هر چیزی که به حقارت نگاه میکنی،

گویی به الله به چشم حقارت نگاه میکنی.

لاجرم محروم مانی از منفعت های آن نعمت.

هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو،

او را دغدغه خود را نمودن بیشتر شود.

و خلق را از نهان شدن او، رغبت به آن زن بیش گردد.

پس تو نشسته ای و رغبت را از دو طرف زیاد میکنی

و فکر میکنی که کارت صلاح و درست است.

آن خود عین فساد است.

اگر او را پاکی و گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنی و نکنی،

او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن، فارغ باش و غم مخور.

اگر به عکس این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن.

منع جز رغبت را افزون نمی کند. 

خواب بعد از نماز صبح

بین الطلوعین یعنی بین دو دمیدین(طلوع) روشنایی، یعنی بین طلوع فجر(نماز صبح) تا طلوع آفتاب و زمانی که هوا تقریبا گرگ و میش شده است.

در مورد خوابیدن که یک امر طبیعی است، در روایات آمده است که "در ساعات اولیه شب بخوابید و بین الطلوعین بیدار باشید"(1).

متاسفانه در حاضر افراد، بسیاری از این گونه مسائل را صرفاً به عنوان دستورالعمل های ارشادی و اخلاقی در نظر می گیرند، در حالی که این دستورات صد در صد کاربردی می باشند. به عنوان نمونه یکی از فواید عمل به روایت مذکور این است که هورمونی در بدن به نام هورمون رشد(سوماتوتوروپ) وجود دارد که بیشترین میزان ترشح آن حدود دو ساعت بعد از غروب آفتاب می باشد(زیرا بدن انسان یک فیزیولوژی خاصی دارد که با عالم هماهنگ می باشد) و در رویات آمده که همان ساعت بخوابید.

اینکه خواب کافی در زمان مناسب، باعث  بلندی قد می شود، به این دلیل است که در اوایل شب، این هورمون ترشح می شود و اگر کسی سر شب بخوابد، رشد متناسب و متعادلی پیدا می کند.

اما یک سری از هورمون های استرس زا وجود دارند(البته در جای خود مفید می باشند) که به آنها "کورتیکواستروئید" گفته می شود، مانند هورمون های "آدرنالین" و "نور آدرنالین". بیشترین میزان ترشح این هورمون ها دو ساعت قبل از طلوع آفتاب می باشد؛ یعنی دقیقا هنگام بین الطلوعین (از طلوع فجر تا طلوع آفتاب).

این که خواب بعد از اذان صبح، باعث ناراحتی و کسلی و پریشانی انسان می شود، ولی بیدار شدن در موقع اذان حالت شادابی  می آورد، به خاطر ترشح این هورمون هاست. همچنین اگر زمانی که این هورمون ها حداکثر ترشح خود را دارند، انسان خواب باشد، احتمال  سکته  زیاد است. لذا بیشترین آمار مرگ در خواب، در ساعات بین الطلوعین می باشد.

حال اگر همین مسئله یعنی نخوابیدن بین الطلوعین را یک پزشک به ما توصیه می کرد، با شوق و اطمینان بیشتری به آن عمل می کردیم، زیرا به کاربردی بودن آن معتقد بودیم، اما  دستورات دینی را به عنوان مسائل صرفاً اخلاقی پنداشته و کمتر به آنها توجه می کنیم.

بالهایت را کجا گذاشتی ؟

پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی. پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم . انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود . پرنده گفت : راستی ، چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟ انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید . پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی . پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود . پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد . آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم ، بال هایت را کجا گذاشتی ؟ انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست !!!!!