اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

صحبت در جلسه

در زندگی همه ما مواقعی وجود دارد که باید در حضور چند نفر راجع به مساله  ای صحبت کنیم. ممکن است این صحبت در جلسه یا کنفرانسی باشد که رسمیت داشته باشد و ممکن هم هست که در یک جمع خانوادگی یا در محیط کار بخواهیم برای دوستان یا همکارانمان صحبت کنیم.

 اگر مهارت های لازم را در این زمینه داشته باشیم، قطعا روند کار با موفقیت بیشتری انجام می شود و به نتایج بهتری می رسیم. یکی از مباحث مهمی که اکثر صاحب نظران درباره آن اتفاق نظر دارند، مقدمه ای است که ما برای گفتار خود انتخاب می کنیم. برخی می گویند; اصل مطلب مهم است و مقدمه تاثیر چندانی در روابط ندارد، در صورتی که اگر مقدمه جالب و دلنشین نباشد ، دنبال کردن بقیه صحبت از جانب شنوندگان چندان قطعی نیست. پس سعی کنید صحبت خود را همیشه با یک مقدمه آغاز کنید و سپس به اصل بحث بپردازید.

 

 4  نکته درباره مقدمه چینی صحیح

بسیاری افراد حتی در دوران تحصیل و برای نوشتن انشاء نیز برای پرداختن به مقدمه دچار مشکل می شوند. با توجه به نکات زیر حداقل از اصول کلی مقدمه آگاه خواهند شد:

1) مقدمه باید مختصر باشد ، اما در عین حال هدف از بیان آن را مشخص کند تا شنونده بداند که قرار است به چه موضوعی پرداخته شود.

2) مقدمه نباید تنها اطلاعات خاصی را به شنونده منتقل کند ، بلکه باید شنونده را جذب کند و برای پیگیری کلام انگیزه لازم را در او بوجود آورد.

3) مطالب بیان شده باید مرتبط با یکدیگر باشند ، نه این که در مقدمه به نکاتی پرداخته شود که در آخر بحث، هیچ نتیجه ای از آنها گرفته نشود.

4) در نهایت با نوع کلام خود سعی کنید ارتباطی میان خود و شنونده ایجاد کنید که موج مثبتی ایجاد شود و فضای دلنشین و مطلوبی به بحث شما بدهد.

-12  نکته درباره جان کلام

و اما در پرداختن به مطالب اصلی کلام، پس از مقدمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:

1) از کلمات قابل درک و با معنی استفاده کنید.

2) القاب، عناوین و اصطلاحات فوق تخصصی، کمکی به درک بهتر موضوع نمی کند. البته هنگام نیاز باید به آنها اشاره کرد. اما موضوع اصلی نباید تحت الشعاع این مسئله  قرار گیرد، زیرا شنونده خسته می شود.

3) برای پرداختن به موضوع، در صورت امکان می توانید از داستان های کوتاه، ضرب المثل ها و اطلاعات جالب دیگر برای حمایت از موضوع اصلی استفاده کنید و بر جذابیت کلام و درک بهتر آن بیفزایید.

4) سعی کنید حتما از موضوع مورد نظر به اندازه کافی اطلاع و آگاهی داشته باشید تا با تسلط کامل درباره ی آن صحبت کنید.

وقتی از جنبه های گوناگون یک مسئله  آگاه باشید ، با اعتماد به نفس بیشتری راجع به آن صحبت می کنید و این حس مثبت خود را به شنونده نیز منتقل خواهید کرد.

5) به یاد داشته باشید هرچه بیشتر مطالعه کنید ، بیشتر خواهید دانست و هرچه بیشتر بدانید و بیاموزید ، به جاهای بهتری می رسید.

6) وقتی از جنبه های گوناگون یک مسئله  آگاه باشید ، با اعتماد به نفس بیشتری راجع به آن صحبت می کنید و این حس مثبت خود را به شنونده نیز منتقل خواهید کرد.

7) با اشاره به ارزش و اهمیت موضوع، علت انتخاب خود را در پرداختن به آن بیان کنید و در صورت لزوم جزییاتی که مرتبط با مسئله  باشند را نیز تشریح کنید.

8) دیگران را در بحث خود وارد کنید و از نظرات آنها نیز مطلع شوید ، چرا که اگر تا انتهای بحث پیش بروید ، امکان دارد نقاط کور و مبهمی برای شنوندگان ایجاد شده باشد و آنها فرصت ابراز عقیده یا سوال در آن موارد را نداشته باشند.

9) هرگز فکر نکنید سکوت حضار دقیقا به معنای تایید و همراهی با گفته های شماست. حتی اگر سکوتی نیز حکمفرما شد ، سعی کنید با طرح برخی سوالات در ارتباط با موضوع آنها را به شرکت در بحث تشویق کنید.

10) از مکث های طولانی و توپوق زدن جدا بپرهیزید زیرا این گونه موارد نه تنها حاکی از عدم تسلط و آگاهی کافی شما نسبت به موضوع است، بلکه هماهنگی و ارتباط میان موارد را از میان می برد و در ضمن موجب حواس پرتی شنوندگان و خارج شدن رشته گفتار از دست شما می شود. البته این کار نیاز به تمرین دارد ، اما ضروری و ممکن است.

11) توجه داشته باشید حتی عامی ترین مردم نیز قادر به درک میزان توانایی شما در بیان، کلام و نحوه گفتار هستند. مردم همیشه به خود افراد توجه دارند نه به مدرک و درجه تحصیلی شان. پس اگر عالی ترین مدارک تحصیلی را نیز داشته باشید، اما در انتقال مفاهیم و مقاصد مورد نظر خود ناتوان باشید، موفقیتی کسب نخواهید کرد.

12) موارد فوق، نکاتی ساده اما مهم را به شما یادآوری می کنند که با وجود ساده بودن نیاز به تمرین و صرف وقت دارند که ما امیدواریم شما نیز با رعایت آنها در زندگی اجتماعی و کارهای خود ، به موفقیت های روزافزون دست یابید.

شکایت کردن و غر زدن

اکثر ما، افرادی که مدام از زمین و زمان شکایت می کنند را دیده ایم. شکایت کردن و غر زدن یک رفتار منفی است که بیش از همه خود شخص را آزار می دهد. هرچه بیشتر از اوضاع اطراف شکایت کنید ، در واقع انرژی بیشتری برای جذب آنچه که در مورد آن غر می زدید ، در شما ایجاد می شود.

 

شاید مهم ترین گام در ترک عادت ناپسند «شکایت کردن و غر زدن»، از بین بردن این رفتار در شخصیت تان باشد. یک اشتباه رایج افرادی با این خصوصیات اخلاقی، آن است که آنها خود را با افکار منفی تراوش شده از ذهنشان می شناسند و در واقع خود را معادل با این افکار فرض می کنند. چنین شخصی می پذیرد که:«من می دانم که مسئول افکارم هستم اما نمی دانم که چگونه این افکار منفی را از ذهنم دور کرده و مرتباً به آنها فکر نکنم.» این شبیه به حرکت در مسیری مستقیم و درست به سمتی خاص است. اما در راه موانعی هم وجود دارد. پذیرفتن مسوولیت افکار، کار خوبی است، اما نه به این قیمت که افکار منفی را جزئی از شخصیت خود دانسته و در انتها خود را مقصر بدانید و همواره احساس بدی داشته باشید.

من این افکار منفی را که به ذهنم می رسند تشخیص می دهم اما این افکار، «من» نیستم، بلکه با افزایش آگاهی و هوشیاری می توانم این افکار را با تفکرات مثبت جایگزین کنم.

شاید بهتر باشد این جمله را با خود تکرار کنید: « من این افکار منفی را که به ذهنم می رسند تشخیص می دهم اما این افکار، «من» نیستم، بلکه با افزایش آگاهی و هوشیاری می توانم این افکار را با تفکرات مثبت جایگزین کنم.» شما توان تغییر افکارتان را دارید اما باید خود را از دام به گردن گرفتن تقصیرات رها کنید. بدانید که وقتی این افکار به ذهن شما سرازیر می شوند ، در واقع آنها جزو شخصیت شما نیستند بلکه شما نسبت به این جریان آگاهید نه این که داخل این جریان باشید.

اگر چه افکار شما، خود شما نیستند ، اما اگر شما این افکار را بارها و بارها تکرار کنید آنها جزء وسیعی از مغزتان را تصرف می کنند. تقریباً می توان گفت که ما در واقع به همان افکار غالبمان تبدیل می شویم اما به نظر می رسد که تبدیل شدن به این افکار غالب کمی طول می کشد.

 

تصور کنید غذایی که می خورید چگونه شرایط بدنتان را کنترل می کند. وعده های غذایی روی روان شما اثر می گذارد و بنابراین اگر شما این نوع غذا را بارها و بارها بخورید ، تاثیر عمده ای روی بدنتان خواهد گذاشت و بدن شما مرتباً در پی غذاهای مشابهی خواهد بود. به هر حال، بدنتان جدا از غذاهایی است که می خورید و شما هنوز برای تغییر آنچه می خورید آزاد هستید و می توانید با تغییر نوع غذای مصرفی، روح و روان خود را تغییر دهید. این نکته، دلیل اعتیادآور بودن افکار منفی است.

اگر شما مرتباً افکار منفی داشته باشید ذهنتان به آن عادت کرده و به دنبال ورودی های مشابهی می گردد.

عصب های شما یاد می گیرند که به دنبال اتفاقات منفی باشند و شما کم کم تبدیل به یک جذب کننده اتفاقات منفی می شوید.

فرار از این وضعیت، سخت است چرا که خود شما آن را دایمی کرده اید ، هر کسی که خود را اسیر افکار منفی کرده به خوبی این نکته را می داند. تجربیات منفی شما، توقعات منفی تان را تغذیه می کند و این موجب جذب تجربیات منفی جدید می شود. در واقع بیشتر کسانی که در این الگو وارد می شوند هرگز در کل زندگیشان از آن فرار نمی کنند. چرا که فرار از یک چنین موقعیتی بسیار سخت است. حتی اگر آنها در مقابل افکار منفی شان توبیخ و سرزنش شوند، به طور ناخودآگاه آن را به وسیله ادامه دادن این افکار جاودانه می سازند. اگر شما به خود به خاطر افکار منفی سرکوفت بزنید در حقیقت به جای شکستن این الگو به سادگی آن را تقویت خواهید کرد.

همان طور که دیدید راه حل واقعی برای خلاصی از «شکایت کردن مداوم»، قبول مسوولیت است. شما باید به دنیا بگویید که «من مسوولیت همه تجربیاتم را می پذیرم.»

بیشتر افرادی که در این دام گرفتار شده اند تا وقتی که آگاهی هایشان ارتقاء نیابد در این دام خواهند ماند. آنها باید بفهمند که گرفتار شده اند و ادامه جنگ با افکار منفی شان تا وقتی که آن را جزئی از شخصیت شان می دانند یک جنگ بدون پیروزی است. در نتیجه، بهترین راه حل، توقف مبارزه و رها کردن افکار است. به جای مقاومت در برابر افکار منفی، حضور این افکار را تصدیق کرده و بپذیرید ، این نکته حقیقتاً باعث اثرگذاری در افزایش سطح آگاهی شما می شود. شما در واقع می توانید یاد بگیرید که افکار منفی خود را غافلگیر کنیدو بر آنها برتری یابید ، به آنها اجازه دهید که باشند اما با آنها شناخته نشوید زیرا آنها افکار شما هستند نه خود شما، با آنها از دید یک مشاهده کننده برخورد کنید. دلیل این که شما هم اکنون در الگوی افکار منفی گرفتار شده اید این است که در مراحلی از زندگی، خودتان آنها را انتخاب کرده اید ، شما پذیرفتن کامل مسوولیت هر چیز در واقعیت را بد می دانید. پس افکارتان را بر علیه خود استفاده می کنید تا از مسوولیت فرار کنید و ماندن در الگوی منفی را ادامه خواهید داد تا وقتی که آماده پذیرش مسوولیت شوید.

همان طور که دیدید راه حل واقعی برای خلاصی از «شکایت کردن مداوم»، قبول مسوولیت است. شما باید به دنیا بگویید که «من مسوولیت همه تجربیاتم را می پذیرم.»

در اینجا مثال هایی در خصوص مفهوم پذیرش مسوولیت آورده شده است:

1- اگر من ناراحتم، به خاطر این است که خودم آن را خلق کرده ام.

2- اگر مشکلی در دنیا وجود دارد که مرا آزار می دهد من مسوول از بین بردن آن هستم.

3- اگر کسی نیازمند است، من مسوول کمک به او هستم.

4- اگر من چیزی را می خواهم، به دست آوردنش خودم هستم.

5- اگر من افراد خاصی را در زندگیم می خواهم باید آنها را به سمت خود جذب کرده و آنها را به بودن با خودم تشویق کنم.

6- اگر من شرایط کنونی خود را دوست ندارم، باید به آن پایان دهم.

امتحان کنید ،حتما موفق می شوید...

لذت زندگی

اگر می خواهید از زندگی تان لذت ببرید ، باید در حال زندگی کنید .آنوقت لذت ها را چند برابر احساس خواهید کرد.

دیروز تاریخ است و فردا افسانه، اما امروز گنج است. این یکی از پرمعناترین جملاتی است که شنیده ام. تا حالا با خود فکر کرده اید که چقدر از لحظه های نقد خود را فدای آینده نسیه و گذشته در گذشته کرده اید؟

زندگی کردن در لحظه یا حال به معنی آن است که با تمام حواس خود ، هشیار و آگاه به زمان حال باشیم. این به معنی آن است که به گذشته فکر نکنیم یا در آن ساکن نشویم و نیز مضطرب و نگران آینده نباشیم.

وقتی ما توجه خود را به زمان حاضر یا حال می دهیم، بر روی کاری که در دست داریم تمرکز می کنیم. ما تمام توجه خود را به آنچه که بایستی انجام بدهیم ، متمرکز می کنیم و تا رسیدن به نتیجه پیش می رویم.

تصور هر لحظه زندگی ، ما را وادار می کند که ارزش آن لحظه را طولانی تر و معنادارتر سازیم. وقتی که در لحظه زندگی می کنیم ، بجای جستجوی کمیت زمان، از هر دقیقه لذت می بریم و آن را مزه مزه کرده و کمیت را فدای کیفیت نمی کنیم.

 

البته، این به معنی آن نیست که برنامه ای نداریم، اهداف خود را مشخص نکرده یا خود را برای آینده آماده نمی کنیم. ما تمام این امور رامی توانیم انجام دهیم و در عین حال از هر لحظه لذت ببریم، درست به همان شکلی که بر ما آشکار می شود.

 

 

 

زمانی که ما خودمان را برای زندگی در لحظه آموزش می دهیم ، خود را در آن لحظه فرو می بریم و زیبایی آن را کشف می کنیم. ما یاد می گیریم که روی انرژی خود تمرکز و آن را مدیریت کنیم ، برای اینکه هر لحظه را بشماریم، بایستی پذیرای آن باشیم. هر کاری که انجام می دهیم و با هر شخصی که در ارتباط هستیم، تمام توجه خودمان را به آنها اختصاص دهیم. اگر به گلایه هایی که زوج ها از هم دارند توجه کنید علت خیلی از آنها غایب بودن از لحظه ای است که در آن قرار دارند.

ما حتی زمانی که استراحت می کنیم ، در عوض تمدد اعصاب و لذت بردن از خلصه یک چرت کوتاه مشغول بررسی کردن موانع و مشکلات خود می شویم و به زودی می بینیم که خواب از چشمانمان پر گشوده و رفته است. استفاده کامل از لحظه به ما فرصتی برای دوباره تازه شدن می دهد.

اگر مدام خطاهای گذشته را به رخ هم بکشیم فرصت خوشبختی را از دست می دهیم اما وقتی ما قدر هر لحظه را می دانیم و درس های آن را برداشت می کنیم، آگاهانه هدفمند و مسوولانه زندگی می کنیم.

وقتی در گذشته زندگی می کنیم و اجازه نمی دهیم که تجارب دردناک، اشتباهات پیش آمده یا روزگار سخت بگذرند ، ما خود را به حال و آینده ای مشابه محکوم می کنیم ، ما باید بپذیریم که نمی توانیم گذشته را تغییر بدهیم، دارایی ما لحظاتی است که در آن به سر می بریم، سپس به پایان می رسد و به جلو حرکت می کنیم. زندگی در لحظه به معنی آن است که اجازه بدهیم گذشته عبور کند و به آینده اعتماد کنیم. اگر ما مثبت و به زمان حاضر خوش بین باشیم ، آینده ما نیز مثبت و امیدبخش خواهد بود. شاید وقت آن است که به کودکی برگردیم. زیرا:

«کودکان نه گذشته و نه آینده دارند، آنها از زمان حال لذت می برند، کاری که تعداد معدودی از ما انجام می دهیم.»

لذت زندگی در حال را تچربه کنید ،پشیمان نمی شوید...