اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

اخطارهای دنیای مجازی ،کسب و کار در فضای مجازی و تحلیل فضای فرهنگی ،سیاسی و اجتماعی

دکتر بهروز نقویان دکترای مدیریت ، مدیر عامل شرکت تولید نرم افزارهای هوشمند ، خواننده پاپ و محلی خراسان شمالی ،مشاور شهرک صنعتی ایران مشاور دیجیتال مارکت و صادرات

طنز تلخ: سیاستهای کثیف این شرکتها

  • الو سلام چطوری؟
  • سلام خوبم ممنون تو چطوری؟
  • من عالیم!
  • الحمدالله خبریه؟!
  • آره حالا بهت میگم چه خبره فردا ساعت ۳ یا ۵ چی کاره ای؟
  • کلاس دارم چطور مگه؟!
  • کلاس چیه بابا بزن تو دیوار یه کار خیلی مهم باهات دارم!
  • چه کاری؟چه قدر بلند حرف می زنی!
  • تو هم اگه جای من بودی الان فریاد میزدی!ببین من یه کار فوق العاده پیدا کردم شرایط کاری عالی در آمد عالی اووف!یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی الانم دنبال یه همکار میگشتم گفتم کی بهتر از بهترین دوستم!
  • ولی…
  • تازه مگه دنبال کار نمی گشتی دیگه چی از خدا می خوای!شانس در خونتو زده فرصتو از دست نده آدرسو برات اس ام اس می کنم
  • آخه چه کاری هست مگه؟!چرا اینطوری…
  • ببین فردا میای متوجه میشیی ببخشید ولی من الان یکم سرم شلوغه قرار رو واسه ساعت ۳ تنظیم کنم یا ۵؟
  • تنظیم…؟!
  • آره باید وقت بگیرم برات اگه حتما میای بگو ۳ یا ۵؟
  • خوببب…!!
  • فکر می کنم ۵ بهتر باشه درسته؟
  • خیلی خوب ساعت ۵ ولی…
  • اوکی!پس شد فردا ساعت ۵٫حتما سر وقت بیا و سعی کن شیک و رسمی بپوشی می بینمت فعلا
  • خدافظ!!!

 حتما جمله هایی از این دست به گوش خیلی از شما آشناست و تنها دلیلش اینه که ما کارمون رو خوب بلدیم!کسانی که به این شیوه با شما صحبت می کنند و شما رو دعوت به کار می کنند در واقع مو به مو آموزش هایی رو که بهشون دادیم اجرا می کنند، آموزش هایی که حاصل سال ها تجربیات کاریه منه(!) شاید بخواید بدونید ما کی ایم؟! یا من کی ام؟! درواقع اگه بخوام دقیق تر بگم مایی وجود نداره، اسم من هم زیاد مهم نیست، این وسط فقط یه چیزه که اهمیت داره و اون عشق منه! عشقی که به من بهترین خونه، آخرین مدل ماشین، کشتی و… رو با سخاوتمندی تمام اعطا می کنه! و اون چیزی نیست جز یه تیکه کاغذ که بهش میگن پول! می دونید در واقع پول فقط به شما خونه و ماشین و امکانات بهتر نمیده بلکه کمک می کنه آدم بهتری باشید و سخاوتمندانه به مردم کمک کنید!!ً من آدم پول داریم و خیلی هم از زندگیم راضیم اما سؤالی که این وسط پیش میاد اینه که چطوری تونستم انقدر پول دار بشم؟! خب فقط کافیه یه ذهن خلاق عوضی داشته باشید که تشنه پوله اون وقته که میتونید راه پول در آوردن واقعی رو کشف کنید! راهی که من انتخاب کردم بازاریابی شبکه ای بود. میشه این طوری گفت که من نه مؤسس یه شرکت بازاریابیم نه یه بازاریاب من فقط یه عوضی ام! و هرکاری که بخوام تو این سیستم انجام می دم! در واقع کل این سیستم روی انگشتای من می چرخه! شرکت های بازاریابی زیادی توی ایران وجود دارن اما شرکت من بهترینه چون همون طور که گفتم روی انگشتای من می چرخه و فقط منم که خوب می دونم چطور راه پول در آوردن رو کشف کنم!

توضیح کار من یه مقدار مشکله و اگه می خواید خوب از کار من سر در بیارید بهتره بیاید تا یه جلسه پرزنتتون کنم! اما خلاصه چیزی که ما به کسانی که میخوان بهمون بپیوندند می گیم اینه:

((یه سیستم قدیمی توزیع کالا رو در نظر بگیرید

تولید کننده-انبارداری-حمل و نقل-خریدار عمده-عمده فروش-مغازه دار-خریدار

می بینید شما به عنوان یه خریدار باید پول همه این انگل ها رو بدید! حالا فکر کنید این واسطه ها وجود نداشت اون وقت سیستم به چه شکل می شد؟ بله! کالا مستقیم از تولید کننده به مصرف کننده می رسید و پول زیادی صرفه جویی می شد و بخشی از این پول صرفه جویی شده تو جیب شما می رفت! (البته بین خودمون بمونه هزینه های انبار داری و دو واسطه که یکی شرکت بازاریابی شبکه ای باشه و یکی بازاریاب سرجاشون هستن !)

مکانیزم کار به این صورته که شما به سایت اینترنتی ما مراجعه می کنید کالای مورد نظرتون رو می خرید و بعد به هرکسی که دوست داشتید می فروشید. تا اینجا کلمه بازاریابی معنی شد اما وقتی شبکه شدن تحقق پیدا می کنه که شما زیر مجموعه بگیرید و زیر مجموعه های شما هم زیر مجموعه بگیرن و به این ترتیب یه شبکه بزرگ انسانی تشکیل میشه و هر چه قدر فروش زیر مجموعه شما بیشتر باشه شرکت از سود حاصل از فروش به شما پورسانت پرداخت می کنه. هنوز تموم نشده چیزی که ما رو از همه شرکت ها متمایز می کنه پاداش های ماست که هر وقت شما به میزان خاصی از فروش برسید درصدی از کل فروش شرکت به عنوان پاداش از طرف شرکت به شما پرداخت میشه. و بالاترین درصد پاداشی که میدیم چیزیه که ما بهش میگیم دریا!))

میبینید! همه چیز عالیه! اون ها هیچ دلیل قانع کننده ای نخواهند داشت که بطرف این کار نیان! اما همه این ها روی کاغذه و دقیقا نکته همین جاست!

باید احمق باشید که بخواید تو این سیستم شرافتمندانه کار کنید و به اقتصاد کشور کمک کنید(!) چون خودتون رو از یه دریای پول محروم می کنید.

همه چیز از خط تولید شروع میشه(!) ما معمولا سراغ محصولاتی که توی بازار وجود دارن نمی ریم علتش هم اینه که نمیشه قیمت این محصولات رو دستکاری کرد، واسه همین سودی رو که می خوایم بهمون نمیده. خب ما معمولا برای به دست آوردن حداکثر سود از این قسمت به چند روش عمل می کنیم: روش اول اینه که یه تولید کننده نو پا رو پیدا می کنیم و با بخشندگی تمام از اون حمایت می کنیم(!) و محصولاتش رو وارد بازار عظیممون می کنیم و ازش میخوایم که محصولاتش رو فقط به ما بفروشه. خب در واقع اگر هم بخواد نمی تونه محصولاتش رو وارد بازار کنه(چرا؟!) سادست! اون به خاطر خواست ما قیمت تمام شده و درج شده روی محصولاتش رو بالا می بره و البته از اونجایی که ما خیلی سخاوتمندیم(!) شاید درصدی از این افزایش قیمت رو هم گذاشتیم تو جیب خودش و با یه سود خوب این محصول رو به بازاریابامون می فروشیم و اون ها هم شبیه این کارو با مشتریانشون خواهند کرد؛ نکته اینجاست که این محصول فقط تو شرکت بازاریابی ما به فروش می رسه و در خارج از این شرکت اصلا و جود خارجی و توانایی رقابت از نظر قیمت نخواهد داشت.

کار بعدی که ما انجام میدیم راه انداختن تولیدی های خودمون و با برند خودمون هست خوبی این کار اینه که دیگه نیازی به چانه زنی با تولید کننده های خرده پا وجود نداره و دیگه اون درصد سخاوت هم تو جیب خودمون میمونه و کار ظریف دستکاری قیمت ها هم خیلی راحت تر انجام میشه!

گزینه بعدی تولیدات خارجی هستند و باز هم تولیداتی که در بازار وجود ندارند این ها علاوه بر تأمین نیاز مالی کلاس کاری ما رو بالا میبره و باعث میشه محصولاتی داشته باشیم که در دنیا معروف هستند و فقط ما در ایران داریمشون! توجیه گرانی این محصولات از همه راحت تره!

می دونید اینکه زیر نظر قانون کار می کنیم همه چی رو حل می کنه و باعث میشه مردم به همه فعالیت هامون اعتماد کنند. اما کار هایی که ما اینجا می کنیم قانونیه؟! فکرش رو هم نکنید!

حالا می رسیم به تکنیک های ما در برخورد با بازاریابانمون؛ همون طور که دیدید ما اون ها رو به خوبی آموزش میدیم که حرف هایی رو که بهشون دیکته می کنیم به خورد کسانی بدن که قراره زیر مجموعشون بشن و خودشون هم مو به مو به این حرف ها عمل کنند؛ ما بازاریاب های جدید رو به شیوه های مختلفی جذب می کنیم مثلا دختر های جوان رو میشه با تحریک حس حسادت و پسر های عشق ماشین رو میشه با نشون دادن ماشین های نتورکر های اون ور آب نسبت به این کار تشنه کرد! خب بذارید با همین مثال پیش بریم حالا اتفاقی که میافته اینه که این پسر یا دختر جوان بعد از طی کردن چندین مرحله شست و شوی ذهنی به این کار اعتقاد قلبی پیدا می کنه؛ خب حدس بزنید اولین کاری که انجام میده چیه؟ شروع می کنه به خرید محصولات شرکت بازاریابی ما و بعد سراغ خانوادش و نزدیکانش میره و محصولات ما رو به اون ها می فروشه اون خودش و خانوادش رو به بهترین مشتریان ما تبدیل می کنه و اولین مشکلی که باهاش رو به رو میشه اینه که با این سؤال مواجه میشه که پس چرا حالا که تو از طریق حذف واسطه ها داری این محصول رو به ما می فروشی انقدر قیمت محصولاتت گرونه؟! و اون در جواب همون اراجیفی که ما به خوردش دادیم تحویل خانوادش خواهد داد که ببینید آخه محصولات بیرون آشغالن! مثلا دستمال کاغذی های بیرون سرطان زا هستند فقط این محصولاتن که خوبن!

بعد از یه مدت خرده فروشی اون ها شروع به تیم سازی می کنند و این مهم ترین مرحله کارشون خواهد بود ما از اون ها واسه خودمون ابزار می سازیم و اون ها هم فکر می کنند(البته فکر میکنند که فکر می کنند!) که باید واسه خودشون ابزار بسازند پس شروع می کنند به تیم سازی و زیر مجموعه گیری با همون شیوه ای که ما بهشون آموزش میدیم. اما واقعیت اینه که تو این سیستم هیچ پایداری واسه اون ها وجود نداره ابزار هایی(زیرمجموعه ها) که میسازن و حتی خودشون(بازاریابها) یک بار مصرفند. تنها چیزی که این وسط پایداره من و دوستانم هستیم! یکم پیچیدست آره؟! به زودی متوجه میشید!

همون طور که گفتم اون ها طبق آموزش های ما شروع می کنند به تیم سازی و این یعنی دقیقا و مو به مو کارهایی رو که ما ازشون میخوایم انجام میدن! در نتیجه باید کارشون رو با هیجان انجام بدن پس اونها شروع می کنند به تعریف از این کار و از اینکه به زودی پولدار خواهند شد و با یه پورشه ۹۱۱ از کنار شما رد میشن و براتون دست تکون میدن و به ریش شمایی که داری در برابر ورود به این کار مقاومت می کنی خواهند خندید! بعضیاتون بهانه هایی میارید مثلا میگید من نمیخوام درسم لطمه بخوره طبق آموزش اون ها به شما خواهند گفت: ((نگران نباش فقط کافیه روزی ۴ ساعت این کار رو انجام بدی میتونی به اون در آمدی که دلت میخواد برسی!)) بعد با این کلک شما رو وارد سیستم می کنند و کم کم وقتی این کار شما رو درگیر خودش کرد شروع می کنند به گفتن جمله هایی مثل اینکه ((من هم مثل تو رشتم رو دوست دارم ولی دوست ندارم توی دانشگاه های آشغال اینور درس بخونم پولدار میشم میرم اون ور و…)) می دونید چرا چون این کار تمام ۲۴ ساعت وقتتون رو ازتون میگیره و شما رو درون خودش می بلعه!

ما به اون ها می قبولونیم که باید تو این سیستم بها بدن تا پیشرفت کنند بنابراین اون ها از همه زندگیشون می گذرن دانشگاهشون رو کنار می ذارن و بعد از اینکه همه پل های پشت سرشون رو خراب کردند مثل یک برده در اختیار ما خواهند بود. ما شعار هایی داریم مثل این «برای به دست آوردن چیزی که تا حالا نداشتی آدمی باش که تا حالا نبودی» و همین کافیه تا اون ها شروع کنند به مثل پولدار ها رفتار کردن! کت و شلوار می پوشن آیفون و لپ تاپ قسطی میخرن و به همه دوستاشون میگن ببینید ما داریم تجارت می کنیم و پولدار شدیم شما هم می تونید به ما بپیوندید تا پولدار بشید!!

و یا این شعار «ما توی این کار رئیس نداریم» یا این «ما اینجا امنیت شغلی شما رو تأمین میکنیم چون کسی نمیتونه شما رو اخراج کنه» اما از طرف دیگه میگیم خیلی خوب شما رئیس ندارید اما باید هر چی که بالاسریتون (کسی که شما رو به کار دعوت کرده) گفت بگید چشم! ما اینجا یه سری خط قرمز داریم که اگر اون ها رو رد کنید از تیم ما اخراج میشید ولی میتونید با تیم های دیگه کار کنید! خب می بینید ما که اخراجشون نکردیم!! دروغ میگم؟!

در واقع ما اینجا هرکاری که بخوایم با بازاریاب ها می کنیم و به اون ها میگیم ((ببینید این ها سختی های طبیعیه کاره شرکت ما نو پاست اما به آینده نگاه کنید و خودتون رو سوار پورشه های شیکتون ببینید تمام تلاشتون رو بکنید که به پاداش دریا برسید و به حواشی توجه نکنید؛خیلی ها سعی دارن شما رو گول بزنن و از این کار بیرون بکشن شما گول نخورید، شما پرچم داران تجارت قرن بیست و یک هستید!))

نکته ای که کار ما رو راحت میکنه اینه که اون ها همین جملات رو برای زیر مجموعه هاشون تکرار می کنند و زیر مجموعه ها برای زیرمجموعه های خودشون و این کار هم باعث میشه به صورت نا خودآگاه اعتقادشون نسبت به شرکت ما بالا بره هم این که برای حفظ آبروشون جلوی زیر مجموعه هایی که با هزاران وعده اون ها رو جذب کردن هم که شده دلشون نمیخواد هیچ وقت به نقاط تاریک ما توجه کنند. می دونید ما با اون ها یه مدت بازی می کنیم و اون ها شروع می کنند به پول در آوردن برای ما، برای ما ابزار می سازند ممکنه در این بین اندکی هم پول دست خودشون رو بگیره اما اون ها دوباره همین پول رو برمیدارن و در کار ما سرمایه گذاری می کنند چون ما تونستیم اون ها رو معتاد این کار کنیم. همون طور که گفتم هیچ کس به جز کسانی که ما میخوایم در اینجا پایدار نیست. ما با آدم ها بازی میکنیم یه مدت ازشون کار میکشیم و بعد میندازیمشون دور. شاید فکر کنید با این سیستم که تا ابد نمیشه ادامه داد! اما خیالتون راحت ما فکر همه جاشو کردیم!

در واقع کاری که ما می کنیم اینه که طوری چینش مراحل رو تنظیم می کنیم که بازاریاب ها احساس می کنند قدم به قدم به پاداش های بهتر می رسند و پول بیشتری در میارن البته ما اجازه میدیم بعضی از کسانی که میخوایم در این سیستم به نون و نوایی برسن خب صرفا جهت نمونه لازمه! اما بقیه بازاریاب های بخت برگشته فقط ابزارند ما کاری می کنیم که اون ها مدتی با رویاهاشون زندگی کنند و خودشون هم باور کنند که پول دارند! اما هرگز نمیذاریم که رویاهاشون رو زندگی کنند(چرا؟!) چون هزینه رویا پردازی اون ها رو ما باید بدیم! من باید به اون ها پاداش و پورسانت بدم و وقتی که اون ها به پاداش می رسند این به نفع منه که افراد جدیدی رو جایگزین کنم که محصولاتمون رو بفروشند و احتیاج نباشه بهشون پاداش بدم! نحوه انجام کار به این صورته که کم کم اونا رو نا امید می کنیم مثلا ما روز اول به اون ها میگیم چون کار بازاریابی شبکه ای تعریفش اینه که به دور از مکان تجاری خاصی انجام میشه پس شما دیگه قرار نیست اجاره های یه مغازه رو بدید اما یه دفتر داریم که همه بازاریابامون اونجا کاراشون انجام میدن و به اسم شارژ اینترنت چندین برابر پول دفتر رو ازشون می کشیم و این پول به نسبت پیشرفتشون سنگین تر میشه! هر از گاهی هم یه بهانه ساده میدیم دست قانون یا الکی تعلیق میشیم و… که در دفترمون یه مدت بسته بشه یا مثلا سایتمون یه مدت می بندیم تا بازاریاب ها پوست بندازن!

بازاریاب هایی که مدت ها زندگی خودشون رو صرف این کار کردند و مدت ها هر کسی رو که نمی خواست به اون ها بپیونده مسخره می کردند و از ماشین و خونه ای که در آینده مالک اون خواهند شد براشون تعریف می کردند وقتی از کار بازاریابی شبکه ای نا امید می شوند طبیعیه که نخوان تقصیر رو گردن شرکتی بندازن که مدت ها با اشتیاق تمام از اون برای دوستاشون تعریف می کردند و فقط یک جمله خواهند گفت: خودم نخواستم!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد