اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

دل

ما در فرهنگ و ادبیات خودمان صفت‏های متعددی برای « دل » داریم. حتما کلماتی مثل دریا دل و شیردل و همین‏طور بزدل را شنیده‏اید. بعضی دوست دارند در این مواقع دل را جرات و شجاعت ترجمه کنند ، اما اگر کمی دقت کنیم می‏فهمیم که «دل» چیزی فراتر از همه اینهاست و در واقع دقیقا اندازه « دل » هر انسانی رابطه مستقیم با میزان موفقیت او در زندگی دارد.

 

کسی که دلش کوچک است اگر شکستی بزرگ در زندگی ببیند طاقت نمی‏آورد و فورا می‏شکند. یا به سیگار و مواد مخدر پناه می‏برد و یا برای جلب ترحم و فرار از سرزنش دیگران واکنش‏های غیرعادی از خود نشان می‏دهد و یا خود را از بین می‏برد. اما او که دلش بزرگ است و قلبی وسیع دارد ، حتی هنگام وقوع مصیبت‏های بزرگ هم  آرام و آسوده زندگی را سپری می‏کند.اما حقیقت چیز دیگری است. علت نشکستن و خرد نشدن این افراد، دل بزرگ و اقیانوسی آنهاست که حتی امواج بزرگ را هم در خود جای می‏دهد.

 

«زندگی همیشه مساله‏ای برای حل کردن دارد اینکه یک مساله چقدر بزرگ است و یافتن راه حل برای آن چقدر سخت است، فقط به خود مساله بستگی ندارد بلکه به ما ارتباط دارد. هر چه دل ما آرام‏تر و پرجرات‏تر باشد ، پیچیدگی و بزرگی مسایل زندگی برای ما کم‏اهمیت‏تر است. اما اگر دلی کوچک و کم‏ظرفیت داشته باشیم ، حتی کوچکترین و بی‏ارزش‏ترین مسایل و مشکلات زندگی می‏تواند برای ما به یک مانع بزرگ و غیرقابل عبور تبدیل شود. بنابر این باید همیشه مواظب دل خود باشیم که مبادا کوچک و شکننده شود، و به جای نگرانی در مورد مسایل و مصائب سخت زندگی بیشتر به احوال دل خود برسیم!»

 به محض کم شدن جرات و لرزیدن دل، تمام آرزوهای بزرگ یک انسان موفق و کامیاب به ناگهان محو و ناپدید می‏شود و آنچه باقی می‏ماند موجودی است که به حداقل‏ها راضی و از دست زدن به هر کار بزرگی گریزان است.

جالب اینجاست که خیلی‏ها از رابطه بین پیشرفت و موفقیت افراد با اندازه دل و جرات آنها به خوبی آگاهند و به همین خاطر وقتی می‏خواهند مانع پیشرفت کسی شوند به شکل‏های مختلف سعی می‏کنند پیام‏های دلهره‏آوری به سمت آنها بفرستند و وقتی هم می‏خواهند کسی را برای پیشرفت بیشتر تشویق کنند با انواع وعده‏ها سعی می‏کنند دل و جرات آنها را برای مقابله با مشکلات زندگی افزایش دهند.

اما هیچ‏کس به طور واضح به رابطه مستقیم دل و جرات و موفقیت اشاره‏‏ای نمی‏کند. دلیل این امر هم بسیار واضح است. چرا که اگر این رابطه لو برود ، آنگاه کلید موفقیت و پیروزی در هر جنبه زندگی در دستان همه انسان‏ها قرار خواهد گرفت و این یعنی اینکه میدان رقابت فشرده‏تر و واقعی‏تر می‏شود و افراد ضعیف و ناتوان به کناری خواهند رفت.

سوالی که اینجا مطرح می‏شود این است که چه کار کنیم تا دلی بزرگ و دریایی پیدا کنیم. طوری که اگر حتی بزرگترین کشتی‏ها هم در آن غرق شود باز هم تکان نخورد و آرامش و تلاش فرد دست‏خوش تغییر نشود؟

جواب این سوال را باید در دریاچه‏های روی کره زمین جست‏وجو کرد. خوب به سرنوشت دریاچه‏هایی که به دریا و آب‏های آزاد وصل نیستند دقت کنید. آنها هر روز خشک‏تر و شورتر شده و بعد از مدتی به کویری خشک تبدیل می‏شوند. برای اینکه یک دریاچه، همیشه زنده و سرحال بماند باید به طور مستقیم یا غیرمستقیم به یک منبع آب تمام نشدنی و به زبان ساده‏تر به یک اقیانوس بزرگ وصل باشد.

اگر می‏خواهید دلتان آرام و بزرگ و پرظرفیت باشد، شما هم باید به دنبال یک دریای بزرگ و قابل اطمینان باشید دریایی که بتوان کنار آن ایستاد و به آن تکیه کرد و از بیکرانی آن حیرت نمود و این دریای بزرگ و بیکران چیزی نیست جز خالق هستی و کایناتی که مخلوق اوست و هر آرزویی را که انسان در دل بگرداند اجابت می‏کند.

هر چه میزان داشته‏ها و وابستگی‏های انسان بیشتر باشد ، ترس و دلهره او برای از دست دادنشان بیشتر است و در نتیجه جرات و جسارت او برای بی‏پروایی و ورود به حوزه‏های ناشناخته و جدید کمتر است. اما اگر انسان به یک دریای بزرگ و بی‏نهایت متکی و امیدوار باشد که حتی هنگام از دست دادن همه چیز باز با تکیه بر این دریای تمام ناشدنی مطمئن باشد که می‏تواند سرپا بایستد ، بدیهی است که چنین انسانی جسارت و شجاعتی فوق‏العاده خواهد داشت و می‏تواند با پی‏پروایی در هر تلاش پر مخاطره‏ای حضور یابد و سهم خود را از موفقیت به دست آورد در حقیقت دل این شخص بزرگ می‏شود چون آن را به دریایی بزرگ تر وصل کرده است. دریایی که موج‏های بزرگ را به راحتی در خود حل می‏کند و آنقدر عظیم و بیکران است که صخره‏های کوچک جرات عرض اندام در مقابل او را نخواهند داشت.

بعضی گمان می‏کنند که پول می‏تواند نقش این دریای بزرگ را ایفا کند. آنها به هر قیمتی که هست تلاش می‏کنند تا پول بیشتری را ذخیره کنند و این ذخیره‏سازی و نگهداری را حتی تا زمان مرگ خود نیز ادامه می‏دهند. آنها پول را نگه می‏دارند نه برای اینکه خرج کنند و زندگی خوبی داشته باشند بلکه برعکس آن را روی هم تلنبار می‏کنند و حتی برای جمع کردن بیشتر آن از شکم خود و عزیزانشان هم می‏زنند ، فقط برای اینکه می‏ترسند و دلشان کوچک است و می‏خواهند با تکیه بر پول و ثروت دلی بزرگ‏تر پیدا کنند و اطمینان و خاطرجمعی و در نتیجه آرامش بیشتری از این مسیر عایدشان شود. اما نکته کلیدی اینجاست که پول شاید بتواند به طور مصنوعی دل انسان را بزرگ کند و به او جرات و جسارت کاذب بدهد، اما در عین حال خودش به عنوان یک ریسمان پاره شدنی، ترس و دلهره بیشتری را ایجاد می‏کند و ناآرامی بیشتری را در زندگی به وجود می‏آورد.

 

گروهی دیگر تصور می‏کنند که علم و دانش می‏تواند نقش این دریای بزرگ را برایشان به عهده گیرد. آنها درس می‏خوانند و مدارج عالی علمی را طی می‏کنند. این افراد هر چه جلوتر می‏روند با دنیایی از نادانستنی و تازه‏های علمی روبه رو می‏شوند که هرگز تمام شدنی نیستند. بسیاری از این دانش طلبان واقعی در مقابل عظمت و پایان ناپذیری علم سر تعظیم فرود می‏آورند و ایمان و باورشان به خالق کاینات چند صد برابر می‏شود و به دلی آرام و آسوده دست می‏یابند. اما کم نیستند کسانی که فکر می‏کنند فقط با داشتن یک مدرک عالی تحصیلی می‏توانند از همه موانع و سدها بی‏هیچ دردسری عبور کنند. آنها به هر جلسه‏ای وارد می‏شوند بلافاصله مدرک و رتبه علمی خود را به حاضران یادآور می‏شوند. اگر کسانی که در آن جمع حضور دارند از لحاظ علمی در جایگاه پایین‏تر باشند، او را صرفاً به خاطر مدرکی که دارد به عنوان رییس و بزرگتر انتخاب می‏کنند و اگر برعکس بقیه حاضران هم اهل علم و دانش باشند آنگاه ناآرامی و اضطراب و دلشوره شروع می‏شود. شخص صاحب مدرک باید هر روز تلاش کند با توسل به اصطلاحات علمی و تخصصی رشته خود، بقیه را به تعظیم و تکریم وادار کند و همیشه ترس این را داشته باشد که یک دانشمند واقعی از راه برسد و علم و دانش او را زیر سوال ببرد. می‏بینیم علم و مدرکی که قرار بود مایه آرامش و پردلی و پرجراتی فرد شود به عامل ترس و ناامنی و اضطراب فرد تبدیل می‏شود.

 

همین مثال در مورد قدرت و پست و مقام نیز صادق است. جنگ قدرت برای رسیدن به پست‏ها و مقام‏های عالی‏تر فقط برای این است که بتوان در منصب و جایگاهی قرار گرفت که دل و جرات بیشتری برای حرف زدن و عمل کردن به دست آورد. این تصور که هر چه یک انسان جایگاه بالاتری داشته باشد اعتراضات رقبا کمتر در زندگی او اثر خواهند گذاشت و در نتیجه فرد در انجام اعمال خود آزادتر خواهد بود ،  باعث می‏شود تا همه برای شکار مقام‏های عالی‏تر هجوم ببرند و مسابقه‏ای پراضطراب و غالبا ناجوانمردانه شروع شود. اما وقتی فرد به مقامی دست می‏یابد تازه می‏فهمد به چه دردسری دچار شده است و از این به بعد باید شب و روز تلاش کند تا مانع از دست رفتن این مقام شود. مقام و جایگاهی که قرار بود مایه ی آرامش و جرات و جسارت فرد شود از ترس خرابکاری باعث بی‏حرکتی و ملاحظه‏ کاری فرد می‏شود و جرات و جسارت را از او می‏گیرد.

 

فقط تکیه بر خالق هستی و باور کامل و بی‏قید و شرط او و امید کامل داشتن به همراهی کاینات حتی در سخت‏ترین شرایط زندگی می‏تواند دلی به بزرگی دریا و به وسعت آسمان را به انسان عطا کند. در حقیقت وجه اشتراک همه موفق‏های بزرگ عالم نیز همین است. آنها همگی در یک نقطه، کاملا با یکدیگر اشتراک دارند و آن اعتقاد و باور کامل خالق کاینات است. این اعتقاد و باور است که به آنها دلی بزرگ و دریایی عطا می‏کند. دلی که فقط یکی از فواید آن موفقیت و کامیابی تضمیمی در تمام امور زندگی است

دوست

نتایج تحقیقی که اخیراً در آمریکا انجام شده است ، نشان می دهد هر قدر که تعداد دوستان فردی بیشتر باشد ، درآمد وی بیشتر خواهد بود .

اما زندگی معاصر زمان زیادی را برای ایجاد و حفظ دوستی های معنادار در اختیار انسان قرار نمی دهد ؛ پس تعداد مناسب دوست چند نفر است ؟

به گزارش بی بی سی ، همگان این امر را می پذیرند که دوستان نقش مهمی در زندگی انسان دارند ، اما شاید کمتر کسی بداند که دوست به ثروت افراد نیز کمک می کند . مطالعه ای که طی 35 سال روی 10 هزار دانشجوی آمریکایی صورت گرفت ، حاکی از آن است که ثروتمندترین افراد آنهایی هستند که در مدرسه بیشترین دوست را داشته اند.

داشتن هر یک دوست بیشتر در دوران مدرسه می تواند حدود 2 درصد به درآمد اضافه کند . محققان می گویند این امر به آن دلیل است که محیط کار مکانی اجتماعی است و کسانی که بهترین مهارت های اجتماعی را دارند ، از نظر مدیریت و کار گروهی برتری دارند.

اگر داشتن حلقه بزرگی از دوستان را شاخص محبوبیت در نظر بگیریم ، آیا این امر سبب می شود که هر چقدر تعداد دوستان زیادتر باشد ، شخص موفق تر و راضی تر است ؟ یا آیا ممکن است تعداد دوستان بیش از اندازه باشد ؟ یا اصولاً  تعداد مناسب دوستان چقدر است ؟

رابین دانبار - مردم شناس برجسته - معتقد است میانگین تعداد دوستان 150 نفر است . شاید این رقم زیاد به نظر برسد ، اما اگر هر دوست را شامل یک زوج بدانید ، به 50 زوج می رسید که خیلی زیاد نیست . اینان افرادی هستند که نسبت به آنان نوعی وظیفه دوستی احساس می کنید . دانبار اضافه می کند : حلقه دوستان معمولاً  شامل یک حلقه 5 نفره اصلی و یک حلقه 10 نفره دیگر است که مجموع آنان 15 نفر می شود . برخی از آنان شاید اعضای خانواده باشند . اینان همگی گروه مرکزی هستند و حلقه بعد شامل 35 نفر دیگر است . خارجی ترین حلقه شامل 100 نفر دیگر است . این افراد جهان اجتماعی هر فرد را تشکیل می دهند.

مارک ورنون - نویسنده کتاب فلسفه دوستی - می گوید : دوستی به رشد شخصیت انسان کمک می کند ، اما عبارت دوست ، انواع زیادی از رابطه را دربر می گیرد . انسان با شریک زندگی اش رابطه دوستی بسیار تنگاتنگی دارد ، اما فصل مشترک با دیگران ممکن است صرفا یک علاقه مشترک یا داشتن فرزندان هم سن و سال باشد . ورنون خاطرنشان می سازد : ارسطو می گفت دوستان باید نمک خورده هم باشند و منظورش این بود که آدم ها باید بخش قابل توجهی از عمرشان را با هم زیسته باشند . با هم نشست و برخاست کرده و غذا خورده و نشیب و فرازهای زندگی را با هم پشت سر گذاشته باشند . می توان فقط به خاطر کاری که آدم انجام می دهد یا از انجام آن لذت می برد ( مثل فوتبال یا خرید کردن ) با کسی دوست شد ، اما این نوع دوستی به عمق دوستی با افرادی نخواهد بود که به خاطر چیزی در شخصیتشان به آنان علاقه دارید.

ورنون معتقد است که داشتن دوستانی از این دست محدودیت دارد و رقم آن احتمالاً  بین 6 تا 12 نفر است . به گفته وی ، این فکر که می توان تعداد بی شماری دوست داشت ، مفهوم دوستی را فرو می کاهد . یک بار روزنامه نگاری نوشت که سعی کرد با فردی دوست شود و به این منظور وی را به ناهار دعوت کرد . اما در پایان ناهار ، این فرد گفت ، متأسفانه جای خالی برای دوست جدیدی ندارد ! وی افزود : سیاست وی در این مورد آن است تا فردی از جرگه دوستانش خارج شود تا جای خالی را به شخص تازه بدهد . 6 ماه بعد این روزنامه نگار کارتی از آن فرد دریافت کرد که وی را به دوستی دعوت کرده بود ! شاید این نمونه بسیار سخت گیرانه ای باشد ، اما بسیاری از افراد به دوستی به عنوان موضوعی مهم نگاه و برهمین اساس آن را تنظیم می کنند.

یک مشاور روابط عمومی در لندن می گوید که 3 دسته دوست دارد . نخستین گروه شامل 9 دوست صمیمی می شود که وی آنان را لیگ برتر می خواند . آنان افرادی هستند که در هر لحظه از شبانه روز می توان به آنان زنگ زد و آنان هم در صورت لزوم ، آب دستشان باشد ، آن را زمین می گذارند و به کمکشان می شتابند.

این مشاور اضافه کرد سعی می کند هر چند هفته یک بار با یکی از آنان دیدار کند و دست کم هر 2 هفته یک بار با آنان صحبت کند . به این ترتیب هر شب باید با یک نفر از آنان تلفنی صحبت کند . گروه بعدی دوستان وی شامل 20 نفر است که هر چند ماه یک بار آنان را می بیند . 100 نفر هم در آخرین گروه قرار دارند که شامل دوستان محل کار و دوستانی هستند که در مسافرت پیدا کرده است.

ورنون در پایان خاطر نشان می کند که کمیت دوستان و دوستی مهم نیست ، اما کیفیت دوستان و دوستی است که حائز اهمیت بسیار است.

زندگی زناشویی پایدار

شاید گاهی به این فکر افتاده باشید که چطور می توان عشق و محبت و خرسندی را در زندگی زناشویی پایدار و زنده نگه داشت ؟

:

1 - همیشه خودجوش و باانگیزه بمانید : کارهایی انجام دهید که بدون برنامه ریزی قبلی به نظر برسند مثلا به اداره همسرتان بروید و او را برای صرف ناهار با همدیگر دعوت کنید ، بدون انتظار برای او هدیه کوچکی بخرید و یا بلیط کنسرت یا تئاتر به او بدهید.

2 - عشق خود را نشان دهید : هنگام صرف شام می توانید یک موسیقی ملایم بگذارید . شمع روشن کنید و به همسرتان بگویید که چقدر در طول روز به او فکر می کنید.

3 - به چشم های او نگاه کنید : وقتی با همسرتان صحبت می کنید به صورت او نگاه کنید . برخورد نگاه ها باعث می شود که بیشتر ارتباط بین یکدیگر را احساس کنید .

4 - حتی برای اعلام ناموافق بودن از موافقت شروع کنید : از مجادله و بحث با همسرتان پرهیز کنید . وقتی می خواهید عدم موافقت خود را اعلام کنید ابتدا با مناسب ترین و آرام ترین راه ممکن با جمله « حق با توست » شروع کنید .

5 - تغییر را همیشه مدنظر داشته باشید : با ظاهر جدید و متفاوت همسر خود را غافلگیر کنید . با یک راه ساده و سریع مثل رنگ کردن مو یا تغییر آرایش موها می توانید این کار را انجام دهید .

6 - یک کار غیرمنتظره انجام دهید : مثلا پس از دوش گرفتن برای او یک حوله گرم و مرتب آماده کنید .

7 - همیشه برای عشقتان جشن بگیرید : می تواند یک کار نمادین انجام دهید مثلا گیاه خاصی را که می دانید مورد علاقه همسرتان است خریداری کنید و یا در باغچه بکارید و به او بگویید که این کار نمایان کننده عشق شماست .

8 - مراقبت و محبت کنید : با یک کار کوچک که مستقیما به همسرتان نفع می رساند می توانید به او ابراز محبت کنید مثلا لباس های او را به خشک شویی ببرید . این کار شاید زمان زیادی نبرد اما به او نشان می دهید که چقدر به فکرش هستید .

9 - با رقیبتان صمیمی باشید : اگر کسی در زندگی همسرتان وجود دارد که وی را رقیب خود می دانید مانند بهترین دوست یا مادر همسرتان ، از بحث کردن درباره آنها پرهیز کنید و در عوض با دعوت کردن آنها برای یک شام دوستانه همسر خود را غافلگیر کنید .

10 - گذشته را دوباره زنده کنید : با نگاه کردن به فیلم های تعطیلات ، تصاویر خانوادگی و عکسهای جشن ازدواج می توانید به استحکام رابطه زناشویی خود با همسرتان کمک کنید