اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

یک سال دیگه

اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیم
گاهی به هم !
اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده
واسه بردن بازی
روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب کرد
گاهی باید برای بردن بازی
بین دو نیمه
دوباره متولد شد!

یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه.

منم یک سال بزرگتر شدم ... یکسالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...
نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یکسال بزرگتر شدم...اونم خیلی سری
 
خدایا شکرت برای همه چیز و از این فرصتی که به ما دادی 
 دیگه چیزی نمونده   کاش بتونیم آدم شیم قبل از اینکه وقت تموم شه

متشکرم

متشکرم

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.

برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.

برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم"

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.



به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :

لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد.

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.

من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فکر تو هستم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.

من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.

هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن.

من هنوز در چشمانت گم شده هستم.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.

منطقی فکر کنید

یک دلیل اصلی این که هر یک از والدین فکر می کنند فرزند همه زندگی آنهاست، این است که آنها از زندگی مشترک و از باهم بودن لذت نمی برند. اختلافات زناشویی، توجه زن و شوهر را از یکدیگر به طرف بچه متمرکز می کند و آنها معنای زندگی خانوادگی را در فرزند خلاصه می کنند.
زندگی یک کار کلیشه ای نیست، یک فیلم تکراری نیست، یک داستان از قبل نوشته نیست، زندگی می تواند برای هر کس تجربه ای متفاوت باشد. اما از فرصت زندگی برای تجربه استفاده نمی کنیم، بلکه سعی می کنیم طوری زندگی کنیم که دیگران کرده اند. انگار همه باید در زندگی یک خط را دنبال کنند! زمانی برای ازدواج، زمانی برای بچه دار شدن، زمانی برای بچه بزرگ کردن و زمانی برای ...

یک دلیل اصلی این که هر یک از والدین فکر می کنند فرزند همه زندگی آنهاست، این است که آنها از زندگی مشترک و از با هم بودن لذت نمی برند. اختلافات زناشویی، توجه زن و شوهر را از یکدیگر به طرف بچه متمرکز می کند و آنها معنای زندگی خانوادگی را در فرزند خلاصه می کنند.

یک دلیل دیگر این طرز فکر، تصورات سنتی بعضی از والدین است. از قدیم رسم بوده که به محض ازدواج دختر و پسری، از آنها توقع می رفت که بچه دار شوند. فرزند آوری و فرزند پروری، انگار جزء ضروریات زندگی بود و ناتوانی در بچه آوردن ضعفی بزرگ تلقی می شد. البته طرز فکر آن زمان برای خود دلایل خاصی داشت که جای بحث آن نیست، ولی آثار آن نوع فکر، هنوز در لایه های پنهان خانواده های ایرانی وجود دارد. هنوز هم در بعضی خانواده ها توجه افراطی به بچه داشتن و فرزند آوری دیده می شود.

دلیل سوم این طرز فکر، غفلت والدین از زن، جایگاه و اهمیت زن و شوهری است. شاید به دلیل عدم آموزش مناسب و یا آموزش های نادرست، زن و شوهرها متوجه نوع روابط خود نیستند. بسیاری از والدین، توجه زیاد به فرزند را نشانه ایثار و فداکاری می دانند و این ایثار را وظیفه خود تصور می کنند. در بحث های تربیتی گاهی جهت گیری های نادرستی وجود دارد و به نتایج نادرستی نیز منجر می شود. مثلاً می گوییم والدین قدیمی به فرزندان خود توجه زیادی نداشتند و با محکوم کردن این روش تربیتی، نتیجه می گیریم که باید به بچه ها زیاد توجه کرد. پیش گرفتن پدر و مادری به زن و شوهری در خانواده های ایرانی، مشکلات و آسیب های زیادی را به وجود آورده است.

بچه ها چقدر مهمند؟

منظور از این گفته ها، آن نیست که بچه ها مهم نیستند. نه، هر چیز جای خودش را دارد. بچه ها ، زندگی و آینده شان مهمند، اما نه مهمتر از خود ما، نه مهمتر از زن و شوهری ، و نه مهمتر از فلسفه زندگی. بچه ها، شیرینی زندگی هستند، ولی همه زندگی نیستند. (این جمله را دوباره بخوانید).

امیدوارم مرا متهم به سنگدلی نکنید، ولی این واقعیت زندگی است که زندگی با بچه ها یا بدون آنها ادامه دارد. عشق و علاقه ما به بچه ها در سنین کودکی به دلیل پاکی و معصومیت آنها، در سنین نوجوانی به دلیل رشد و بالندگی آنها و در سنین جوانی به بعد به دلیل به ثمر رسیدن و باروری آنهاست. فرزندان، مال ما هستند، ولی زندگی خود را دارند. همان گونه که از آنها توقع نداریم زندگی شان را با بود و نبود ما تفسیر کنند. نباید زندگی خودمان را با بود و نبود آنها تفسیر کنیم.

ما چون در درک زندگی و تفسیر آن مشکل داریم، در جهت گیری زندگی هم دچار اشتباه می شویم. به عنوان پدر و مادر، هر کاری که از دستمان بر می آید، باید برای فرزندانمان انجام دهیم، این وظیفه پدر و مادری است اما این بدان معنا نیست که خود را وقف آنها کنیم و یا آنها را وقف خود سازیم!

هرکس زندگی خود را دارد. عشق ها، محبت ها و صمیمیت ها به جای خود، اما هر کس زندگی خود را دارد.

بچه ها شیرینی زندگی اند

این داستانی تکراری را شنیده اید: پدر و مادری که سال ها عمر و زندگی خود را صرف فرزند یا فرزندانشان می کنند و به قول معروف او را به جایی می رسانند. قسمت جالب داستان اینجاست که وقتی بچه ها به سن و سال استقلال و بزرگی می رسند، می گویند که: پدر و مادرشان را درک نمی کنند. در پایان داستان هم، هر کدام سراغ زندگی خود می روند و به دغدغه های خود می پردازند.

بسیاری از والدین، بعد از بزرگ شدن فرزندان و رفتن آنها، در زندگی خود احساس خلا می کنند، انگار که دیگر سوژه ای برای زندگی کردن ندارند. خیلی از زن و شوهرها، آن قدر سرگرم پدر و مادری بوده اند که وقتی بچه ها آنها را ترک کردند، دیگر نمی دانند چگونه باید زن و شوهری کنند؟

ما توجه نمی کنیم که زندگی یک کار کلیشه ای نیست، یک فیلم تکراری نیست، یک داستان از قبل نوشته نیست، زندگی می تواند برای هر کس تجربه ای متفاوت باشد. اما از فرصت زندگی برای تجربه استفاده نمی کنیم، بلکه سعی می کنیم طوری زندگی کنیم که دیگران کرده اند. انگار همه باید در زندگی یک خط را دنبال کنند! زمانی برای ازدواج، زمانی برای بچه دار شدن، زمانی برای بچه بزرگ کردن و زمانی برای ...

شما به عنوان پدر و مادر الان چند سال دارید؟ با پیری چقدر فاصله دارید؟ برای زمانی که فرزندان دنبال زندگی خود می روند و تنها می مانید، چه فکری کرده اید؟ چقدر به عنوان زن و شوهر از وجود هم استفاده کرده اید و به فکر یکدیگر بوده اید؟

بچه ها شیرینی زندگی ما هستند، بچه ها زیبایی زندگی ما هستند، بچه ها قسمتی از زندگی ما هستند، بچه ها از ما می آیند، ولی مال ما نیستند. آنها زندگی خود را دارند و ما زندگی خود را. نباید بچه ها را فدای خواسته های خود کنیم و نباید خود را فدای خواسته های آنان سازیم، که اولی نشانه خود خواهی است و دومی نشانه فداکاری بیجا و غیرمنطقی. ما وقتی تصور می کنیم که بچه ها همه زندگی ما هستند، می دانید چه مشکلاتی به وجود می آوریم:

وابستگی عاطفی شدید ما نسبت به آنها؛ در حالی که ممکن است آنها نسبت به ما چنین نباشند.

حساسیت و کنترل در باره رفتار فرزندان، که در نهایت باعث از بین رفتن استقلال و هویت فردی آنها می شود.

از دست دادن فرصت زن و شوهری، که موجب می شود خود بچه ها الگویی برای زن و شوهری نداشته باشند.

عدم توجه به اهداف دیگر زندگی، که باعث می شود لذت زندگی، فقط در فرزندان خلاصه شود و از لذت های دیگر زندگی بی بهره بمانیم.

در پیش گرفتن روش های تربیتی نادرست، که از توجه یک طرفه به فرزند حاصل می شود و مشکلات بعدی را به وجود می آورد.

بچه ها همه زندگی ما نیستند. افکار خود را تا این حد محدود نکنید، اهداف زندگی را در یک هدف خلاصه نکنید و تمام دلبستگی های زندگی را روی فرزندتان سرمایه گذاری نکنید.

منطقی فکر کنید، فرزندتان را دوست بدارید، به او عشق بورزید، او را عزیز بدارید، در مراحل زندگی در کنارش باشید و به موقع راهنمایی اش کنید؛ اما همه زندگی را در وجود فرزندتان خلاصه نکنید، زندگی شما هم مهم و با ارزش است