جامعهاى زنده است که در میان افراد آن امید به زندگى و امید به آینده موج بزند.
در تابستان سال 77، یکى از فارغالتحصیلان دانشگاه علوم پزشکى شهید بهشتى، جهت نوشتن پایاننامه دکتراى خویش به ابتکار جالبى دست زد. او در مرکز پزشکى لقمان (بیمارستان مسمومان تهران) حاضر شد و با یکصد تن از پسران نوجوان و جوانى که در فاصله سنى 16 تا 30 سالگى بودند و به قصد خودکشى، اقدام به مصرف سم کرده بودند، مصاحبه کرد.
انتخاب این گروه سنى چندان تصادفى نبود. او پیش از آن مىدانست که 70 تا 80 درصد از موارد خودکشى در مملکت ما، بین جوانان 16 تا 30 ساله اتفاق مىافتد.
در این بررسى ، 37 درصد افراد به خاطر شکستهاى عشقى، 21 درصد به خاطر بیمارىها و اختلالات روحى و روانى ، 20درصد به خاطر اختلافات خانوادگى ، 7 درصد براى از دست دادن حمایتهاى اجتماعى ، تحقیر و بىتوجهى از سوى دیگران ، 6 درصد به خاطر بلندپروازى و توقعات بیجا، 4 در صد به خاطر تهمت و 2 درصد به جهت مشکلات مالى اقدام به خودکشى کرده بودند. 3 درصد افراد هم دلایل دیگرى براى اقدام خویش داشتند.
از این حرفها بگذرم و برگردم به کلام نخست خویش: کشف یک ارتباط! یافتهاى بسیار مهم و اساسى.
در این بررسى از کل افراد مورد تحقیق، تنها 6 درصد گفتهاند که در طول 6 ماه گذشته نمازهاى واجب خود را مرتب خواندهاند؛ در حالى که 94 درصد باقی مانده یا اصلاً اهل نماز نبودهاند و یا به ندرت و گاهى اوقات نماز خواندهاند.
خیلىها در توجیه این که آدمهاى مذهبى کمتر دست به خودکشى مىزنند ، قلمفرسایى کردهاند. گفتهاند که آنها داراى عزت نفس و مسئولیت اخلاقىاند. اعتقاد به بخشایش خدا و مبارزه با وسوسههاى شیطانى (نظیر خودکشى) دارند و به عدالت خدا و روز واپسین معتقدند! بگذارید من هم جملهاى بگویم: کسى که وضو مىگیرد و در مقابل خداى خویش سر به سجده مىنهد و ازاعماق جان فریاد مىزند:
عزم آن دارم که امشب مست مست
پس به یک ساعت ببازم هر چه هست
وقتى از همه جا بریده شود و تار و پود امیدش از همه بگسلد ، باز هم جایى دارد که چشم به سوى او گرداند و در لایههاى تودرتوى جان خویش به او و مهربانىهاى او دل خوش کند.
این سرمایه ی بزرگى است که دیگران ندارند و اسفبارتر آن که یک عمر از نداشتن آن هم بىخبرند!