اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

حال بد به حال خوب

حال خوب نشانه هایی دارد مثل: آرامش و صبوری . فعال بودن . مثبت بینی . شادی .

... و نشانه های حال بد : تنبلی ، افسردگی ، منفی بافی ، حسادت وغیره. در مقاله پیش اشاره کردیم که منشا اصلی این حالات در درون ماست. 

آدم هایی که حالشون خوبه خیلی به هم شبیه اند، چون واقعی اند، اصیل و باجوهرند. ریشه هاشون به یک منشأ وصله. اما آدم هایی که حالشون بده، خیلی با هم فرق دارند ، چون ذهن های به هم ریخته و نامتعادل دارند، احساساتشون کاذبه و از تصورات اون ها به وجود اومده، این احساسات واقعی نیستند، واکنشی هستند. مثل احساس خشم، قضاوت، مقایسه، ترس و دلهره، بی تفاوتی، حسادت و کینه. این احساسات بر اثر واکنش نسبت به محرکی ناسالم در انسان به وجود می آد. در واقع ریشه ای نیستند. شاخ و برگ هایی پیچیده و درهم اند که فقط فضای ذهن رو اشغال کرده و نیاز به هرس کردن دارند. این ذهن های درگیر، همیشه از ریشه دورند و انرژی زیادی رو به علت توجه به امور بی اهمیت از دست می دهند؛ بنابراین خسته اند و حالشون بده. همیشه دغدغه ای برای ناخوش بودن دارند و در گذشته و یا آینده زندگی می کنند.

 

افرادی که حالشون بده، همواره در حال گله و شکایت از دست مقصری فرضی هستند. اون ها همیشه کسی رو دارند تا عامل ناکامی های اون ها باشه یا غر می زنند، یا اشک می ریزند و یا حالتی خشمگین و بی تفاوت دارند. همه این حالت های متفاوت به این دلیل در این افراد به ظهور می رسه که ذهن می تونه کیفیتی بسیار فریبکارانه و زیرکانه داشته باشه. ذهن ناآرام همواره به دنبال فراره. چون حوصله و توان رو به رو شدن با تعهدات و مسوولیت های خودش رو نداره.

 

 افرادی که حالشون خوبه، ذهنی آرام و شفاف دارند. شاید این افراد تا دیروز حال خوش نداشتند. ولی امروز آموخته اند که چگونه زندگی رو لمس کنند و واقعی باشند. یعنی به جای انباشته کردن خاطرات تلخ و چرتکه انداختن و شمارش موانع ، خلاقیت برخورد با مشکلات را داشته باشند.

 

این افراد می دونند که طبیعت راهکار هر معضلی رو در وجود ما قرار داده. برای دیدن و رسیدن به روشنگری باید فرصت کرد، اندیشید و یک یک معانی رو از طبیعت جذب کرد.

 

اگر کسی حالش بده، اول به خودش آگاهی بده که منشا و علت اصلی این حال ناخوش در وجود خود اوست. پس بیرون از سرای تن و روح، به دنبال مقصر نگرده. دوم این که این نوید رو به خودش بده که، خوبه که نسبت به حالات خودش آگاهه!

پس گام بعدی اینه که تو به دنبال راهکاری برای تغییر حالت باشی. نه این که با حال بد بیعت کنی و با هم همسایه و همراه باشید. برای کمک به خودت، پیش از هر گام، خودت رو در وضعیتی که هستی بدون قضاوت، مشاهده کن. وقتی مشاهده اتفاق بیفته، اهمیت تغییر دادن وضعیت بحرانی برای تو اثبات می شه و متوجه می شی باید خیلی فوری به اوضاع خودت سر و سامان بدی.

 

یکی از راه هایی که همواره می تونه در وضعیت های بحرانی به تغیر حال بد به حال خوب کمک بکنه، ارتباط مداوم و پیگیر داشتن با طبیعته. طبیعت، مادر روحه. اون راه نفوذ در دل ها رو خوب می دونه. نگاه کردن به طبیعت می تونه توجه تو رو به واقعیت های موجود بالا ببره. توجه به صبوری خاک، سرسختی زمین، انعطاف آب، اقتدار کوه ها و هزاران نکته ی جذاب و با اهمیت دیگه می تونه برای یک انسان هوشمند، مثل معلم و مربی دلسوز، راهنما باشه. وقتی رابطه عاشقانه بین ابر وبارون، آفتاب و گیاه و انسان و حیوان رو کشف کنی، رمز و رازهایی بس حیرت انگیز بر تو گشوده می شه که تو این اسرار رو در هیچ نوشتار و گفتار خردمندانه ای نمی تونی لمس کنی ، جز ذات پاک طبیعت.

 

گام های بعدی برای جذب حال خوب، مهربان بودن هر کس با خودشه. عدم خشونت با خود و دیگران و با حرمت و احترام با خود سخن گفتن. با دست هات و قلبت، با چشم هات و سایر اعضای بدنت مهربان باش و هرگز با خشونت با اون ها برخورد نکن. گاهی در آیینه به خودت نگاه کن، برای خودت شعری بخون. حرف تازه ای بزن. خودت رو نوازش کن. نبض خودت رو بگیر و به صدای قلبت گوش کن.

 

گام بعدی پیاده روی با قدم های سریع و پیوسته است. حرکتی فیزیکی که بتونه ذهنت رو ساکت کنه. معاشرت با افرادی که شاد و مثبت اند. خواندن کتاب هایی در زمینه مثبت اندیشی و کمک کردن به دیگران از نمونه رفتارهایی است که می تونه حال بد رو به حال خوب، تغییر بده.

 

وقتی حالت بده، قصد کن، با یک حرکت خلاق، حال کسی رو خوب کنی. عملی انجام بده که کسی رو خوشحال و امیدوار بکنه، تاثیر عمل نیک تو، در دیگری به شدت تاثیرگذار و مثبته. وقتی لذت حاصل از کردار نیک رو تجربه کردی و این عمل بارها موکداً تکرار شه، کم کم احساس سبکبالی و پاکیزگی می کنی. حالت رو به بهبود می ره و تو مشتاقانه به هر عمل نیکی، پیشرو و هدایت گر خواهی بود.

 

وقتی حالت بده، به جای غرق شدن در این حالات، از جا برخیز و خانه یا اتاق و یا محل کارت رو نظافت کن. شیشه های پنجره رو پاک کن. حیاط رو جارو بزن. رخت های چرک رو بشور. کف زمین رو با حوصله دستمال بکش. حرکت عملی که نشانه ی پالایش و پاکیزگی است ، تاثیر بسیار مثبتی در تغییر حال بد به حال خوب داره! تجسم کن. تو با قصد و تصمیم خودت، حال خوب یا حال بد رو می آفرینی، همواره در مدار حال خوب باش. لبخند بزن و با جملات مثبت هاله ای از نیک نفسی رو در پیرامون خودت به وجود بیار.

 

همواره قلبت رو با سپاسگزاری کردن از هر موجودی زلال نگه دار. عقربه های احساسات رو روی حال خوب کوک کن.

وقتی در حال خوب مصمم باشی، نشانه های خیر در تو ظهور می کند. تو بی هیچ تلاشی احساس خوبی از بودن خواهی داشت. بی هیچ واهمه ای از فردا، شاد خواهی بود و بی هیچ تردیدی می گویی: حالم خوبه! حالم خوبه! حالم خوبه!

گفتگوی درونی

ما در تمام ساعات بیداری در حال فکر کردن هستیم؛ فکر کردن در واقع یک «گفتگوی درونی» است. گرچه ماخاموشیم اما در درون خود در حال مذاکره و گفتگو هستیم. ما چنان در افکارمان غرق می شویم که کم تر به«چگونگی فکر کردن مان» فکر می کنیم؛ در نتیجه شیوه ی تفکر ما اغلب به یک شکل ادامه می یابد.

صاحب نظران  پیشنهاد می کنند که ما به شیوه ی تفکرمان نگاه کنیم و سبک آن را مرور نماییم. «فکر کردن به فکر کردن مان» یا همان «نگاه کردن به شیوه ی تفکرمان» را «فراشناخت» نامیده اند. مطالعات متخصصان «فراشناخت» و «شناخت درمانی»، نشان داده که «شیوه ی فکر کردن ما» بر احساسات و رفتارهای مان مؤثر است. برخی از شیوه های فکر کردن، حال ما را بد می کنند،این شیوه ها مغایر با «برخورداری از شخصیت سالم» هستند.ما به این شیوه های تفکر،«افکار  غیر عقلانی وناکارآمد » می گوییم.

 

تـفکر غیر عـقلانی به تـفـکری می گویند که در مقایسه با آنچـه در مـغز شنـونـده دریـافـت می شود، با واقعیت جور نباشد.

زمانی می توانید باوری را غیر عقلانی یا غیر منطقی قلمداد کنید که:

- واقعیت را تحریف کند (سوء تعبیری از آنچه اتفاق افتاده باشد).

- شامل طرق غیرمنطقی و غیرعقلانی برای ارزیابی خودتان، دیگران، و دنیای اطرافتان باشد.

- شما را از رسیدن به اهدافتان بازدارد.

- احساساتی پایدار و اضطراب آور ایجاد کند.

- به رفتارهایی منجر شود که به خودتان، دیگران و زندگی به طور کل آسیب وارد کند.

 

 سه مرحله ی تفکر

هر انسانی برای خود مجموعه ای از قوانین و اصول دارد—که معمولاً ناخودآگاه هستند—که تعیین کننده ی واکنش های آنان به زندگی است. وقتی اتفاقی در زندگی یک فرد روی می دهد، فکری که آن فرد در رابطه با آن اتفاق خواهد داشت بستگی به قانون هایی دارد که او ناخودآگاه در ذهن خود ایجاد کرده است. حالا در نظر بگیرید که آن فرد قانونی مثل این را در ذهن داشته باشد: "برای اینکه فردی ارزشمند باشم، باید در همه ی کارهایم موفق شوم." و زمانیکه در یک امتحان شکست بخورد، این اتفاق باتوجه به قانونی که فرد از قبل در ذهن خود داشت، باعث می شود که به چنین نتیجه ای برسد: "من فرد ارزشمندی نیستم." برای تشخیص این قانون های فردی باید از سطح ظاهری افراد فراتر برویم و با ارزش ها و مفاهیم فردی افراد آشنا شویم.

 

1) استنباط

تعمیم دادن مفرط: استفاده ی افراطی از «عبارت های تعمیمی» مانند «همیشه»، «همه جا»، «هیچ وقت»، «هیچ کس»، «هیچ جا» و... موجب می شود که احساسات ما نسبت به موقعیتی که در آن قرار داریم. اغراق آمیز و غیرقابل کنترل شود. عبارت های زیر، نمونه هایی از «تعمیم دادن مفرط» هستند: «همه ی مردم فقط به فکر منافع خود هستند.»،«هیچ وقت سعی نکردی مرا بفهمی؛ تو همیشه به خودت فکر کردی.» چنین عبارت هایی نشان دهنده ی «تحریف واقعیت» هستند و «واقع بینی» از ویژگی های بارز شخصیت های سالم است.

 

برچسب زدن: هنگامی که افراد، نهادها یا پیشامدها را در یک «صفت» خلاصه می کنیم، واقعیتی که اجزا و  زوایای متعددی دارد را چنان محدود می کنیم که واکنش ما به آن، نه واکنش به خود آن پدیده، که واکنش به نامی ست که بر آن پدیده نهاده ایم. وقتی فردی را با یک صفت توصیف می کنیم، تنها با یک بخش از این فرد،ارتباط برقرار کرده ایم و طبیعی ترین واکنش ما در برابر این بخش ،«خشم» یا «تنفر» است. وقتی یک واقعه را «بدبیاری»، «بدبختی» یا «کم شانسی» نام می نهیم، در مقابل آن، تنها می توانیم احساس «ناامیدی» و «یأس» داشته باشیم. ما در واقع با «برچسب زنی»، خودمان را در یک «کوچه ی بن بست» گرفتار می کنیم و ابتکار عمل و توانمندی خود را محدود می کنیم.

 

ذهن خوانی: تصور این که «من به دلیل هوش، فراست، زیرکی و تجربه ی زیادی که دارم، می توانم ذهن مردم را بخوانم و از مقاصد و نیات آنان آگاه شوم»، یکی از باورهای ناکارآمد است. حتی خود افراد نیز در هنگام ابراز یک سخن یا انجام یک رفتار، به طور کامل از قصد و نیت خود با خبر نیستند. کسانی که تصور می کنند متوجه منظورهای پنهانی و ناگفته ی دیگران می شوند، اغلب نسبت به آنان احساس بدی پیدا می کنند.

تفکر سیاه و سفید: یعنی همه چیز را در حد نهایی ببینی، و هیچ حد وسطی وجود نداشته باشد: خوب یا بد، کامل یا بی مصرف، موفقیت یا شکست، درست یا غلط، اخلاقی یا غیراخلاقی و از این قبیل. این طریقه ی فکری به طریقه ی "همه چیز یا هیچ چیز" هم معروف است.

 

 فیلترینگ: دیدن همه ی بدی های دنیا یا خود و نادیده گرفتن خوبی های آن.

 

کلی گرایی: وقتی چیزی را در مورد خود یا موقعیت خود ببینید و فکر کنید که همه ی موقعیت ها مشابه آن هستند. مثلاً، "همه چیز خیلی بد پیش می رود" یا "به خاطر این مشکل، من کاملاً شکست خورده ام." یا اینکه باور داشته باشید اتفاقی که یک یا دو بار افتاده، همیشه تکرار خواهد شد. "من همیشه شکست می خورم"،  و از این قبیل…

 

 پیش گویی:

 

 استدلالات احساسی: یعنی فکر کنیم هر چه احساس ما باشد، واقعیت هم همان خواهد بود. "من احساس می کنم فرد ناکامی هستم، پس باید همچنین کسی شوم"، "اگر من عصبانی هستم، حتماً تو کاری کرده ای که من اینطور شده ام" و از این قبیل…

 

جنبه ی شخصی دادن به مسائل: یعنی فکر کنیم همه چیز مستقیماً با خود ما در ارتباط است، اما بدون هیچگونه دلیل و مدرکی. "همه دارن به من نگاه می کنند" یا "احتمالاً تقصیر من بود که او ناراحت شد" و از این قبیل…

 

2) ارزیابی

الف) مصیبت آمیز کردن: مصیبت آمیز کردن دو نوع دارد: یکی "وحشتناک جلوه دادن" که اغراق آمیز کردن نتایجی است که از اتفاقات گذشته، حال و آینده به دست آورده ایم. یعنی همه چیز را وحشتناک، هولناک، افتضاح، و ناگوار ببینیم، یعنی بدترین چیزی که ممکن بوده اتفاق بیفتد. این وضعیت معمولاً به مرحله ی بعد که "نمی توانم تحمل کنم" نام دارد ختم می شود که در آن فرد قادر به تحمل آن اتفاقات و موقعیت ها نیست. هر دو نوع باعث می شود فرد احساس بدتری نسبت به مشکلاتش پیدا کند.

 

ب) درخواست ها (بایدها): یعنی راهی که افراد از بایدهای استبدادگرایانه استفاده می کنند—با این باور که یکسری حوادث خاص باید یا نباید اتفاق بیفتند و آن موقعیت های خاص الزاماتی مطلق هستند. این درخواست ها ممکن است به طرف خود فرد یا دیگران متمایل باشد. این را می توان تقریباً هسته ی مرکزی تفکر غیرعقلانی و غیرمنطقی دانست. اگر ما همه ی خواسته ها و نیازهای زندگیمان را به عنوان اولویت نگاه می داشتیم، ممکن بود برای ما دردسرساز شود.

 

ج) رده بندی انسانها (ارزش گذاری بر مردم): رده بندی انسانها به روند ارزیابی خود فرد (یا کسی دیگر) مرتبط است. به عبارت دیگر، یعنی سعی در تعیین ارزش کلی هر انسان و قضاوت درمورد ارزش آنها. این طرز تفکر شامل کلی گرایی هم می شود. به این صورت که فرد برحسب یک معیار و استاندارد ارزشی، رفتار، خصوصیات و اعمال دیگران را ارزیابی می کند و بعد آن ارزیابی را به طور کلی درمورد خود یا آن فرد به کار می برند. مثلاً، "من کار بدی انجام دادم پس آدم بدی هستم". این طرز تفکر ممکن است منجر به واکنش هایی از قبیل افسردگی، حالت تدافعی پیدا کردن، بزرگ نمایی، دشمنی و کینه شود.

«فکر کردن به فکر کردن مان» یا همان «نگاه کردن به شیوه ی تفکرمان» را «فراشناخت» نامیده اند

3) قانون ها (برای زندگی)

قانون ها، همانطور که قبلاً هم به آن اشاره شد، باورهایی هستند که واکنش ما را نسبت به حوادث و موقعیت های اطراف تعیین می کنند. مفهوم هر اتفاق برای هر کس (یعنی آنطور که او آن را ارزیابی می کند) بستگی به قوانین کلی (قانون هایی درمورد اینکه واقعیت چگونه باید باشد) دارد که در ذهن ناخودآگاه آنهاست. در این قسمت به برخی از این قانون های زندگی اشاره می کنیم:

 

الف) من نیاز به پذیرش و عشق افرادی دارم که برایم مهم هستند—و نباید بگذارم از جانب کسی با عدم رضایت مواجه شوم.

 

ب) برای اینکه فرد با ارزشی باشم نباید هیچ اشتباهی مرتکب شوم و باید در همه ی کارهایم موفق باشم.

 

ج) مردم باید همیشه کار درست را انجام دهند. وقتی ناعادلانه، زشت، و خودخواهانه رفتار می کنند باید مجازات شوند.

 

د) همه چیز باید آنطور که من می خواهم پیش رود، در غیر اینصورت زندگی غیر قابل تحمل خواهد شد.

 

ر) بدبختی و ناراحتی من به دلیل چیزهایی بوده که خارج از کنترل من هستند، پس من نمی توانم کاری برای خوشحال تر و خوشبخت تر شدن انجام دهم.

س) باید نگران چیزهای خطرناک، ناگوار و وحشتناک باشم وگرنه برایم اتفاق می افتند.

 

ص) اگر از مشکلات، ناخوشایندی ها و مسئولیت های زندگی فرار کنم، شادتر خواهم بود.

 

ع) اتفاقات گذشته ی من به خاطر مشکلاتم بوده اند و هنوز هم روی احساسات و رفتارهای من تاثیر می گذارند.

 

ف) باید وقتی دیگران مشکلی دارند ناراحت شوم و از ناراحتی آنها غصه بخورم.

 

ک) نباید به هیچ عنوان دچار ناراحتی و درد شوم—من قادر به تحمل آنها نیستم پس باید تحت هر شرایطی از آنها فرار کنم.

 

ل) هر مشکل باید یک راه حل ایده آل داشته باشد و وقتی قادر به یافتن آن راه حل نباشیم وضعیت غیر قابل تحمل می شود.

 

یادتان باشد، همه ی این قانون ها زائیده ی افکاری بی ثبات است. به هیچ طریق با واقعیت جور نیستند، به همین دلیل است که وقتی فردی که چنین قوانینی را برای خود در ذهن دارد، وقتی با واقعیت روبه رو می شود دچار ضربه ی احساسی و رفتاری می شوند.

علاوه بر استنباط هایی که ما در مورد حوادث و اتفاقات داریم، فراتر از واقعیت رفته و آنها را برحسب تعریفی که برای ما دارند، ارزیابی می کنیم (ارزش مسائل را بررسی می کنیم). ارزیابی ها گاهی اوقات آگاهانه صورت می گیرند، اما معمولاً پایین تر از هوشیاری هستند. ارزیابی های غیرمنطقی و نامعقول معمولاً شامل موارد زیر است:
یعنی طوری با مسائل مربوط به آینده برخورد کنید که انگار عین واقعیت هستند نه فقط پیشگویی های شخصی شما. مثلاً "من همیشه افسرده خواهم بود" یا "همه چیز روز به روز بدتر خواهد شد."
در زندگی روزمره، اتفاقات و موقعیت های مختلفی پیش می آید که مستلزم دو مرحله ی تفکر ماست: استنتاج و ارزیابی. ابتدا، ما حدس می زنیم یا به قولی درمورد آنچه که اتفاق افتاده، استنباط می کنیم که چه اتفاقی افتاده، در حال افتادن است یا خواهد افتاد. استنباط، حالاتی از واقعیت است یا حداقل آنچه که ما آنرا واقعیت می پنداریم که ممکن است درست یا غلط باشند. استنباط های غیرعقلانی معمولاً شامل تحریفات زیر از واقعیت هستند:

روان شناسی آقایان در مشکلات زندگی

فشار روانی بخش عمده و جدایی‌ناپذیر زندگی روزمره هر فرد و تجربه‌ای همگانی است که هر کس بکرات آن را در زندگی خود احساس می‌کند. برخلاف تصور عموم، فشار روانی همیشه دربرگیرنده حوادث ناخوشایند و نامطلوب نیست، بلکه می‌تواند محصول موفقیت‌های خوشایند نیز باشد.

روان‌شناسی مردان طی ده‌ها سال تحقیقات تا حد زیادی مشخص کرده است که فشار روانی در مردان نه تنها باعث تغییرات در انتقالات جریانات عصبی، ترشحات غدد و حرکت ماهیچه‌ها می‌شود، بلکه رفتار مردان را نیز تغییر می‌دهد. مردان تحت فشارهای روانی ممکن است کمتر غذا بخورند، بیشتر سیگار بکشند، دیرتر خوابشان ببرد و خیلی زودتر از خواب بیدار شوند. همچنین ممکن است نشانه‌هایی چون سردرد، خستگی مفرط، دردهای قفسه سینه، احساس نگرانی، داشتن اسهال یا یبوست و غیره را داشته باشند.

 زنان و مردان هردو فشارهای روانی را تجربه می‌کنند، اما مردان کمتر به علائم فشارهای روانی و بیماری‌های مرتبط به آن در خود توجه می‌کنند.

بررسی‌ها نشان می‌دهند زنان دوبرابر مردان در معرض خطر علائم فشار روانی هستند، زیرا آنان دارای سیستم تولید مثلی هستند که هم تولید فشار روانی می‌کند و هم در مقابل اثرات فشارهای روانی بسیار آسیب‌پذیر است. برای مثال زنان در برابر اختلالات قاعدگی، سردردهای میگرنی، نگرانی‌های ناگهانی، افسردگی و اختلال در تغذیه مانند بی‌اشتهایی روانی و پراشتهایی روانی حساس هستند، با وجود این مردان در معرض خطر بالاتری در برابر علائم فشارهای روانی قرار دارند که آن مرگ زودرس است.

 

نشانه‌های خطرناک فشار روانی در مردان

یکی از جاافتاده‌ترین تفاوت‌های جنسیتی در سلامت این است که امید زندگی مردان در جهان به طور متوسط 3 سال کمتر از زنان است. چیزی که کمتر به آن توجه شده این که میزان شکاف جنسیتی میان نواحی بسیار متغیر است.

برای مثال، در اروپای غربی امید زندگی مردان 11 سال کمتر از زنان است، اما در کشورهایی مثل افغانستان که در آنجا موسسات مذهبی، فرهنگی و قانونی به گونه‌ای است که زنان به اندازه کافی به خدمات اجتماعی و سلامت دسترسی ندارند، امید به زندگی مردان برابر یا بیشتر از زنان است. مردان باور دارند این تفاوت از سخت کار کردن و فشار روانی است. در حالی که زنان بر این باورند که مردان مراقبت سلامت خود نیستند. به هر حال شواهدی نشان می‌دهد جنبه‌های دیگری از مرد برتری بر نگرش و رفتار مردان در ارتباط با سلامت‌شان تاثیر می‌گذارند و آنان را به گزینش شیوه‌ای وا می‌دارد که برای سلامتشان مضر است.

بیشتر مردان به اشتباه تصور می‌کنند توجه به سلامت یک ویژگی زنانه تلقی می‌شود و مردان به طور طبیعی قوی، مقاوم به بیماری، غیرحساس بر درد و ناراحتی‌های جسمانی هستند، غافل از این که بی‌توجهی به علائم مهم اولیه فشار روانی حتی می‌تواند کشنده باشد.

 معمولا مردان به این علائم اولیه توجه نمی‌کنند، آنان را نادیده می‌گیرند و ممکن است زمانی تصمیم بر معالجه بگیرند که خیلی دیر باشد. برخی از این نشانه‌های اولیه که در بدن ظاهر می‌شوند، عبارتند از: تنفس سریع، خستگی مزمن، سوزش در قلب و حالت تهوع. برخی دیگر از علائم اولیه در رفتارهای مردان مشاهده می‌شوند مانند زیاد سیگار کشیدن، پرخوری یا خوردن مشروبات الکلی ، عصبانیت و احساس بدبینی. حالت تدافعی، افسردگی، بی‌نظمی، بی‌اعتنایی، وابستگی و اشکال در تصمیم‌گیری، هر یک نشانه‌هایی هستند که امکان دارد ابتدا به صورت خفیف یا متناوب بروز کنند، اما همچنان که فشار روانی ادامه می‌یابد ، این علائم نیز بیشتر می‌شوند و شدت آنها هم افزایش می‌یابد .

فشار روانی شغلی مردان

در دنیای متغیر امروزی که ماهیت کار و شغل نیز در حال تغییر است، فشار روانی شغلی بیش از هر زمان دیگر، برای سلامت کارکنان و همچنین سلامت سازمان‌ها، یک تهدید جدی به حساب می‌آید. معمولا فشار روانی شغلی مردان با نشانه‌های جسمانی، روانی و رفتاری همراه است. سردردهای مزمن، اختلالات خواب، مشکلات تمرکز، نارضایتی شغلی، روحیه کاری پایین، افسردگی، اضطراب، بی‌حوصلگی، غیبت از کار و ترک محل خدمت از نشانه‌های شایع فشار روانی ناشی از کار در مردان است.

مهم‌ترین عوامل ایجادکننده فشار روانی مردان در رابطه با شغلشان عبارت است از : عدم درآمد کافی، از دست دادن کار، تغییر شغل (به علت تغییر محل کار یا حتی ارتقا)‌، محیط کاری ناسالم، ساعات کاری نامناسب و همچنین فقدان انگیزه کافی در کار.

 

معمولا مردان با این دید به اجتماعی شدنشان ادامه می‌دهند که مهم‌ترین جنبه زندگی‌شان، شغلشان است و در کار منزل و بچه‌داری کمترین یا دومین نقش را دارند. تعارض بین انتظارات اجتماعی و واقعیت زندگی شخصی و خانوادگی مردان بر فشار روانی و بیماری‌های مرتبط با فشار روانی در آنان منجر می‌شود.

بنابراین مردانی که زیر فشار روانی ناشی از کار هستند ، لازم است بیشتر از خود مراقبت کنند. آنان اگر خواستار آنند که در شغلی بیشتر پیشرفت کنند، داشتن کنترل در تصمیم‌گیری شرط لازم برایشان است.

مردان باید به یاد داشته باشند برای دوری از فشارهای روانی شغلی تا جایی که ممکن است از بدن خود کار سنگین و بیگاری نکشند و از خود سوءاستفاده نکنند و از نیازهای طبیعی و احساسات لازم (به بهانه شغل)‌ خود را محروم نکنند.

مردان باید به ذهن خود فشار نیاورند و نسبت به آن بی‌رحم نباشند. از خود انتظار نداشته باشند که هر طور شده ادامه بدهند و به هر قیمت که شده کار را تمام کنند، چراکه قیمت آن ممکن است برایشان گران تمام شود.

 

پیشنهادهایی برای کاهش فشار روانی مردان

- به داشتن تعادل در زندگی بها بدهید.

- اگر در زندگی زناشویی خود با همسرتان مشکل دارید، سعی کنید احساساتتان را با همسرتان در میان بگذارید و در صورت لزوم به یک مشاور مراجعه کنید.

- هیچ‌گاه دعا و نیایش را از یاد نبرید، چراکه دعا و نیایش از شدت اضطراب می‌کاهد و در دل‌ها امید می‌کارد.

- سیستم حمایتی قوی‌ای از دوستان و خویشاوندان ایجاد کنید.

- اگر همیشه وقت کم می‌آورید ، حتما در مدیریت زمان خود تجدیدنظر کنید. سعی نکنید همه کارها را با هم انجام دهید، بلکه در انجام کارهایتان برنامه‌ریزی و اولویت‌بندی داشته باشید.

- به اندازه کافی استراحت و خواب داشته باشید. خواب خوش، داروی موثری است که تمام باتری‌های بدنتان را شارژ می‌کند.

- هنگام بیماری وانمود نکنید بیمار نیستید. خود را فدای کار نکنید، بلکه آنقدر به خود استراحت بدهید تا توانایی انجام کارها را بازیابید.

- می‌توان گفت نشانه‌های فشار روانی در مردان یک‌شبه به وجود نمی‌آیند. وجود سال‌ها فشار روانی و ترکیب آنها در رقابت‌های کوتاه و بلندمدت با آسیب‌پذیری‌های طبیعی مردان و رفتارهایشان و تاریخچه زندگی‌شان باعث می‌شود مردان دچار فشار روانی شوند.

آقایان محترم ،مرد بودن الزاما به معنی نادیده گرفتن خود و تحمل فشار زیاد نیست بلکه اگر می خواهید مرد موفقی باشید و باعث افتخار خانواده و فرزندان خود گردید ،بهتر است در ابتدا به فکر سلامتی خود بوده و با آرامش برای مبارزه با مشکلات زندگی گام بر دارید.